یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

مرسی دوستم

صبحی داشتم با زهرا چت می کردم و بهش خبر دادم که اینجا رو ساختم ولی حیف که ارشیو ندارم اونم گفت واسم درستش می کنه بعدشم که سپهر و ستایش کلاس موسیقی داشتن و از خونه رفتم بیرون و الان که دوباره به نت وصل شدم کلی ذوق کردم اخه خیلی از ارشیوم رو منتقل کرده تازه قراره بقیه اش رو هم منتقل کنه  بعدشم دیدم فروغ اینجا رو پیدا کرده و خلاصه ذوقم تکمیل شد و هیجان زده شدم که خواننده های بلاگفام می تونن اینجا رو پیدا کنن 

چقدر خوبه که یک دوست خوب دارم و چقدر عالیه که یواش یواش دارم احساس می کنم اینجا وبلاگ خودمه  

زمان می بره

 نمی تونم با اینجا ارتباط برقرار کنم کلا از اون ادمایی هستم که تغییر رو به سختی می پذیرن ولی باید بتونم خیلی وقته ننوشتم و یادم رفته چجوری باید بنویسم  

امتحانا تموم شد و تعطیلات شروع شده حالا بیشتر غرغرها و کج خلقی ها ی سن بلوغ خودش رو نشون می ده دارم می رم مشهد ولی وقتی برگردم به صورت جدی می خوام پیگیر رفتارهای خاص سپهر باشم توی این یکماهی که نیستم می گردم و یک مشاور خوب واسه سن نوجوونی پیدا می کنم و بعدش حتما می رم پیشش واسه مشورت و کمک گرفتن  

ستایش با حسرت می گه دلم برای غذاهای مهدکودکم تنگ شده خیلی خوشمزه بودن دایی ممر جان هم با یک نگاه چپ به من می فرمان این رسما فحش بود بهت ها ملتفتی که !  

همسرجان ساعت 10 شب می رسه خونه و می گم داری رکورد می زنی ها می شه لطف کنی موقع رکورد زنی یک اس ام اس بدی که دیر تشریف میارین تا من این همه نگران نشم (اکثرمواقع موبایلش سایلنت هست و هرچی زنگ می زنم نمی شنوه) بلافاصله می فرمان خودت اس ام اس بده!!!!!! می گم از بس هر کاری بهت گفتم فورا گفتی خودت بکن من نمی رسم دیگه عادت کردی و کلا کاری نداری جمله چیه فورا می گی خودت بکن  

بلاگفا به روح اعتقادی نداره!

هرچی منتظر شدم بلکه خونه ی قبلی سامونی بگیره نشد که نشد این شد که اسباب کشی کردم اینجا البته اسباب کشی که چه عرض کنم فقط خودم اومدم و همه  چیزم تو خونه ی قبلی جامونده :( 

کلی حرف داشتم توی این یک ماهی که اون خونه قبلی درش قفل بود حالا یواش یواش میام و می نویسم فعلا دارم با سوراخ و سنبه ای جای جدید اشنا می شم  

فقط همینو بگم که سپهر مشغول امتحان دادنه و تا 20 خرداد امتحان داره ستایش هم بدجور مریض شده و تب بالا داره البته از امروز ساعت 3 صبح تبش از 40 درجه بالاخره رضایت داد و به 38 تنزل پیدا کرد  

ارشیوم رو می خوام (ایکون شیون و زاری)