یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

چرا درس عبرت نمیشه برام

رفتیم چهارتا دونه کاسه بشقاب بخریم، آقاهه میگه این تعداد موجود ندارم شما بیعانه بزار برات تا ده روز دیگه میارم.. خب اگر من تنها بودم بیعانه رو میدادم و رسید می گرفتم و میومدم بیرون ولی خب همسرجان باهام بود و نشست یک قرارداد نوشت که توش تعداد دقیق تمام کاسه بشقاب ها با کد هرکدوم و رنگشون و حتی تعداد گلبرگ های موجود روی طرح کاسه بشقاب ها و جنس دقیق شون و سایز دقیق هرکدومشون  و زمان و ساعت پرداخت بیعانه و زمان و ساعت تحویل کالا و تمام تبصره هایی که ممکنه بخاطرش این قرارداد لغو بشه رو نوشت بعدم مهر و امصای صاحب مغازه و شاگردش رو پای قرارداد گرفت

میگم : عزیزدلم باز شما احساس کردی داری قرارداد نفتی و صنعتی می بندی.

پ. ن: فقط اگر من رو هم با همین وسواس انتخاب کرده باشه راضیم 


از مصایب اثاث کشی

تلفن زنگ میزنه و عروس جان پشت خط هست

+ اون کیف کوچیک طوسی ام رو پیدا نمی کنم. گفتم شاید توی ماشین شما باشه

_ آلان چک می کنم و بهت خبر میدم


_توی ماشین نبود. حالا چی داشتی توش

+ کارت بانکی و هندزفری و دیگه دقیق نمی دونم

_ کارت ملی، شناسنامه، گواهینامه ات چی؟

+ نه اونا توی اون یکی کیفم بود و هستن

_ خب پس مهم نیست و فدای سرت، میام دنبالت بریم بانک تا کارت قبلی رو بسوزونی و کارت جدید بگیری

+ آخه کارت بانکی همسرجان هم توی کیفم بود اگر بفهمه خیلی ناراحت میشه

_ خب ناراحت بشه، اصلن یک کارت بانکی چه ارزشی داره که بخواد بخاطرش غر بزنه.. پیش میاد دیگه.. خیلی ریلکس بهش زنگ بزن و بگو توی شلوغ و پلوغی اسباب کشی، کیفت رو که کارت بانکی اونم توش بوده گم شده و الانم پاشه بره بانک و یک کارت دیگه بگیره.. الانم خودم میام دنبالت که بریم برای خودت هم کارت جدید بگیری

+آخه می دونم خیلی ناراحت میشه و غر میزنه

_ مهم نیست عزیزم، این اتفاق ممکن بود برای خودش هم پیش بیاد کاملا هم طبیعی هست.. بهش اهمیت نده فکرتم مشغول نکن.. اینقدر هم بهش رو نده


پ. ن: البته کیف از توی کیسه زباله پیدا شد

مهم نوشت: موقع جابجایی بهتره آدم مدارک مهم ش رو تا شلوغ نشده و حواسش جمع هست یکجای مطمئن بزاره که گم و گور نشن

اثاث کشی خر است

+ می خوای میز توالت رو بزاری توی راهرو؟

- نه اونجا مطمینم ممر خوشش نمیاد

+ هوممممم خب اگر اونجا بزاریم چطور؟

- بد نیست فقط خب در کامل باز نمیشه

+ آره اینجوری در نیمه باز میشه البته بیشتر از نیمه.. تا حدود دو سوم باز میشه.. خب اتاق خواب خودتون هست و قرار نیست چهارتاق باز بشه و همه توش رفت و آمد داشته باشن.. فقط خودتون میرین و اینقدر باز شدن در خوبه دیگه

- آره ایده آل نیست ولی بدم نیست فقط فکر کنم ممر غر بزنه و خوشش نیاد از این مدل

+ عزیز دلم اینقدر لی لی به لالاش نزار خب به درک که خوشش نمیاد می خواست خونه ی بزرگتر اجاره کنه وقتی اینو اجاره کرده خب بهتر از این نمیشه چیدش دیگه

- اخی نگین خیییلی مهربون هست خب تلاشش رو کرده الانم دلش نمی خواد چیزی جلوی دست و پا باشه


و من به آسمان ها خیره میشم

داداش جان داره جابجا میشه و انصافا توی این اوصاع کرونایی این اثاث کشی واقعا سخت هست.......خونه ی جدیدشون رو دوست دارم.حس و حال خوبی داره فقط مثل اکثر خونه های نوساز، اتاق خواب رو خیلی کوچیک درآوردن تا پذیرایی بزرگتر باشه... خب چه کاریه یک کم این اتاق خواب رو بزرگتر می گرفتین تا تخت و متعلقاتش عین آدم توش جا بشه


و درآخر اینکه چرا اینهمه اجاره خونه ها گرون هست. طفلی جووون ها با این ارقام عجیب اجاره خونه

آخر مرداد

کنکور تا 30 مرداد عقب افتاد.. یعنی هنوز بیشتر از سه ماه مونده تا کنکور... واقعا نفس گیر و خسته کننده شده... کاش تموم میشد... سپهر خیلی لاغرتر شده... همینجوری هم لاغر و کم غذا بود و این مدت بدتر شده و هرچی براش می برم توی اتاقش چندساعت بعد دست نخورده برمی گردونم.. رسما بجز نوشیدنی ( انواع شیر و دلستر و شربت های مختلف خانگی) و میوه، چیز دیگه ای نمی خوره

برنامه ی امتحان نهایی رو هم دادن و آموزش و پروش هم اعلام کرد که بیست درصد انتهایی کتاب های پایه ی دوازدهم حذف هست ولی هنوز سازمان سنجش در این مورد نطری نداده و خب تکلیف کنکور از این لحاظ هنوز معلوم نیست


پ. ن: من عاشق این آهنگ بلا چایو شدم 

یک خبر کوتاه

خبر خیلی خلاصه توی کانال مدرسه گذاشته بودن و به امید، دانش آموز پایه ی دوازدهم رشته ی تجربی بابت فوت مادرش تسلیت گفتن 

همین خبر چندخطی از دیروز روانم رو بهم ریخت و قلبم مچاله هست برای پسری که دوماه دیگه کنکور داره و الان عزادار مادرش هست

نه امید رو می شناختم و نه تا بحال دیدمش و نه اصلن تابحال سپهر حرفی ازش زده چون همکلاسی نبودن و رشته هاشون هم فرق می کرد و سپهر هم دورادور می شناختش.ولی این خبر کلی منو غمگین و نگران کرد برای این پسر 

امیدوارم بتونه خودش رو جمع و جور کنه و آزمون کنکورش رو خوب بده 

نصیحت جدی

اگر از صدایی خوشتون اومد اصلن نرین سرچ کنین یا کنجکاوی کنین که صاحب صدا رو پیدا کنین

خب چه کاریه به همون تخیلتون اکتفا کنین و گند نزنین به همه جیز

البته من ناخواسته و توی اینستاگرام چهره ی جناب بندری رو دیدم 

هیییع آخه حالا دیگه چجوری به پادکست ها گوش بدم


پ. ن: برداشت اشتباه نشود ها.. اصلن منظورم این نیست که زشت هستن یا زیبا... منظورم اینه که خیلییییییییی با تصورات من فرق دارن و من همون تصور خودم رو می خوام 

قرنطینگی

دارم با دوستم صحبت می کنم و حرف از نظافت خونه میشه و بهش میگم من اون روزایی که قرار بوده فرشته بیاد و خونه تمیز کنه. خودم پامیشم و از صبح مشغول میشم و آخرشم پول رو میریزم به حسابش... میگه اااا براش پول می‌ریزی... میگم خب آره آخه اون تنها منبع درآمدش همین کار بود و الان که جایی نمیره بدون دارمد می مونه و با دوتا بچه و خونه ی اجاره ای خب از کجا بیاره بخوره... میگه فلانی هم همین کار رو می کنه ولی مدل پیش خرید کردن یعنی براش پول میریزه و میگه این برای سه روز کار نظافت واسه بعد از کرونا که اومدی خونه مون... میگم خب چه فرقی می کنم اون تایم بعد کرونا بی پول می مونه آخه اینا اکثرا تنها درامد‌شون همین کار هست و کلا هم از قشر ضعیفی هستن و همینجوری هم همیشه هشت شون گروه نه ‌شون هست و قرض دادن بهشون بی معنی هستش. من ترجیح میدم اون روزهایی که نوبت من بوده و قرار بود بیاد خونه ی منو تمیز کنه براش پولش رو بریزم


راستش دیگه به سفت و سختی قبلا قرنطینه رو رعایت نمی کنم توی هفته ای که گذشت یکبار دایی ممر و خانومش رو به پشت بوم خونه مون دعوت کردم و اونجا همدیگر رو بعد از مدت ها دیدیم و یکبار هم با یکی از دوستان ستی و مامانش توی فضای سبز انتهای کوچه قرار گذاشتیم و دیداری تازه کردیم البته تایمی رفتیم که خلوت باشه و کسی نباشه.. دلم برای خیلی ها تنگ شده... دلم برای اون رو بوسی های سه بار، موقع دیدن همدیگه تنگ شده.. ..دلم برای بغل کردن تنگ شده.



روزمرگی

ما همچنان تلویزیون نداریم و آقای تعمیرکار گفت حداقل یک هفته زمان میبره

یک پادکست هری پاتر دیگه پیدا کردم که بدک نیست از قبلی که داشتم بهتره ولی ایده آل هم نیست.. شایدم من به صدای جناب بندری عادت کردم و هر پادکستی بجز صدای ایشون به دلم نمیشینه... ولی ستی با این پادکست عاشق هری پاتر شده 

چندتا کلاس آنلاین ستی رو ثبت نام کردم و اینجوری یک کم سرش گرم هست و از بین همه ی این کلاس ها عاشق کلاس زبان آنلاین‌ شده که یکی از دوستان همینجا بهم معرفی کرده بود.. 

این کلاس های آنلاین مدرسه هم بساطی هست ها. یکدفعه می بینم ستی پاشده داره بادکنک بازی میکنه یا خوراکی می خوره یا اصن راه میره، میگم عزیزم بشین سرجات و تمرکز کن مثلا کلاس درس هست ها میگه آخه کشیدن ارتفاع مثلث به چه دردی می خوره ولش کن.... یک چشم غره میرم و اونم با غرغر میشینه سرمیزش و زل میزنه به لپ تاپ.. باز ده دقیقه ی بعد بلند میشه و من داد میزنم باز که داری بازی می کنی مگه نمی بینی کلاس درس هست و جواب می‌شنوم آخه من سوالی ندارم و الان خانوم معلم داره سوال بچه ها رو جواب میده و این قسمتهاش دیگه به درد من نمی خوره.. بعد که می بینه من دارم عصبانی میشم میگه سخت نگیر مامان جان بزار از این کلاس های آنلاین لذتش رو ببریم، باز از سال دیگه باید بریم مدرسه