یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

شب های مافیا

این سریال توی خونه ی ما طرفدار داره آخه خودمون خیلی طرفدار بازی هستیم و وقتی چند نفر دورهم جمع میشیم یا دایی ممر میاد یک بازی انجام میدیم و معمولا سپهر بازی های جذابی بهمون معرفی می کته و حتی گاهی چهارتایی بازی هایی مثل Azul یا سیزده سرنخ یا... انجام میدیم و خلاصه که طرفدار بازی جمعی هستیم و واسه همین این سریال بین هرچهارتامون محبوب هست

حالا این وسط َستی عاشق چشم و ابرو و استایل جناب حسین مهری شده و بهم میگه خیلی خوشگله و باهوش هم هست و وقتی حرف میزنه من چشمام قلب قلب میشه و کاش زودتر بزرگ بشم که با اسب تک شاخ بیاد باهام ازدواج کنه 

من باتعجب نگاهش می کنم و میگم خب فقط چون خوشگله، دلت می خواد باهاش ازدواج کنی شاید بداخلاق بود و میگه نه آخه به این قیافه نمیاد بداخلاق باشه و بعد چشماش رو می بنده و میگه کاش زن نداشته باشه 

این دنیا یک کم برام عجیب و ناشناخته هست آخه خودم اینجوری نبودم و زیادی واقع بین و عقل محور بودم و کلا هم فقط سرم توی درس و کتاب بود.. امیدوارم بتونم دنیاش رو بهتر بشناسم و بتونم کمکش کنم از دنیای زیادی رویایی و احساسی دخترونه یک کمی فاصله بگیره و یک مقدار عاقلانه تر و منطقی تر فکر کنه و تصمیم بگیره


پ. ن: البته سلیقه ی ظاهریش رو می پسندم و جناب مهری انصافا خوش چهره هست

امیدهای واهی

خانوم کمکی اومده و باهم توی آشپزخونه مشغولیم و درعین کار باهم گپ هم می زنیم

+ هوا خیییلی آلوده شده و آدم احساس خفگی می کته و قبلا طرفای ما خیییلی آلوده بود ولی الان دیگه بالا و پایین نداره و کل تهران آلوده هست

_ آره خیلی کثیف شده و منم دیگه نمیرم برای پیاده روی

+ شما هم برق هاتون قطع میشه؟

_ آره اینجا هم برق قطع بود و فکر کنم کل تهران نوبتی برق هاشون قطع بوده

مکالمه مون رفت َسمت قیمت پای مرغ و خود مرغ و تخم مرغ و فرشته ام ادامه داد

+ دیگه چیزی نمونده رئیس جمهور جدید بیاد ایشالله اون بیاد اوضاع خوب میشه

_ هنوز چندماه مونده تا انتخابات بعدم مگه می دونی بعدی کی هست که اوضاع مون رو بهتر کنه؟ 

+ ااا مگه بایدن رای نیاورد؟

_ اهان منظورت رئیس جمهور آمریکاست.. خب اون که نهایتا یک هفته ی دیگه عوض میشه

+ آره همون رو میگم.. ایشالله از هفته ی بعد تا وقتی بخواد یکی دیگه بیاد جای روحانی یک نفسی  می کشیم و بعدش دوباره لجبازی ها شروع میشه

حرف رو عوض می کنم و ازش می پرسم بنظرت اینا نعنا خشکن یا پونه؟ کاش حداقل روشون اسم شون رو نوشته بودم


یکی از دوستان خبر میده که باید درمان جدید رو شروع کنه و چون داروهای اصلی نایاب و گرون هستن، دکترش تصمیم گرفته با داروهای فرعی و جایگزین درمان رو ‌شروع کنه و میگه امیدوارم که جواب بده 


مامان میگه انگار قراره از روسیه واکسن کرونا بخرن و ایشالله که تا عید کرونا تموم بشه

توی تمام این مکالمه ها سعی می کنم حرف رو عوض کنم و اون کورسوی امید رو خاموش نکنم 


دیگه وقتشه ،پیدا بشه

رفتم دنبال کارهای کارت ملی مفقود شده ام. باید می رفتم تا ثبت احوال حبیب الهی و بعد از چند روز این دست و اون دست کردن دیگه پاشدم و رفتم.. اونوقت وسط کارهام ستی زنگ زد که برق خونه قطع شده و از کلاس افتادم بیرون.. بهش گفتم خب به داداش بگو برات هات اسپات کنه... دوباره زنگ زد که هات اسپات کرد ولی بازم وصل نمیشم و الان می خواد امتحان بگیره و چی کار کنم... با سپهر حرف میزنم و بهش میگم خودت یک چک کن ببین اینترنت دازی.. دوباره زنگ میزنه که من اینترنت دارم و مشکل از دستگاه ستی هست.. بهشون میگم اون دستگاه ابله رو یکبار روشن و خاموش کنین تا بیام 

اصن نفهمیدم چجوری برگشتم خونه

جالبه تا برگشتم و خب برق هم که قطع بود و پله ها رو اومدم بالا و در رو باز کردم که برق اومد

الان منتظرم که کارت ملی ام پیدا بشه چون دیگه همه ی کارهای المثنی رو انجام دادم و وقتش هست که پیداش بشه


پ. ن:چه عکسی بشه اون عکس کارت ملی ام.. آخه فکر نمی کردم دوباره عکس بگیرن و گفتم حتما همون عکس کارت قبلی ام توی سیستم شون هست دیگه ولی خب گفت بشین عکس بندازم و منم که هول بودم که زود برگردم و این موبایلم مدام زنگ می خورد، فقط تمام سعی ام رو کردم که اون چتری ها برن زیر روسری و عکس انداخته بشه


امتحان

+مامان میشه اگر زیاد غلط داشتم دعوام نکنی

_ خب برو بخون که غلط نداشته باشی

+ خوندم، دیدی که، حالا دوتا یا سه تا غلط هم داشته باشم مهم نیست دیگه

_ کی خوندی؟ همون نیم ساعت که توی اتاقت بودی؟

+ از نه صبح دارم درس می خونم دیگه

- صبح که کلاس های مدرسه هست.. به جای اینکه با من کل کل کنی برو درس بخون

+ حالا پنج تا غلط هم داشته باشم مهم نیست که

- دیگه دارم عصبانی میشم ها خب بجای چونه زدن برو درس بخون

در حالی که داره گوله گوله اشک میریزه میگه خب کله ی من از تو کوچیکتره و این همه درس توش جا نمیشه و تازه امتحان ریاصی دادم و باید اول اونا رو از توی ذهنم جارو کنم تا جا برای اجتماعی باز بشه 


پ. ن: خداوند به من صبر بده برای هفت سال باقی مانده و انشالله که کنکوری در کار نباشه وگرنه که حتما دق می کنم 


یعنی کارتم رو کجا گذاشتم

کارت ملی ام رو گم کردم و اصلن یادم نمیاد آخرین بار کجا دیدمش. همه ی کیف ها و زیپ هاشون رو گشتم هرچی جیب موجود در خانه بود از جیب شلوار و پالتو و مانتو رو گشتم ولی نیست 

چقدر حرص میخورم که یک کار الکی درست بشه اونم از این نوع کارها ی اداری 

از وقتی وارد دی ماه شدیم، ستایش روزشمار برای تولدش رو شروع کرده و هر روز حرفش رو میزنه. حالا خوبه مهمونی نمی تونیم بگیریم و این بچه اینقدر هیجان داره... کلا عشق تولد و تولدبازی و سورپرایز شدن داره و الحمدلله هیچ مهلتی هم برای سورپرایز شدن نمیده... قراره با همکلاسی های مدرسه اش یک تولد مجازی داشته باشه.. واسه همین تولد مجازی، هر روز نقشه میکشه که کیکش اینجوری باشه.. فلان لباس رو بپوشه... بادکنک همرنگ با کیکش پشت سرش بزاره،

جزو لیست آرزوهاش عروسک cozy dozys فروشگاه توی توی بود که چون خیلی گرون بود من منتظر بودم بزاره توی حراج ولی الان کلا ناموجود شده


روزنگار

امتحان هدیه ها داره و دارم ازش درس می پرسم

+ بهترین ماه سال و بهترین شب َسال چه ماه و شبی هست

_ ماه بهمن و شب تولدم

+ ستایش لطفا همون چیزی که توی کتاب گفته رو بگو

_ خب آخه اشتباه می کنه، همه که مثل هم نیستن هرکی یک روز و یکماه براش مهم هست



تکالیفش رو ارسال کرده و من همینطوری یک ورقی می زنم که ببینم چه کرده و با تعجب میگم 

+ یعنی تو هیچ اشتراک بهتری بین مردم ایران و پاکستان پیدا نکردی؟

_ خب نگفته که اشتراک مثبت باشه یا منفی، منم همین به ذهنم رسید

+ خب اینکه هردوتاشون مسلمون هستن یا هردوتاشون جشن نوروز دارن که خیلی بهتر از اینه که بگی فقیرن

_ خب اشتباه که ننوشتم مگه پول هردوتامون  کم نیست؟

+ نه دیگه به این افتضاحی که تو نوشتی

_ دیگه فرستادم برای خانوم معلمم، ولش کن


ژن سیری

مادرشوهر و پدرشوهر برای کارهای درمان و چشم پزشکی اومدن تهران 

َساعت یک از خونه میریم بیرون و به ستایش ناهارش رو میدم وسپهر هم چون تا سه کلاس داره فقط سفارش می کنم که حواسش به پیکی که قرار هست بیاد باشه و نهارش رو هم فراموش نکنه که بخوره 

ساعت چهار و نیم برمی گردیم و سپهر همچنان توی اتاقش پای لپ تاپ هست 

+ مامان جان، پیک اومد؟ 

_ آره

+ نهارت رو خوردی؟

_ احتمالا خوردم چون سیرم

+ دوست داشتی؟

_ اصن نهار چی بود؟

+ عدس پلو و بخاطر تو کلی کشمش ریختم توش چون دوست داری

_ یادم نمیاد عدس پلو خورده باشم ولی سیرم ها

+ الان چهار و نیم هست و تو از هشت که صبحونه خوردی دیگه چیزی نخوردی آخه چجوری سیری! توروخدا پاشو بیا نهارت رو بخور

و خب واضح هست که شام نخورد چون به فرموده ی خودش  سیر بود و تازه عدس پلوخورده بود

کاش این ژن همیشه سیر بودنش رو من داشتم