یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

گند زدم به تعطیلات

قصد سفر داشتیم همین تعطیلاتی که گذشت و اتفاقا با وجود تعطیلی و خلوتی بسیار هم هوای تهران آلوده بود و همچنان هم آلوده هست 

ولی خب سرگیجه و به تبع اون تهوع داشتم و تمام مدت روی تخت دراز کش بودم و خداشاهده پشت درد گرفتم شایدم زخم بستر باشه :))

حالا امروز هم امتحان زبان دارم 

از دیروز حالم رو به بهبود رفته و حداقل می تونم بلند بشم و راه برم ولی همچنان اگر سرم رو ناگهان بچرخونم سرگیجه می گیرم 

کلاس زبان رو برای گذرون وقت و استفاده ازحافطه ام تبت نام کردم ولی خدایی حوصله ی امتحان دادن ندارم 

چه کاریه خب دورهم میشینیم چند کلمه انگلیسی بلغور می کنیم دیگه امتحان چیه این وسط 

عصر هم وقت دکتر گوش و حلق و بینی دارم واسه این سرگیجه 

هلاک این فرشته ای هستم که برای نظافت میاد کمکم و دقیقا همون روز اول که حالم خیلی بد بود اومده بود اینجا و مدام برام اسپند دود می کرد و می گفت چشمت کردن و من توی اون حال که حتی نمی تونستم چشمام رو باز کنم گفتم دقیقا چیو منو چشم کردن آخه، اینکه تنها شدم؟  و خب البته بازم اصرار داشت چشم خوردم 



طفلی فیروزه جون و طفلی تر گالیله

توی آرایشگاه عیر از من شش نفر دیگه هم هستن و انگار من وسط یک بحث داغ و جدی رسیدم

خانوم آرایشگر همونجور که داره صورت مشتریش رو بند می اندازه :وای این فیروزه جون چه تعصبی داشت البته خب بنده ی خدا یک عمر همین چیزها رو تدریس کرده و نمی خواد باور کنه که اشتباه می کرده

مشتری اونوری که زیر دست ناخن کار هست :معلم بوده؟ معلم چی؟

+ معلم فیزیک و خب یک عمر به دانش آموزهاش گفته زمین دور خورشید می چرخه و الان هرچی هم مقاله ی علمی بهش بدی بازم باور نمی کته که اشتباه بوده

مشتری زیر دستش :ای بابا ابوعلی سینا بنده ی خدا هزار سال پیش گفته بود زمین تابت و مسطح هست اینا الان بعد از هزارسال به این نتیجه رسیدن قدر دانشمندان خودمون رو نمی دونیم دیگه

من همینطور گیج سرم بین خانوما می چرخه و نمی فهمم چی میگن شوخی می کنن یا جدی حرف می زنن که خانوم آرایشگر خطاب بهم میگه فیروزه جون رو یادتون هست همون خانومی که فلان روز اینجا بود و خوش سر و صحبت بود

میگم نه والا من دقتم پایین هست و متوجه شون نشدم

با  آب و تاب تعریف می کنه که همون فیروزه جون هنوز اعتقاد داره زمین می چرخه اونم دور خورشید 

خانوم ناخن کار در حال سوهان کشیدن : ای بابا تا مردم بخوان قبول کنن که هرچی قدیمی ها می گفتن درسته یک نسل بلکه بیشتر طول می کشه آخه خدایی چجوری ممکنه زمین بچرخه یا گرد باشه چقدر اطلاعات غلط بهمون می دادن

خانوم آرایشگر : همین واکسن اصن مگه زمان مامان بزرگ ها و پدر بزرگ هامون واکسن بود اونا چجوری زندگی می کردن که اینقدر هم طول عمرشون زیاد بوده و سالم هم بودن

بطور ناخودآگاه میگم خب البته اون موقع مرگ و میر بچه ها هم زیاد بوده و اگر از مامان بزرگ هاتون بپرسین هرکدوم شون حداقل یک کودک زیر پنج سال رو از دست دادن.... وقتی همه ی سرها به طرفم می چرخه و همه باهم شروع به حرف زدن می کنن تا بهم بگن چقدر اشتباه می کنم تازه متوجه میشم خیلی بی موقع دهن باز کردم و دیگه سکوت می کنم و وقتی از آرایشگاه میام بیرون عصبانیم 

خدایی خورشید دور زمین می چرخه ؟! چرا آخه؟

پ. ن 1: سپهر که کلی خندید و گفت می خواستی بگی نه عزیزم اصن تمام سیارات و کل کهکشان دارن دور تو می چرخن


تو نی نی چشات خیسه

واسه رفتن عروس جان ستایش خیلی بی تابی کرد و بامزه اینجا بود که در حالی که داشت اشک می ریخت می گفت اصن هم برام مهم نیست که رفته و دلم هم براش تنگ نمیشه. اینجوری بیشتر خنده ام می گیره و میگم می دونم حالا فعلن اشک هات رو پاک کن


اصولن دوست دارم وقتی غمگینم آهنگ غمگین گوش بدم و باهاش گریه کنم (احتمالن خودآزاری دارم) و این روزها این آهنگ شاهرخ همیشه پلی میشد و حیف ازش و چه عجیب که اینقدر زود بزرگ شدیم تا مرگ دونه دونه ی خاطرات و نوستالژی هامون رو ببینیم


دغدغه های جدید

ماشین سه تا پیامک رو داره و هرجا پلیس نگهش داره می تونه توقیفش کنه و می شنوم فلان جا پلیس داره و پلاک ها رو چک می کنه و میگم اوکی اونور نمیرم اون یکی دوستم بهم میگه کنار دریاچه دیده شون و خب اونجا پاتوق من برای پیاده روی هست و بیخیال اونجا میشم و میگم مهم نیست میرم یکجای دیگه واسه پیاده روی 

عصری می خوایم بریم بام توچال و باز یادم میوفته که اونجا هم دیده بودم که ماشین ها رو توقیف می کنن 

می خوایم عروس جان رو برسونیم فرودگاه و همون روز صبحش استوری یکی از بلاگرها. و می بینم که ماشینش رو جلوی عوارضی توقیف کردن و با چمدون هاش کنار خیابان منتطر اسنپ هست تا به پروازش برسه. استرس می گیرم و به همسرجان میگم بیا با ماشین کوچیکه بریم  و حالا یکجوری بارها رو جا میدیم بهتر از اینه که توقیف بشیم و به پروازش نرسه 

پ. ن 1: عروس جان هم رفت. خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو می کردم کارهاش درست شد و حالا تهران بدون اون یکجوریه 


ستی

امتحانش  رو  گند زده و میگه مهم نیست چندتا بی دقتی کوچولو بوده و من که همه چیز رو نباید بنویسم و خب فلان چیز دیگه معلومه و نوشتن نمی خواسته و از این حرف ها بعد هم اضافه می کنم عوضش من favorite child تو هستم و ببین چقدر خوبه هروقت دلت بخواد می تونی بغلم کنی و بوسم کنی و من اعتراضی نمی کنم و چقدر از بودن کنار من انرزی می گیری و اگر من نبودم افسرده میشدی

خنده ام می گیره و میگم حالا کی گفته تو favorite child من هستی

میگه این کاملن واضحه گفتن نداره 

و اینگونه گندی که به امتحانش زده رو جمع می کنه