یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

خب دلش می خواد توی عروسی داییش برقصه :)))

+ می خوام توی عروسی دایی ممر اون لباس خوشگله رو بپوشم و باله برقصم  

_ دایی ممر زن نمی گیره

+ بالاخره که زن می گیره  

_ نخیر اون هیچ وقت زن نمی گیره  

+ نمی شه که هیچ وقت زن نگیره باید ازدباج (ازدواج) کنه  

_ اصلا هم اینطوری نیست همه که نباید ازدواج کنن خب بعضی ها دلشون نمی خواد ازدواج کنن  

+ خب زن نگیره ولی دوست دختر که داره  

_ نخیر دوست دختر هم نداره .....یکدفعه با عصبانیت و تعجب داد می زنه مامان مامان بیا این دختر پررو ات رو نیگا کن چی می گه ؟ اخه تو چه می فهمی دوست دختر یعنی چی  

کنسرت برگزار شد و من بدجور کیف کردم اصن به عمرم کنسرتی به این خوبی نرفته بودم  یک دوست وبلاگی رو اونجا دیدم , کلی عکس و فیلم گرفته شد ولی هیچ کدومشون به درد اینستا نمی خورن چون کیفیتشون خوب نیست باید صبر کنم تا خود شیوا ( مربی موسیقی شون ) عکس و فیلم ها رو بده که تجربه ثابت کرده حداقل یکسال طول می کشه!!! پس سال دیگه این موقع می تونین عکسا رو توی اینستاگرامم ببینین  باید اعتراف کنم اون موقعی که سپهر اومد روی صحنه و شروع کرد به نواختن یا اون موقعی که رو به جمع تعظیم کرد و تمثیل  کنسرتش رو گرفت خیلی حس خوبی داشتم یک حس غرور همراه با خوشحالی انگار داره جایزه ی گرمی رو می گیره  (یک همچین مامان بی جنبه ای هستم ) 

دایی ممر عزیز شب که برگشتیم کلی عکس  از مراسم توی گروه خانوادگیمون گذاشت و زیزشم هم نوشت کره خرهای  دوست داشتنی من !!!! 

اخرشم به خاطر اینا خونه رو می فروشم والا

ساعت ۱۱ شب هست و تازه مهمونام رفتن میام روی تختم دراز بکشم و مثل همیشه پنجره ی اتاقم باز هست و یک نسیم خنکی هم پرده رو تکون می ده  سرو صدای  چکش زدن و جوشکاری و جابجا کردن میله میاد .. اخه این همسایه بغلی که بناییش تموم شد و ساختمونش رو ساخت این صداها دیگه چیه , می رم پشت پنجره و می بینم به به اقایون هیاتی عزیز با ماشینای شیک و مدل بالاشون که به ردیف توی کوچه ی  بن بستمون پارک کردن مشغولن و دارن داربست های چادرشون رو نصب می کنن .با خودم می گه یعنی به این زودی محرم شد ؟!! می رم سراغ تقویم و می بینم  تقریبا یکماه مونده !!! و این عزیزان دل امسال خععععلی زودتر از سال های قبل دارن بساط شون رو پهن می کنن ... حدودای یک نیم شب بود که یکی یکی با اون تیشرت های عجیب و غریبشون و شلوارهای بسییییییار فاق کوتاه شون سوار ماشیناشون شدن و رفتن  

کاش این زمین خالی روبروی خونه زودتر ساخته می شد  

کاش حداقل توی روز سر و صداهاشون رو می کردن و شب اجازه می دادن ارامش و سکوت جاری باشه  

از امشب به مدت دوماه به پذیرایی نقل مکان می کنبم و در اتاق خوابمان را می بندیم (اخه پنجره ی اتاق خوابم دقیقا روبروی این زمین خالی باز می شه ولی بقیه ی پنجره ها رو به خیابون اصلی باز می شه و یک کم صدا کم تر هست)  

بی ربط نوشت : سپهر امروز مسابقه ی پینگ پونگ داشت و باخته و الان اصن نمی شه بهش نزدیک شد  

شما باشین چه عکس العملی نشون می دین

بانویی چندروز یکبار میاد و در نظافت خونه بهم کمک می کنه  خانوم خوب و محترمیه و من از کارش راضی هستم از همه مهم تر خیلی مطمین هست یعنی اونجوری نیست که وقتی می خواد بیاد من وسایلم رو جمع کنم همیشه ساعت و انگشتر و پابندم  و خیلی وقتا هم گوشواره و دستبندم روی میز ولو هست کیف پول و کارت عابربانک هم همین طور, اکثر اوقات با خیال راحت توی خونه تنها می زارمش و می رم سراغ کارام یا ستی رو بهش می سپارم و می رم سراغ خریدای روزانه ام ولی از وقتی گوشیش رو عوض کرده و اونو مجهز به اینترنت کرده همه اش سرش توی گوشیش هست جالبه خودش هم می دونه کار بدیه که سرکار اینجوری باشه واسه همین یواشکی این کار رو می کنه مثلا با گوشیش تند و تند می ره دستشویی و مدتها اونجا می مونه وقتی هم من با اینکه می دونم داره با گوشیش ور می ره ولی خودم رو می زنم به اون راه و می گم فرشته جان طوری شده نکنه مریض شدی امروز , جواب می ده اره یک کم دل پیچه دارم یا می گه خون دماغ شدم و من فقط با تعجب نگاهش می کنم یا وقتی من توی اتاق نیستم هی سرش توی گوشیش هست و تا من میام سریع خودش رو جمع و جور می کنه و البته یکجوری رفتار می کنه که یعنی من داشتم کارم رو می کردم ولی خب من که خر نیستم  

این روزا دلم نمی خواد تنهاش بزارم چون مطمینم  خیلی از وقتش رو با گوشیش می گذرونه البته که کارش روهم تموم می کنه ولی چون وقت کم میاره اخراش رو ثمبل می کنه  اوایل با خودم می گفتم اشکال نداره وقتی داره کارش رو هم انجام میده و از کارش نمی زنه پس مهم نیست و بزار هرکاری می خواد بکنه ولی تازگی ها دیگه شورش رو دراورده از همه بدتر اینکه واقعا من رو ... فرض کرده و فکر می کنه من نمی فهمم  

خرید مردانه

 باید واسه کنسرتشون  لباس می خریدم  خب لباس خریدن واسه ستی خیلی راحت  لذت بخش بود باهم هی از این مغازه به اون مغازه رفتیم هی لباس پرو می کردیم و هر دفعه ام ستایش با کمال میل می رفت اتاق پرو و هی ژست های مختلف می گرفت و هی قروبون صدقه ی قد و بالای خودش می رفت (گفتم که خودشیفته هست) و اما سپهر ....یعنی پروژه ای بود ها , قبلش خودم چندجا رفتم و لباسا رو دیدم بدیش هم اینه که واسه این سن لباس کم گیر میاد نه بچه گونه ها دارن و نه ادم بزرگا این سایز رو دارن خلاصه یک روز صبح با کلی خواهش اقا رو برداشتیم و رفتیم پاساژ گاندی باور بفرمایید ساعت 11:30 وارد پاساژ شدیم و 12 هم اومدیم بیرون توی این نیم ساعت فقط غر زد فقط دوتا دونه بلوز رو پرو کرد تازه بلوز ها رو هم روی همون تیشرتی که تنش بود پرو کرد و حاضر نشد تیشرت رو دربیاره بعدشم که ازش نظر می پرسیدم می گفت من نمی دونم خودت زود انتخاب کنه برگردیم خونه بعدم که خریدمون تموم شد می گم مادرجان فقط نیم ساعت طول کشید ها می گه می دونم اگه غر نمی زدم طولانی تر می شد !!!!  

خلاصه که خواستم عرض کنم خدمتتون این فراری بودن از خرید و غر زدن ربط مستقیم به ژن مردانه داره وگرنه که مادر بیچاره تموم سعیش رو کرده ولی نتونسته به این ژن لامصب غلبه کنه  

من یک کلیپ کوچولو از اهنگی که سپهر می خواد توی کنسرت بزنه رو توی اینستاگرامم گذاشتم حالا اقا شاکیه!!! می فرمان واسه همینه که دلم نمی خواد موقع تمرین کردنم ازم قیلم بگیری, هی می زاری اینور و اونور اه اه اه اصلا از این اداها خوشم نمیاد  

یک عدد هویج !

الان دوسالی هست که به اقتضای سن مجبور به رنگ کردن موهای نازنینم هستم توی این دوسال سه بار تلاش کردم که خودم رنگ کنم تا مجبور نباشم هی برم ارایشگاه ولی چون خعلی با استعدادم دیگه بیخیال شدم ! و پیش یک بانو در یک ارایشگاه گم نام می رم و راضی هم هستم حالا چندوقت پیش تر ها هی این دوست جان های ما گفتن  چرا نمی ری پیش فلانی توی ارایشگاه بسی خفن فلانی که کارش خعلی عالیه و حرف نداره و اصن از این رو به اون رو می شه ما هم شال و کلاه کردیم و راه افتادیم رفتیم اون ارایشگاه خفنه ! و دقیقا دوبرار ارایشگر خودمون بهش پول دادیم تازه هزینه ی پیشبند و حوله ی یکبار  مصرف رو هم جدا حساب کرد و موهایمان رو رنگ کردیم و الحق که خوب شد وللللللی فقط دو هفته خوشرنگ موند بعدش رنگش شد یک نارنجی خعلی زشت و خب ما چون کلی پو ل دادیم الان دلمان نمیاد دوباره بریم ارایشگاه ایضا پولش رو هم نداریم!! خلاصه که الان یک عدد مامان با موهای نارنجی اینجا نشسته و داره واستون پست تایپ می کنه  

اقا ما امروز شازده رو بردیم حس خوب زندگی واسه تمرینات اصلاحی ستون فقرات و خب دخترجان رو هم با خودمون برده بودیم چون جایی نداریم بزاریمش  و واسه سرگرم کردنش یک دفتر و مدادرنگی و واسه گشنه گیش یک ساندویچ الویه با مقداری میوه ی خورد شده برده بودم که خب فقط 5 دقیقه سرگرمش کرد!! و بعد شروع کرد به دویدن و حرف زدن و اواز خوندن و ما هم هی تذکر می دادیم مادر جان هیس اروم باش بعدش خانوم جیششون گرفت و توی دستشویی سطل اشغال تمام الکترونیک !! مجتمع رو کشف کرد و اولش که یک جیغ از فرط خوشحالی زد و با هیجان گفت وای سطل اشغالشون چقدر باحاله و بعد از اون هی جیشش گرفت هی خواست دست بشوره هی دست عروسکش کثیف شد و هر بار هم که رفت دستشویی فریادی از خوشحالی زد که وای چه سطل اشغال باحالی  , حالا شما فکر کن اونجا همه سانتی مانتال و مبادی اداب بودن  و این دختر ما تمام 40 دقیقه ای که اونجا بودیم راجع به سطل اشغال دستشویی حرف زد 

شکلات کاکائویی من

+ مامان چرا این پشه ها اینقده شکلات  دوست دارن ببین بازم اینجام رو گزیدن ! تازه بیشتر هم شکلات کاکائویی دوست دارن  

_ الهی فدات بشم خب از بس  شیرین و خوشمزه ای شکلات من  

+ چرا مامانشون مثل تو بهشون نمی گه شکلات بده و دندوناشون رو خراب می کنه  

و اینگونه است وقتی ما قربون صدقه ی دختر می ریم و بهش می گیم شیرین و خوشمزه است و طعم شکلات می ده رسما توهم  ورش می داره  

سپهر داره تمرین سنتور می کنه و بهش می گم برو سی دی اش رو گوش بده تا ریتمش بهتر دستت بیاد بعد از اینکه باهم سی دی رو گوش دادیم می گم تو هم خوب می زنی فقط ریزت یک کم مشکل داره اونوقت اقا می فرمان خیلی هم خوب می زنم و هیچ ایرادی نداره اخه تو از موسیقی و ریز زدن چه می فهمی بعدشم تشریف می برن توی اتاقشون و در را می بندن ! 

سپهر و ستایش اخر شهریور کنسرت دارن واسه همین باید سه روز در هفته ستی رو ببرم تا با گروه تمرین کنه سپهر هم که تکنوازی داره و احتیاج به هماهنگی با گروه نیست فقط خودش باید تمرین کنه ولی این سه روز در هفته رفتن به محل تمرین گروهی اونم جایی که اصن جای پارک نیست واقعا مصیبته