به اتفاق عروس جان و سپهر و ستی میریم شهربازی و سپهر اصرار می کنه سوار ترن هوایی بشه و منم می گم می ترسم و باهات نمیام پس تو هم نرو .عروس جان می فرمان من باهات میام و با سپهر سوار ترن هوایی میشن و موقعی که ترن داشته یواش یواش بالا می رفته شازده خطاب به عروس جان می فرمان حوصله ی جیغ ندارم ها گفته باشم !!! عروس جان طفلی هم می گه ولی سپهر این نامردیه و من به عشق جیغ زدن سوار شدم و سپهر هم می بینه که تند رفته فورا جوب می ده البته منظورم تو نبودی و جلویی ها رو می گفتم :)))
واسه اولین بار یکی از همکلاسی های سپهر اومده خونه مون و دارن توی اتاق تمرین موسیقی می کنن .محمد تار می زنه و سپهر سنتور و دارن سعی می کنن یک تصنیف رو به طور مشترک باهم بزنن
کلی ذوق کردم و این رو یک قدم رو به جلو واسه اجتماعی تر شدن پسر درونگرا و فراری از جمع ام می دونم
قوزش دوباره برگشته اخه چند وقته که نه بریس می بنده و نه حرکات اصلاحی رو می ره .کاش می تونستم یک راه حل بهتر واسه این مشکل پیدا کنم و کلا حلش کنم .دنبال یک باشگاه یا مربی ورزش می گردم که بشه سپهر حداقل دوروز در هفته بره اونجا و باهاشون تمرین کنه و البته که نزدیک به خونه هم باشه .امیدوارم که موفق بشم
سخت ترین قسمت خرید یعنی خرید لباس رسمی واسه سپهر انجام شد و کل پروسه یک ساعت هم طول نکشید و پسر جان با این لباس شبیه ساقدوش داماد میشه حتی شاید هم خوش تیپ تر. :)))
کمتر از ده روز به مراسم نامزدی مونده و من شنبه می رم مشهد که توی اماده کردن قرتی بازی های نامزدی بهش کمک کنم
تخت نوزادی ستایش رو هم عوض کردم البته هنوز واسم نفرستادن و قراره اخر شهریور برسه