دیگه تصمیم گرفتن وسایلشون رو بفروشن و خونه رو پس بدن و خب من هر وقت فرصت کنم میام اینجا خونه ی سابق دایی ممر و عروس جان و از وسایلشون عکس می گیرم و برای عروس می فرستم تا توی کانال تلگرامش برای فروش بذاره
بعصی از این وسایل رو من و عروس جان باهم رفتیم و خریدیم و پشت هرکدوم از اینا کلی خاطره هست و همین خاطرات بهشون روح دادن و واقعیتش اگر تنها بیام مثل امروز با هر عکسی مرور خاطرات می کنم و اشکم سرازیر میشه
سر صبحی با کیف ورزشم رفتم نزدیکترین باشگاه و همونجا تبت نام کردم و ورزش رو شروع کردم محیطش خلوت و خوب بود و از همه مهم تر یک پنجره ی قدی و بزرگ رو به یک فضای سبز داشت که موقع ورزش کردن تمام مدت اون فصای سبز جلوی چشم بود و منم در حالی که یک پادکست در مورد مشروطه رو گوش می دادم روی تردمیل دویدم
حالا فردا هم می خوام برم تی ار ایکس
یک روز بدنسازی و یک روز تی آر ایکس
یک همچین ورزشکاری شدم
ایشالله که ادامه دار باشه :)