یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

چرا بعضی ها کاری می کنن که ادم از امانت دادن پشیمون بشه

این دختر جان ما تابستون در کنار کلاس باله اش اسکیت هم می رفت یعنی دوروز در هفته باله و دوروز هم اسکیت ِ بعد از شروع سال تحصیلی کلاس اسکیت رو حذف کردم و فقط باله می ره و حدود سه ماه پیش یکی از مادرهای باله ازم خواست کفش اسکیت ستایش رو به دخترش قرض بدم تا اون یکی دو جلسه باهاش بره کلاس اسکیت و ببینه خوشش میاد یا نه و اگر دوست داشت اونوقت کفش بخرن . نشان به ان نشان که این دختر دلبند عاشق و شیفته ی اسکیت شد و کلا کلاسای باله رو بیخیال شد و الان سه ماه هست که دو روز در هفته می ره اسکیت اونم با کفشای ستایش !!! جالب هم اینجاست که کلاسش دقیقا بعد از تموم شدن تایم باله شروع میشه و هردفعه که ما داریم حاضر میشیم که برگردیم خونه این مادر نازنین با دخترش از راه می رسن و کفشا رو می پوشن و هر دفعه هم ستایش با حسرت به کفشاش نیگا می کنه و می گه مامان پس کی کفشم رو پس می ده و منم هربار می گم به زودی  

ولی الان تمام روی خودم رو جمع کردم و یک اس ام اس به مادر مذکور دادم که اگه میشه کفشا رو بیارین چون می خوام ستایش رو جمعه ببرم پارک واسه اسکیت بازی . هنوز که جواب نداده  

 

 

مراسم سمنو پزون عالی بود . کلا این سمنو پختن کلی دنگ و فنگ داره . واسش مهمونی می دن , فرداش هم اش پشت پای سمنو می پزن !! من که خیلی دوست داشتم . اولین بار بود که توی مراسم سمنو پزون شرکت می کردم  

سپهرجان هم این چندروز مریضی با تمام قوا غر زد و تا تونست استانه ی تحمل من در قبال غر و نق رو بالا برد  

خداوندا لطفا هیچ موجود مذکری رو مریض نکن پلیز  

سپاسگذارم

از همه تون یک دنیا ممنونم خیلی هاتون توی کامنتای عمومی و خصوصی با ایمیل و اینستاگرام بهم کلی اطلاعات دادین و منو اگاه کردین مرسی که اینقدر خوبین  

روز شنبه بعد از اینکه از دکتر برگشتم موضوع رو باهمسرم و دایی ممر جان درمیون گذاشتم و خب عکس العمل هردوتاشون این بود که تعجب کردن و همسرجان که گفت من که تاحالا همچین موردی توی ستی ندیدم ولی اگه تو می گی دیدی حتما درسته . اما دایی ممرجان کلی غر زد که من گیر الکی می دم باز بیکار شدم و دنبال عیب و ایراد توی بچه هام هستم و باز اگه بگم سپهر گیج می زنه یک چیزی ولی ستایش عمرا . منم گفتم این گیج زدن نیست و خیلی با سپهر فرق داره . توی پرانتز توضیح بدم که  سپهر اگه موضوعی واسش جالب نباشه اصلا توجه نمی کنه و هی باید وسط حرف زدن توجه اش رو با گفتن جملاتی مثل سپهر شنیدی یا سپهر متوجه شدی جلب کرد البته کلا سپهر شخصیت متفاوتی داره .خلاصه دایی ممر گفت یادت میاد دفعه پیش واسه یک انار خوردن بچه رو دوروز بردم بیمارستان (منظورش این پست هست )  

همه ی این حرفا بعلاوه ی اینکه خودم هم اصلا انتظار تایید بیماری ستایش رو نداشتم موجب شد که دوباره بگردم دنبال پزشک .یکیشون که واسه سال اینده وقت داد .اون یکی هم هرچی زنگ می زدم مطب می رفت روی پیغام گیر و صدای ضبط شده می گفت مطب چهارشنبه 21 بهمن تعطیل هست و توی نت دیده بودم که ساعت شروع به کار مطب 2 هست واسه همین دیروز ستایش رو زودتر از مدرسه ورداشتم و مستقیم رفتیم مطب دکتر غفرانی و بعد از اینکه نیم ساعت پشت در نشستیم و دیدیم کسی در مطب رو باز نکرد از همسایه ها پرسیدم و فهمیدم مطب روزای دوشنبه تعطیله !!!! هیچی دیگه بعد از کلی بدوبیراه گفتن به این شانس !! دوباره رفتم پیش دکتر جوادزاده و گفتم دکتر جان شاید من اشتباه کرده باشم اصلن حالا که هیچ کس متوجه نشده و مشکلی هم واسه ستی ایجاد نکرده خب چی کارش داریم بزاریم همینجوری بمونه . دکتر هم منو توجیح کرد که اگر ابسانس باشه نباید به حال خودش ولش کنم و حتما باید درمان کنم و بهم گفت درسته نوار مغز ستی نمی گه این بچه صد درصد ابسانس هست ولی نشون می ده که مستعد ابسانس بودن هست و با توجه به حرفای شما من فعلا نتیجه می گیرم بچه ابسانس هست و تو درمان رو شروع کن و بعد از دو تا سه هفته به من بگو چه تغییری دیدی اگه ابسانس باشه قاعدتا دیگه نباید همچین موردی در ستی ببینی ولی اگر بازم با خوردن دارو ستایش همون قبلی بود و بازم تو همچین مواردی رو دیدی اونوقت دوباره نوار مغز می گیریم ایندفعه با نمی دونم چی چی بیشتر (انتظار ندارین که من اصطلاحات پزشکی یادم مونده باشه ) و اونوقت نتیجه می گیریم که اشتباه کرده بودیم و بچه کاملا سالمه یا درسته و همین درمان رو ادامه می دیم و درمانش هم معمولا دوسال هست ولی من الان به تو قول نمی دم که دوسال دیگه درمان تموم بشه چون ممکنه بعضی ها حتی تا اخر عمر احتیاج به درمان داشته باشن 

و اینگونه شد که من از امروز صبح اولین دوز دارو رو دادم و درمان رو شروع کردم  

پنجشنبه مراسم سمنو پزان در مرکز دنیا برقراره و همه ی فامیل جمع می شن و قرار بود ما هم بریم و خیلی هم دلم می خواد که بریم هم احتیاج به تنوع و پرت شدن حواس دارم هم اینکه عاشق سمنو هستم ولی سپهر از دیروز تب با گلودرد و گوش درد داره و دکتر می گه ویروسیه اگه تا شب بهتر بشه فردا میریم وگرنه که احتمالا من بمونم و همسرجان بره . خداکنه خوب بشه  

مهم نوشت : فقط می خوام یک نکته رو یاداوری کنم اونم اینه که لطفا توی اینستاگرامم حرفی از اینجا نزنین هنوز غیر از دایی ممر به کس دیگه ای راجع به ستایش حرفی نزدم و فعلا نمی خوام مامانم رو نگران کنم حداقل تا وفتی که مطمین نشدم  

ابسانس

دیشب رفتیم دکتر و ستایش معاینه شد و نوار مغز گرفته شد دکتر گفتن این توصیفی که من از ستایش می کنم تیپیک توضیح صرع ابسانس هست انگار من این کتابا رو خونده باشم و بخوام این نوع صرع رو توضیح بدم . نوار مغز رو گفتن خیلی خوبه و فقط یک قسمت کوجیک موردی دیده میشه و انتظار بیشتری داشتن با توجه به توضیحات من  

قرار شد به مدت یکی دوهفته داروی orfiril مصرف کنه (2.5 cc دوبار در روز) بعد من با دکتر تماس بگیرم و بگم تغییری در ستایش دیدم یا نه  

یادم رفت بپرسم که اگه درمان نکنم چی میشه ؟ خب بزارم همینجوری بمونه . فقط راجع به مراقبت ازش پرسیدم و اینکه بازی با موبایل و تبلت و تلویزیون دیدن براش بد نیست؟ ایشون هم گفتن اگه اینجور مواقع احساس می کنم باعث ایجاد همین خیرگی میشه ازش پرهیز کنم در غیر اینصورت خیر .فقط راجع به رقص نور و روشن خاموش شدن ناگهانی نور بهم پیشنهاد دادن ازش اجتناب کنم و جاهایی مثل کنسرت که رقض نور داره نبرمش  

هی اصرار داشتم بهش بقبولونم که بهم بگه من وسواس دارم و اشتباه می کنم هی گفتم دکتر جان من به عنوان مامان وسواسی شناخته شدم ها . هیچ کس غیر از من متوجه این موضوع نشده ها. حتی توی مدرسه از معلمش هم پرسیدم گفته همچین موردی ندیده و کاملا به نطرش ستایش نرماله و حتی باهوشتر از همسن هاش هست ولی خب دکتر گفت من اشتباه نمی کنم و توصیفم دقیقا توصیف ابسانس هست . راجع به سوابق بیماری ستایش و همین طور سپهر هم ازم پرسید و همه ی نکات رو توی پرونده اش ثبت کرد  

حالا امروز با دکتر احسانی هم تماس می گیرم و نتیجه رو می گم چون ازم خواسته بو حتما بهش خبر بدم و اینکه ازش بپرسم این دارویی که واسه ستی تجویز شده با توجه به سابقه ی ویلمزش واسش مشکلی نداره؟  

حتی یادم رفت بپرسم بالاخره درمان میشه یا تا اخر عمر باید دارو بخوره؟ از بس گیج بودم و دلم نمی خواست همچین جوابی از دکتر بشنوم  

دکتر دکتر دکتر

دیشب رفتم پیش دکتر ستایش  برخلاف همیشه خیلی شلوغ بود و دوتا هم مریض داشت که اومده بودن اونجا شیمی درمانی بشن .نمی دونم چرا واسه شیمی درمانی اومده بودن مطب اخه اکثر مریضا شیمی درمانی رو می رن بیمارستان (دکتر صبح ها بیمارستان هستن) خلاصه یکدفعه پرت شدم به زمان شیمی درمانی ستایش حالم اینقدر دگرگون شد که اصلا نمی تونستم از ماماناشون بپرسم چرا بیمارستان نرفتن  

دکتر گفت اینا از علایم نوعی صرع محسوب می شه و اگه واقعا صرع باشه باید به مرور زمان این علایم زیاد بشه یعنی اگه هفته ای یکبار این اتفاق میوفته یواش یواش بشه هفته ای دوبار بعد روزی یکبار و.... بهم گفت می تونم صبر کنم ببینم اگه علایمش زیادتر شد اونوقت برم پیش متخصص و اگه تغییری نکرد بزارم به حساب بازیگوشیش ولی من گفتم نه دکتر جان اینجوری خودم خل می شم لطفا یک متخصص بهم معرفی کن خلاصه که قرار شده شنبه بریم پیش دکتر محسن جوادزاده متخصص مغز و اعصاب کودکان .اقای دکتر زحمت کشیدن و همونجا که نشسته بودم تلفنی با اقای دکتر صحبت کرد و شرایط ستی رو گفت ایشون گفتن شنبه منتظر ما هستن  

تا قبل از عید حداقل سه جلسه خودم دندون پزشکی دارم ,یک جلسه سپهر ارتودنسی داره, ستی سونوگرافی و عکس از ریه  و همین طور ازمایش خون داره و متعاقبش باید جوابا رو بیارم دکترش ببینه , سپهر باید از قوز مبارکش عکس بگیره و متعاقبش ببریم دکتر ببینه , وقت متخصص غدد واسه سپهر . در کنار همه ی اینا هفته ای یک جلسه هم سپهر می ره فیزیوتراپی بازم واسه قوز مبارکش . تازه معده ام هم چندوقته ادا درمیاره و درد می کنه اونم فقط نصف شبا طوری که از درد بیدار می شم و توی خونه راه می رم اگه فرصت کنم باید بگردم و متخصص گوارش پیدا کنم البته اگه فرصت بشه فعلا بچه ها واجب ترن .الان که فکر می کنم می بینم من کلا نصف عمرم رو توی مسیر دکتر رفتن بودم والا 

 

  

هرچی فکر می کنم می بینم خونه تکونی خیلی خره ! شاید امسال انجامش ندم واقعا حوصله اش رو ندارم  

خدا کنه ستایش مشکلی نداشته باشم البته می دونم که اگرم باشه درمان داره و بالاخره سخت تر از سرطان که نیست ولی انصافا خسته ام و دلم می خواد به زمین و زمان فحش بدم  

خدا جون میشه اینبار کوتاه بیای لطفا  

بعدا نوشت: راستی ستایش روز جمعه اجرای باله داره در سرای محله شمیران

مگه میشه مگه داریم؟!!

چقدر سخته شناختن ادما , یک خانومی هست که من همیشه به عنوان یک خانوم عاقل و فهمیده ازش یاد می کردم تا اینکه دیشب متعجبم کرد . گفته بودم که دایی ممر در مرحله ی اشنایی با کسی هست و تازه باهاش اشنا شده و فقط دوبار حضوری همدیگه رو دیدن و بعدش تلفنی باهم در ارتباطن ؛اونوقت دیروز همین خانوم عاقل و فهمیده ای که حرفش رو زدم با اینکه این جریان رو می دونسته به دایی ممر تماس می گیره و بهش پیشنهاد می ده بیادبا فلانی اشنا بشه!!!! و بهش می گه حالا دیدنش که ضرر نداره و با اینکه داداش جان می گه من نمی تونم همزمان به دوتا مورد فکر کنم بازم ایشون اصرار می کنن و می گن خب با این هم اشنا بشو بعد از بینشون یکی رو انتخاب کن!!!! نمی دونم والا !!!! وقتی می گن زنان علیه زنان همین موارد هست ها و اخه چطوره که اگر همین کار رو یک خانوم انجام بده یعنی به طور همزمان با دونفر صحبت کنه تا یکی رو انتخاب کنه کار زشتیه و همه می گن وای چه بی حیا ولی همین کار رو یک مرد انجام بده اشکال نداره .فقط می تونم بگم عصبانیم و به داداش جان گفتم ابدا این کار رو نکن اول این فایل رو ببند بعد بعدی رو باز کن یا این خانومی که داری باهاش مذاکره می کنی شرایط و ایده ال های تو رو داره که چه خوب و قضیه حله یا نداره که باید اول این تموم بشه بعد نفر بعدی بهت معرفی بشه.  

 

وقت چکاپ ستایش واسه اسفند هست ولی فردا می ریم پیش دکترش تا راجع به پست قبلی که خیلی روی مخم هست باهاش مشورت کنم و ببینم اگه صلاح می دونه یک پزشک متخصص مغز و اعصاب کودکان بهم معرفی کنه  

درهم

ستایش چندوقته موقع حرف زدن گیج می زنه یعنی داره باهام حرف می زنه یکدفعه به یک گوشه خیره میشه و ساکت می شه واسه چند ثانیه ِ بعدش یادش نمیاد چی می گفته و می ره سراغ یک کار دیگه البته اگه من بهش بگم داشته چی می گفته یادش میاد و ادامه ی حرفش رو می زنه یا گاهی هم وقتی من دارم باهاش حرف می زنم این اتفاق میوفته . نمی دونم اینو بزارم به حساب بازیگوشیش یا جدی بگیرمش . حالا ایندفعه که بریم  پیش دکتر احسانی واسه چکاپ این موضوع رو بهش می گم 

داداش جان چندوقت  پیش یک بانویی رو توی مشهد دیدن و فعلا که پسندیدن . بهش می گم نمی خوای پاشی بری مشهد و ببینیش و چندبار باهم حرف بزنین می گه وقت ندارم نمی شه اون بیاد اینجا تا باهم بیشتر اشنا بشیم می گم وا !!!!!  اقا می فرمان ایشششش چقدر شما دخترا ناز دارین . بعید می دونم این دایی ممر به راه راست هدایت بشه بیچاره همسر اینده اش والا  

تولد برگزار شد و لباسامون رو خیلی دوست داشتم  

دوباره شروع کردم به رژیم گرفتن .خودازاریه دیگه :))) 

:)

پیاده روی صبح گاهی رو زیر نم نم بارون انجام دادم و بعد از خرید روزانه و جابجا کردن شون , الان با یک لیوان دم نوش نعنا نشستم جلوی تلویزیون و منتظرم مرداک شروع بشه .روی گاز هم اش ترخینه داره یواش یواش واسه خوش می جوشه  

دیشب از گلودرد بیدار شدم و الانم گلوم خارخار (اصطلاح من دراوردی به معنی اینکه گاهی می خاره گاهی هم درد می کنه) می کنه . ولی من تحویلش نمی گیرم اخه ناسلامتی اخر هفته تولد داریم والا  

یک تیکه ی کوچولو از دندونم شکست و باعث شد بالاخره وقت دندون پزشکی واسه فردا بگیرم . چرا اینقده از دندون پزشکی می ترسم  

عاشق اون کسی هستم که با سرچ عبارت مامان سپهر و ستی به اینجا می رسه .می خواستم عکسش رو اینجا بزارم ولی اینقده عبارت های مورد دار که توش کلمه ی مامان بود وجود داشت که نشد یک کم عجیبه مگه نه ؟! یعنی این همه انحراف جنسی وجود داره اونم با مامان !!!!!

پسا تحریم!!!! چه کلمه ی عجیبی نه ؟ !! 

دوست

یک سری از دوستا هستن که دوستای خودم هستن یعنی خودم باهاشون دوست شدم بدون واسطه ,یک سری از دوستا هم هستن که با واسطه باهاشون دوست شدم مثلا  مامان های دوستای سپهر یا ستایش بودن یا همسرهای دوستان و همکارای همسرجان . دوستایی که به واسطه ی مامان بودن باهاشون دوست شدم  هیچ وقت از همین حیطه ی مامان بودن خارج نشدن و دوستی مون حول و حوش بچه هامون بوده نمی دونم شاید چون غیر از داشتن بچه ی همسن و سال که توی یک کلاس اموزش می بینن هیچ وجه اشتراکی پیدا نکردم ولی با چندتا از خانومای دوستان همسرجان اونقدر صمیمی شدم که همسرجان خودش اینقدر باهاشون صمیمی نیست و خیلی وقتا بدون همسرجان هامون باهم قرار می زاریم یکی از این نوع دوستا , مامان دوقلوها هست در واقع همسرجان هامون از دوران دبیرستان تا اخر دانشگاه باهم دوست و همکلاسی بودن ولی من و این بانو اینقدر باهم صمیمی هستیم که سپهر تا همین چندوقت پیش فکر می کرد باعث اشنایی ما دوتا خانواده ما خانوم ها بودیم و یکی دیگه هم خانوم یکی از هم دانشگاهی ها و همنوردهای دوران دانشجویی هست ما تقریبا همزمان ازدواج کردیم و همزمان هم پسرامون دنیا اومدن با اینکه اختلاف اعتقادی خیلی زیادی داریم ولی به جرات می تونم بگم یکی از بهترین دوستام همین بانو هستن و باعث شد نظرم راجع به بانوان محجبه و چادری کاملا عوض بشه و با احتیاط به اونا هم نزدیک بشم شایدم تونستم بازم دوست خوبی مثل همین بانو پیدا کنم .هرچند دیگه نتونستم دوست صمیمی چادری پیدا کنم ولی به خیلی هاشون نزدیک شدم و باهم ارتباط برقرار کردیم . توی مهمونی های خانوادگیمون اون با یک چادر رنگی خوشگل و کاملا محجبه و من با یک بلوز و دامن و بدون روسری کنار هم می شینیم و کلی گپ می زنیم و کلی حرف مشترک داریم و خیلی هم خوب حرف همو می فهمیم  نه اون می خواد منو به راه راست هدایت کنه و نه من اصرار می کنم اونو به راه چپ هدایت کنم :))))