یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

دلخوشی های کوچولو

سه تایی بدون ستی رفتیم کنسرت همایون جان و هرکاری کردم ستایش حاصر نشد بیاد و گفت اصلن خوشش نمیاد و آهنگ های خودش و پدرش رو دوست نداره و یکحورین انگار خیلی قدیمی  هستن و کلی حرف دیگه که چون ممکن بود بحث یالا بگیره و بین خواهر و برادر دعوا بشه گفتم اوکی نیا و هرکی یک سلیقه ای داره و تو بگو از کدوم خواننده خوشت میاد تا کنسرت اون ببرمت و فرمودن هیچ کی

اینجوری شد که سه تایی رفتیم و لذت وافر بردیم البته بجز یک بی مزه ای که هر دفعه سکوت میشد و آهنگ عوص میشد داد می زد همایون دوستت دارم البته واسه بار اول و دوم خوب بود ولی این بنده ی خدا هردفعه سکوت میشد داد می زد و اینو می گفت

ستایش رو بردیم کنسرت سی صد البته قرار بود چهارتایی بریم ولی واسه سپهر کاری پیش اومد و بدون اون رفتیم بازم لذت بردم و ستی عاشق سهراب پور ناظری شد در واقع عاشق استایل و مدل موهاش شده بود یعنی هلاک این دخترم

از هفته ی دیگه ستی رسما میشه کلاس هفتم و مدرسه اش شروع میشه 

دنیای بزرگ و پیچیده

این عکس ی که ناسا از جهان هستی 13 میلیارد سال پیش منتشر کرده چقدر عجیبه

 اون موقع حتی زمین هم وجود نداشته

چقدر ماها کوچیکیم و اصن عددی حساب نمیشیم توی این جهان بی انتها

بعد اونوقت من دل نگرون اینم که یک وقت توی خیابون به ستایش گیر حجاب ندن و اگر دادن من چی کار می تونم بکنم

اصلن حاصر نیست شال داشته باشه و با بلوز و شلوار آستین کوتاه میاد بیرون و من هم بهش حق میدم 

امسال غیر از کارنامه ی درسی یک کارنامه ی انصباطی هم داشتن که قسمت حجابش رو قابل قبول شده بود

بقیه ی موارد مثل رعایت  ادب و احترام، رعایت نظم، نداشتن زیور آلات و وسایل الکترونیکی، رعایت بهداشت.،فعال بودن در بازی های گروهی، فعال بودن در برنامه های فرهنگی را خیلی خوب شده بود

من و همسرجان بهش گفتیم از نطر ما تو عالی بودی و هستی


این مدت که نبودم  مامان رفت پیش داداش خارجی و بابا این مدت پیش ما بود چندباری مادرشوهر جان برای کارهای پزشکی اومد تهران پیش مون ،خواهرشوهر و شوهرش هم همینطور.خلاصه کلی مهمون داشتم ،مهمونی رفتم و زندگی داشت به نرمال قبل از کرونا برمی گشت

ستی از مرداد رسما میشه دانش آموز مقطع دبیرستان و مدرسه اش شروع میشه حالا این وسط هم داداش خارجی تصمیم گرفته یکماهه بیاد ایران (اونم بعد از پنج سال که ندیدمش) هم دایی ممر جان تصمیم گرفته اسباب کشی کنه (کاش خونه بخره خیلی گناه داره واقعا با این رقم های اجاره ها)

اگر گذاشتن یک دل سیر برم مشهد و برادرزاده هام رو ببینم ایششش