یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

اولین کنسرت

امشب پسرجان با دوستان گروه موسیقیاییش( گفته بودم که با چندتا از هم مدرسه ای هاش گروه موسیقی تشکیل داده و باهم تمرین می کنن؟) رفتن کنسرت همنوازی ارغوان سایه در فرهنگسرای نیاوران و خب این اولین تجربه ی مشترک من و سپهر هست و از لحظه ای که بردمش جلوی در خونه ی دوستش تا همین الان که بهم گفت سوار ماشین بابا شدم یعنی چیزی حدود 4 ساعت فقط استرس داشتم ..نکنه گم بشه ..نکنه اتفاقی بیوفته

خلاصه منی که سر شب خوابم تا پاسی از شب از نگرانی بیدار موندم و الان که خیالم راحت شد که کنسرت تموم شده و سوار ماشین شده چشمام گرم شدن

برم بخوابم که فردا کلی مهمون دارم بابت تولد ستی


قصه میسازیم

مدرسه سه تا موضوع داده که بچه ها باهاش داستان مصور بسازن موضوع اول اینه که یک درخت از جاش راضی نیست و می خواد از اونجا بره ... موضوع دوم : زهرا یک جوجه داره که اونو توی جعبه می زاره و به خدا می گه مواظب جوجه ام باش تا من از مدرسه برگردم .... موضوع سوم : سنجابی بالای درخت هست و متوجه میشه یک گرگ اون پایین خوابیده .... 

+ خب دخترم با کدوم یکیش قصه میسازی 

_ بعد از اینکه زهرا رفت مدرسه خدا هم حوصله اش سر رفت و رفتش مهمونی و یک گرگ اومد کله ی جوجه رو کند و خورد  

+  خب می خوای یک قصه ی دیگه بگی؟ 

_ باشه اون سنجابه خوب هست سنحاب از درخت پایین میاد و از روی گرگی که لالا کرده می پره  

+ می گم نظرت راجع به درخت چیه ؟

_ درخت بیچاره توی المان بوده و هیچ دوستی نداشته چون المانی بلد نبوده و دلش می خواسته بیاد ایران بعد هی خودش رو می کنه ولی می بینه نمیشه و همونجا می مونه و غصه می خوره  

+ می گم ستایش جان می خوای بیشتر فکر کنی و یک قصه ی بهتر بگی  

_ نه دیگه همینا خوبه درخت از همه اش بهتره حالا واسه اینکه تو غصه نخوری میتونم بگم دوست خلبانش بیاد کمکش و اونو با هواپیماش بیاره ایران   

 

شفاف نوشت: شب یلدای عروس جان برگزار شد و ما اون یک کیلوی لامصب را لاغر نشدیم ولی به زور لباسمان رو پوشیدیم  

اخر هفته هم تولد ستایش هست و در حال تدارک مهمونی و دعوت دوستاش هستیم