یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

ارزوی دوران پیری

صبح ها که میرم پیاده روی یک اکیپ اقایون مسن و بازنشسته رو همیشه می بینم که گوشه پارک باهم ورزش می کنن و گپ می زنن اغلب هم گپ هاشون سیاسی هست البته این اواخر بیشتر بحث ها معیشتی شده 

امروز که از کنارشون رد میشدم داشتن دعا می کردن یکی از دعاها این بود"خدایا ما رو محتاج فرزندانمون نکن"

دلم لرزید .چقدر سخته که توی ایام پیری دغدغه ی ادمیزاد این میشه که محتاج و سربار فرزندش نباشه

توی دلم بلند گفتم امین