یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

انگار اینجا وصل هست

نمی دونستم میشه بلاگ اسکای اومد.. شاید نمیشده و الان میشه در هرحال ..حس ادمی رو دارم که از توی یک زندان تاریک یکدفعه یک پنجره ی کوچیک رو به دنیای بیرون پیدا کرده و همونقدر هیجان زده و خوشحالم

احمقانه هست که ادم برای نفس کشیدن خوشحال بشه ولی خب وقتی نتونی نفس بکشی و بعدش این امکان برات مهیا بشه خب خوشحال میشی دیگه

دیروز ستی می گفت مامان خیلی وقت هست دختردایی ها رو ندیدم ها امشب تصویری بهشون زنگ بزنیم ...گفتم مادرجان اینترنت قطع هست ...

+ خب چرا قطع کردن؟ 

_چون تظا..هرات هست 

+ پس کی درست میشه ؟

_ هروقت اعتراص ها تموم بشه 

+پس رشوه میدن؟

_این که رشوه نیست این تنبیه هست

+ نه دیگه بهمون رشوه میدن که بچه های خوبی بشیم و تظا..هرات نکنیم

_ خب اره اینحوری هم میشه گفت

داداش خارجی دوبار تا بحال تماس مستقیم تلفنی گرفته و بهش میگم نگران نباش خوبیم اینجوری زنگ نزن هزینه اش برات زیاد میشه ..ولی خب انگار وقتی دوری بیشتر دل نگرانی ...سپهر کلافه و عصبانی هست میگم مادرجان اروم باش اینم می گذره میگه اخه چرا نمیشه مثل دوتا ادم عاقل نشست و حرف زد چرا باید یک گروه به اون یکی زور بگه ..میگم بهش فکر نکن برو سراغ درس هات میگه اخه قرار بود سوال های فیزیک و هندسه رو برامون واتساپ کنن ..میگم اشکال نداره حتما یک راه دیگه براش پیدا می کنن فوقش براتون پرینت می گیرن و بهتون میدن .داره میره سمت اتاقش بلند بلند میگه هرچی بیشتر می گذره بیشتر مطمین میشم که نمی خوام اینجا بمونم


امیدوارم روی ارامش رو ببینیم و حسرت گذشته و ارزوی برگشتن به روزهای قبل ( حتی گاهی یکماه قبل) رو نداشته باشیم 

تفاوت از زمین تا اسمان هست

+ می دونی مامان من تصمیم گرفتم دانشگاه نرم و خواننده بشم و صفحه ی اینستاگرام باز کنم و هی توش قر بدم

_ نهارت رو بخور دخترجان الان دریا پایین منتظرت هست برین کلاس

+جدی گفتم ها

_ باشه عزیز دلم حالا تا بزرگ بشی کلی وقت هست

+ اصلا بیا برات با اون اهنگ تهی برقصم 

_ مادرجان هدفون بزار که مزاحم درس خوندن داداش نشی (البته بیشتر قصدم این بود سپهر با شنیدن اهنگ تهی عصبانی نشه و دوباره شروع نکنه به موعظه کردن که این مزخرفات چیه گوش میدین و ...)

قرش رو داد الانم رفت که با دوستش به کلاسشون برسن 

پ.ن1: ستی روزهای پنجشنبه خیلی زود نهار می خوره چون تا عصر کلاس هست

پ.ن2: چرا اینقدر این دوتا خواهر و برادر متفاوتن 

دفتر خاطرات

+ مامان اون بلاگ اسکای که توی موبایلت داری چیه؟

- تو باز بدون اجازه ی من رفتی سراغ موبایلم

+ نه نرفتم ولی خب وقتی گوشی دستت هست گاهی دیدمش

-دوست ندارم راجع بهش حرف بزنم

+خاطراتت رو می نویسی؟

-اره

+منم دلم می خواد داشته باشم

- خب بزرگ شدی تو هم بنویس اصلا الان توی یک دفترچه بنویس

بعد از چند روز یک دفترچه خاطرات مجازی توی تبلتش دانلود کرد و اونم شروع کرد به نوشتن و زمزش بهم نمیده ولی خب من می دونم رمزش چی هست چون وقتی دنبال رمز چهار رقمی می گشت بهش تاریخ تولدش رو پیشنهاد دادم می دونم خبیثانه هست 

سپهر بهتر هست حالا نمی دونم اثرات دارودرمانی هست یا درمان های خانگی البته هنوز مثل قبل نشده ولی فاصله ی دستشویی رفتنش از هر یکساعت و نیم به سه چهار ساعت رسیده

و اینکه روزهایی که خونه هست به طور چشمگیری کمتر از روزهایی که میره مدرسه مشکل دستشویی رو داره که فکر کنم بخاطر استرس باشه


دوری

مامان داره برمی گرده از پیش نوه های خارجیش و برادرزاده جان وقتی متوجه شده ماجونش قراره چند روز دیگه بره بهش گفته یعنی دوباره می خوای بری توی موبایل !!!

قلبم اتیش گرفت از این حرفش..طفلکم مارو فقط از توی موبایل می بینه ..لعنت به این دوری و مهاجرت

پسرکم ( در واقع باید بگم مردکم!) همچنان در مسیر دستشویی هست ..به نوار مثانه هم رضایت نمیده..پیش یک پزشک ارولوژ دیگه هم رفتم و اون براش تولرین نوشته و قرار شد ده روز بخوره تا ببینیم چی میشه ....درمان های خانگی رو هم دارم پیگیری می کنم

یکی از دوستان پیشنهاد جالبی داد...گفت موقع کنکور برای اینکه فکرش درگیر دستشویی رفتن نباشه ایزی لایف پوشیده بوده