یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

نیمه ی پر لیوان

بهش میگم خب عزیزم یک کوچولو بیشتر و بهتر بخون که دو ونیم نمره غلط نداشته باشی ببین دیروز من چقدر گفتم برو بخون و تو گفتی خوندم و بسه و جواب می‌شنوم مامان جان حرص نخور و به منم استرس نده بجاش نیمه ی پر لیوان رو ببین و تصور کن اگر فقط دو و نیم نمره درست نوشته بودم چی میشد


پ. ن:این هفته، آخرین هفته ی مدرسه و امتحانات هست و مادر و دختر یک نفس راحت خواهیم کشید

بیش از ده هزار قدم

روزی تقریبا ده کیلومتر پیاده روی می کنم

عصرها با عروس جان یک دور مسیر پیاده روی پارک پردیسان رو میریم و صبح ها هم خودم برای خرید روزانه که از خونه بیرون می رم، پیاده میرم و ماشین نمی برم و همه اش بخاطر اینه که پنج کیلو لاغر بشم تا با طیب خاطر بشینم و عصرونه های مفصل بخورم یعنی کل هدفم همینه... همینقدر تباه

منظورم از عصرونه، انواع آش، انواع دلمه، چای با شیرینی های نان سحر (مخصوصا اون کلوچه دارچینی هاش یا شیرینی قایقیش) نون بربری داغ با پنیر و گوجه و خیار و سبزی خوردن (این دیگه جزو خوراکی های بهشتی هست بخدا) و... است. اون سه نقطه رو هم گذاشتم شاید چیزی یادم رفته باشه و بشه بعدا اضافه کنم

کاش اردیبهشت دوماه بود یا حتی سه یا چهار ماه... حیف این ماه دلبر نیست آخه.... اینقده هوا قشنگ و دلچسبه و اینقده طبیعت توی این ماه زیباست که اصلن نمی فهمم اون هفت کیلومتر پارک، کی تموم میشه 




روزهای امتحان

می دونستین خلفای عباسی وقتی یاران امام حسن عسگری رو دستگیر می کردن اونا رو به راه چپ هدایت می کردن

میگم آخه مادرجان قاعدتا آزار و اذیت شون می کردن یا شکنجه می دادن دیگه راه چپ نداریم که بخوان به اونجا هدایتشون کنن و میگه خب همون میشه دیگه ،راه چپ میشه آزار و اذیت و منم منظورم همین بوده


درد و دل

رفتم سمت خونه ی عروس جان که باهم توی پارک شون یک کم راه بریم و حال و هامون عوض بشه و میگه امروز چی کار کردین و گفتم هیچی مثلا خواستیم زن و شوهر باهم بریم پیاده روی که وسط راه بحث مون شد و هرکی برای خودش رفت پیاده روی

می خنده میگه اتفاقا ماهم امروز بحث مون شد و واسه همین اومدم بیرون که هوام عوض بشه

بهش میگم بیخیال آقایون... (چندتا فحش بود فقط جهت خالی شدن) هستن

میگه اخه مشکل از خودم هم هست و نمی تونم حرفم رو درست بهش بزنم و قانعش کنم و توی بحث کم میارم

میگم  چقدر شبیه منی

میگه واقعا؟! ولی من همیشه فکر می کردم شما خیلی قوی هستین و خیلی وقت ها راحت می تونین این دایی ممر رو قانع کنین در صورتی که من نمی تونم

میگم عزیزم اون ربطی به توانایی تو نداره اون از... ( شرمنده دیگه بازم فحش بود) آقایون هست که حرف خواهر و مادرشون رو می پذیرن ولی حرف زنشون رو نه...ایشششش بهشون... کاش وقتی بچه بودیم دوتا پس گردنی بیشتر میزدم به این ممرخان


وقتی برمی گشتیم سمت خونه هردوتا مون لبخند روی لبمون بود و دیگه آروم بودیم.... جدی چی توی این درد و دل کردن های زنونه هست که آدم رو اینجور آروم میکنه