یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

وسایلش رو داره می فروشه

دیگه تصمیم گرفتن وسایلشون رو بفروشن و خونه رو پس بدن و خب من هر وقت فرصت کنم میام اینجا خونه ی سابق دایی ممر و عروس جان و از وسایلشون عکس می گیرم و برای عروس می فرستم تا توی کانال تلگرامش برای فروش بذاره

بعصی از این وسایل رو من و عروس جان باهم رفتیم و خریدیم و پشت هرکدوم از اینا کلی خاطره هست و همین خاطرات بهشون روح دادن و واقعیتش اگر تنها بیام مثل امروز با هر عکسی مرور خاطرات می کنم و اشکم سرازیر میشه

سر صبحی با کیف ورزشم رفتم  نزدیکترین باشگاه و همونجا تبت نام کردم و ورزش رو شروع کردم  محیطش خلوت و خوب بود و از همه مهم تر یک پنجره ی قدی و بزرگ رو به یک فضای سبز داشت که موقع ورزش کردن تمام مدت اون فصای سبز جلوی چشم بود و منم در حالی که یک پادکست  در مورد مشروطه رو گوش می دادم روی تردمیل دویدم

حالا فردا هم می خوام برم تی ار ایکس

یک روز بدنسازی و یک روز تی آر ایکس 

یک همچین ورزشکاری شدم 

ایشالله که ادامه دار باشه :)