یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

فقط برای اینکه زمان بگذره

+ گوش کن دخترم اگر توی کلاس بوی عجیبی فهمیدی یا یکی از همکلاسی هات گفت بنطرش بوی عجیب میاد سریع از کلاس بیرون بیا و برو توی حیاط

_ چرا می خوان ما رو مسموم کنن مگه ما چی کار کردیم؟

+ نگران نباش مامان جان، من اینا رو برای احتیاط بهت گفتم که بدونی وگرنه براتون اتفاقی نمیوفته


پ. ن: نمی نوشتم چون حال و حوصله اش رو نداشتم و بعدم خداییش اینکه هی خودم رو سانسور کنم واسه نوشتن خیلی سختم هست.

پ. ن : الان هم استرس دارم و برام ساعت نمی گذره و گفتم بیام اینجا و بنویسم تا هم زمان بگذره و هم شاید آروم بشم. کاش زودتر تایم تعطیلی مدرسه برسه

لعنت بهشون که آرامش رو  ازمون گرفتن و دیگه از هیچ فاجعه ای تعجب نمی کنم و هر لحظه اتفاق بدتری ممکنه بیوفته


مهم نوشت:   اگر عقاید من با شماها هم خوان نیست خودتون و من رو آزار ندیدن و نخونین و اینقدر پیگیر نوشته های من حتی توی کامنت ها نباشین قرار نیست همه مون مثل هم فکر کنیم و هم عقیده باشیم  منم خودم رو آزار نمی دم پیگیر صفحات اجتماعی و آدم هایی که عقاید متفاوتی با من دارن نمیشم دیگه خداییش نوشتن از چیزی که بهش فکر می کنم و عقیده ام هست یک حق کوچیک و طبیعی محسوب میشه هوفففف بخدا