یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

به بغض خفته ی دماوند

به اینجای آهنگ که میرسه ناخودآگاه بغض می کنم. دیشب مامان رو برده بودم فواره های موزیکال ایران مال و برای بار چندم وقتی آهنگ ایران سالار عقیلی رو گذاشتن یک حس دوست داشتن و غصه باهم اومد سراغم. یادم میاد باراول که با سپهر رفته بودم و بهش گفتم توی این فضا و کنار رقص فواره ها با این آهنگ یک حس عجیبی بهم دست میده و سپهر هم جواب داد پس آهنگ ساز کارش رو درست انجام داده خب آهنگ یک کم تم حماسی داره و بایدم همچین حسی بهت دست یده

دیشب ماه هم خیییلی دلبر گونه بود و این حس رو تشدید می کرد 

پ. ن:مامان و بابا بالاخره اومدن تهران. تمام اعضای خانواده ام غیر از ستی واکسن زدن

حرمت کلمه

گاهی از یک کلمه اینقدر جاهای بی مورد استفاده میشه که مفهومش رو از دست میده. من اینجور مواقع میگم به اون کلمه خیانت شده

شما فرض کن رفتی آرایشگاه از همون دم درب یکی بهت میگه سلام عشقم مانتوت رو بده آویزون کنم. یک کم اونطرف تر ناخون کار در حالی که یک لیوان چای دستش هست میگه عشقم رنگ لاکت رو انتخاب کن تا بیام.اونور سالن خانومی که مو کوتاه می کنه خطاب به مشتری زیر دستش میگه عشقم ببین چطوره شده راضی هستی و جواب می شنوی واااای فی فی جون عشقم چقدر قشنگ شد ممنونم

داری با مامان یکی از همکلاسی های دخترت چت می کنی و آخرش میگی خداحافظ چی چی جون و اون تایپ می کنه شبت بخیر عشقم 

خب آخه چرا همچین می کنین؟! الان دیگه واسه ی من عشقم معنی نداره. یک چیز هجو و بی هویت شده 

دیروز یک کلیپ می دیدم از افغانستان که روی بیلبورد نوشته بودن آزادی ات مبارک هموطن 

احساس کردم دوتا کلمه ی آزادی و هموطن رسما به فنا رفتن 

نکنین توروخدا 



محله

این کلمه تازه داره برای من مفهوم پیدا می کنه آخه از کودکی هیچ وقت بیشتر از چهار یا نهایتا پنج سال یکجا نبودیم. خیلی وقت ها اقامت مون شاید دوسال بیشتر نمی شد

خودم هم از وقتی اومد تهران و اجاره نشین شدم خب هرچند سال محله عوض کردیم تا اینکه اینجا ساکن شدیم و الان نه سال میشه که توی این خونه هستیم... دیگه الان غیر از همسایه ها با پستچی و آقای سوپری محله مون هم سلام و احوال پرسی دارم. با آقای خشک شویی سرکوچه هروقت ببینمش احوال نوه اش رو که همسن ستی هست می پرسم و معمولن هم اون بهم یادآوری می کنه که از ده روز پیش یک لباس پیشش دارم و طبق معمول یادم رفته برم ازش بگیرم یا هروقت از جلوی الکتریکی رد میشم و آقای فروشنده و گاهی هم مامانش رو ببینم که حواس شون هست و مشتری ندارن یک گپ باهم می زنیم

هنوز با میوه فروشی توی کوچه روبرویی اخت نشدم آخه هی عوض میشه

خلاصه که این کلمه ی محله برای من تازه مفهوم پیدا کرده و دوستش دارم

چندوقت پیش دم مجتمع خونه ی دوستم، پسنچی مون رو دیدم و براش دست تکون دادم و با تعجب گفت مگه خونه تون رو عوص کردین و گفتم نه فقط اومدم یک سر به دوستم بزنم

محله مون رو دوست دارم 

 

ابرو

چندین سال پیش  داخل ابروهام رو تتو کردم آخه بعصی جاهاش خالی بود و الان بعد از گذشت چندسال بدرنگ و زشت شدن... چند وقتی هست یکی خانومی رو که کار میکروبلیدینگ می کنه دنبال می کنم و از عکس کارهایی که می زاره خوشم میاد و خیلی شبیه ابروی طبیعی میشه... هی منتظر بودم کرونا تموم بشه تا برم پیشش و بعد هم که از تموم شدن کرونا مایوس شدم با خودم گفتم واکسن که بزنم میرم پیشش تا اینکه چند وقت پیش دیدم داره مهاجرت می کنه و از ایران میره

حالا تمام غصه ام اینه که هروقت واکسن زدم و خیالم راحت شد اونوقت پیش کی برم ابرو درست کنم (چقدر دلم برای اینجور غصه های دم دستی تنگ شده بود)

هفته ی پیش بطور اتفاقی یک صفحه پیدا کردم که مجموعه ای هست و کار زیبایی انجام میده و هر روز چندین عکس و ویدئو از کارهای ابروش میزاره ولی عیبش اینه که زیادی تیتیش هستن اصن نمی دونم چرا حس خوب ازشون نمی گیرم... یک مجموعه ی بزرگ با کلی کارمند شبیه هم و قرتی طور و یک عالمه دم و دستگاه خفن طور ولی من دلم یکجای ساده تر و مطمئن تر می خواد 

کاش اون دختر یک کم دیرتر می رفت یا من زودتر واکسن میزدم


پ. ن: هرکسی رو که دور و برم می شناسم یا کرونا گرفته و یا واکسن زده

تقریبا تمام دوستان و اقوام مقیم در مشهد اونایی که واکسن هنوز نزدن، کرونا گرفتن از خفیف تا خیلی شدید و ناجور