یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

همساده

مهمون داشتم همون روزا که بخاطر برف مدارس تعطیل بودن. یک دورهمی خانومانه به صرف نهار ..درست موقعی که داشتیم میز نهار رو می چیدیم همسایه روبرویی در زد و برام یک ظرف ترشی لبو و انار اورد میگه دیدم مهمون داری منم این ترشی رو تازه درست کرده بودم واسه دخترم گفتم یک ظرف هم برای شما بیارم .کلی ذوق کردم ,چه رنگی هم داشت این ترشی و انصافا خوش طعم هم بود .دوست جان ها گفتن خوش به حالت چه همسایه ای و من لبخند زدم یادم اومد اولین بار که دیدمشون یک بلوز و شلوار تنم بود و داشتم میرفتم پارکینگ که موبایلم رو از توی ماشین بردارم حاج اقا و خانومش رو توی اسانسور دیدم یک بانوی بلندبالا با چهره ای دلنشین که چادر مشکی سرش بود و حاج اقا با موهای کم پشت سفید و یک کت خاکستری , وقتی سلام کردم حاج اقا با نگاه رو به زمین جواب سلام داد و خانوم گفت تازه اومدیم این محله و داریم میریم که مسجد سرکوچه نماز بخونیم و با محله بیشتر اشنا بشیم لبخند زدم و گفتم خوش امدین و اگر کاری داشتین من در خدمتم . خیلی وقتا برام خوراکی میاره حتی یادم میاد یکبار برام یک ظرف میوه اورد و گفت بله برون پسرم بوده گفتم یک ظرف میوه هم برای شما بیارم .منم هربار ظرفش رو که خواستم پس بدم یک چیز کوچولو مثل کیک یا شیرینی پختم و براش بردم هردفعه هم که من با لباس توی خونه ام رفتم درشون رو زدم حاج اقا در رو باز کردن و تا منو دیده سرش رو انداخته پایین و بالبخند سلامم کرده و حاج خانومش رو صدا کرده که بیا با تو کار دارن

ایندفعه توی ظرف ترشیش مربای به مامان پزم رو ریختم و رفتم جلوی در خونه شون بعد از احوال پرسی با حاج اقا , خانوم خونه اومد جلوی در و میگه بخدا حاج اقا میگه توی ظرف یکبار مصرف بریز و بده پریسا خانوم تا به زحمت نیوفتن و جواب دادم نه توروخدا این کار رو نکنین من عاشق اینم که ظرف همسایه رو پس بدم 

پ.ن1: گاهی فکر میکنم کاش جامعه مون هم مثل ساختمون کوچکمون بود و همدیگه رو با سلایق و عقاید مختلف قبول می کردیم و بصورت مسالمت امیز باهم زندگی می کردیم 

پ.ن2: پسردایی جان کسالت داره و عمل جراحی کرده اگر بشه جمعه بریم دیدنش و داشتم فکر می کردم بجای بردن یک جعبه شیرینی یک قابلمه اش درست کنم و ببرم و اگر یادم نره یک ظرف از اش رو به همساده جان هم بدم


لذت های کوچک زندگی

وقتی شبانه دارین می رین پارک محل برای برف بازی پسرت همه اش حواسش بهت باشه که یک وقت سر نخوری و از پله ها دستت رو بگیره و تازه هی به پدرش هم تذکر بده که سمت مامان برف پرت نکن سرما می خوره