یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

برمیگردیم

دارم وسایلم رو جمع و جور می کنم و فردا برمی گردم و جمعه صبح زود می رسم خونه

کلی اتفاق جدید و خوب در راه هست

دارم عمه میشم عمه ی یک کوچولوی پاییزی :)

واسه بار دوم دارم خواهرشوهر میشوم و برگردم تهران به سرعت باید باروبندیلم رو جمع کنم و برم مشهد 

تمام مدت که دارم چمدون می بندم و حتی اینجا دارم می نویسم , ذهنم توی کمد لباسام دنبال یک لباس مناسب واسه جلسه ی رسمی خواستگاری می چرخه :)))



السا

توی این مدت متوجه شدم فقط دختر خودم و همکلاسی هاش نیستن که عشق السا دارن بلکه این موضوع جهانی میباشد و حتی دختربچه های ساکن سوییس هم عشق السا دارن و مایوی السایی می خرن


پ.ن: از دیروز که همسرجان برگشتن اینجانب غم غربت گرفتم و دلم برای خونه ام تنگ شده