یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

دلخوشی های کوچولو

عارضم خدمتتون که واسه روز پدر با یکی از دوست جان ها که به تازگی دوست جان شدن ( دخترا مون باهم همکلاسن و بعد از پروژه ی جابر باهم صمیمی شدیم) تصمیم گرفتیم همسرجان ها رو سورپرایز کنیم که مثل اینکه یک کوچولو زیاده روی فرمودیم  یعنی در حدی زیاده روی محسوب میشد که دایی جانمان که مدافع بلامنازع اینجانب هستن وقتی قضیه رو فهمیدن یک چشم غره بهم رفت و فرمود واقعا که!!! بعدم فرمود اخرین بارت باشه همچین کار احمقانه ای کردی ......ولی خب به ما که خوش گذشت:))) ....یک قسمت از سورپرایز هم این بود که واسه دوروز متفاوت بلیط تاتر نامه ی اخر با بازیگری نوید محمد زاده رو خریدیم و دیشب دوست جان با همسرش رفتن تاتر و بجه ها رو پیش ما گذاشتن و امشب قراره ما بریم و ستایش میره پیش همکلاسیش و سپهر هم خونه ی دوقلوها رو ترجیح داد که بره .....الان کلی ذوق دارم چون سالها میشه که یک تاتر درست درمون نرفتم ..تاتر کمدی موزیکال که بشه بچه برد رفته بودم ولی تاتر واقعی نه ...مخصوصا که بازی نوید محمدزاده رو خیییلی دوست دارم  

نمی دونم چرا این پست منتشر نشده اخه ظهر نوشتم و فکر کردم منتشر شد ...تاتر عالی بود و من بیش از بیش عاشق نوید محمدزاده شدم 

این روزا علاوه بر تحلیل ها ی همسرجان راجع به انتخابات شنونده ی تحلیل های سپهر هم هستم .خدا به دادم برسه

مدرسه

امسال سپهر تغییر مقطع داره و دبیرستانی میشه و ازمون ورودی مدارس رو داره ,مدرسه ی خودشون  قبل از عید یک ازمون درون مجتمع برگزار کرد و اعلام کرد که سی درصد ظرفیتش رو از روی همین ازمون برمیداره و بقیه اش رو باازمون رسمی که 23 اردیبهشت برگزار میشه و تمام کسانی که متقاصی تحصیل در این مدرسه هستن شرکت می کنن , پر می کنه .خب قبل از ازمون باید از بین مدارس علامه به ترتیب الویت سه تاش رو انتخاب میکردیم و سپهر اصرار کرد و اولویت اول رو شعبه ی کارگر نوشت اخه مثل اینکه قویترین شعبه اش هست و بعدش من کلی غر زدم که بابا جان دوره و کلی باید توی ترافیک بمونی و راصیش کردم که بره اولویتش رو تعییر بده حالا که رتبه اش اومده و خوب شده هر روز که از مدرسه میاد کلی غر میزنه که هرکی میشنوه من اولویت اولم رو ابشناسان انتخاب کردم بهم میخنده اخه کارگر خیییلی بهتره و من با این رتبه خیییلی راحت میتونستم برم اونجا و همه ارزوشون اینه که برن اونجا و خلاصه کلی غر, بعدم میگه مامان جان ببین اگه انرژی اتمی قبول بشم که میرم اونجا وگرنه فقط میرم کارگر

هیچی دیگه الان زنگ زدم مدرسه و اولویت سپهر رو عوض کردم فقط مطمینم سال اینده کلی از وقتش توی ترافیک تلف خواهد شد

دیگه گذشت اون زمانی که من براش مدرسه انتخاب می کردم و اون بی هیچ حرف و حدیثی میرفت الان خودش واسه خودش صاحب نظر شده و تصمیم میگیره 

کفش ستی هم هنوز به نتیجه نرسیده یکدونه دست دوم پیدا کردم به قیمت یک میلیون و هشتصد ولی خیلی داعون بود فعلا دارم میگردم و اونم فعلا داره باهمون کفش های اسکیت غیر حرفه ایش میره

ما تازه پروژه عید دیدنی رفتن توی تهران رو استارت زدیم 

کفشششش!

ستی دیروز رفت واسه تست اسکیت نمایشی و قبول شد ..الان چندماه هست که به طور مرتب میره اسکیت و قبلا هم اسکیت رفته بود و بلد بود و دیگه به حد رفتن به نمایشی رسیده ..خودش که خیلی ذوق کرد ..ولی ..امان از این ولی ها ...کفش اسکیت نمایشی خیلی گرونه اصلا فکرش رو نمی کردم که قیمت یک جفت کفش سه میلیون !!!!!باشه  

الان در به در دنبال کفش دست دوم میگردم ..اگر سراغ دارین خوشحال میشم بهم خبر بدین  

هیچی دردناکتر از بیدار شدن صبح زود اونم بعد از دوهفته خوابیدن تا لنگ ظهر نیست و از اون بدتر اضافه وزن بعد از پایان تعطیلات 

ما که امسال علاوه بر دید و بازدید مرسوم همه سال پروژه ی پاگشا کردن عروس و داماد داشتیم و به طور فشرده نهار و شام دعوت شدیم و تمام زحمات یکساله واسه مانکن شدن رو به فنا دادیم و دوباره از اول باید پروژه ی لاغری رو استارت بزنیم فقط یک سوال هست اوتم اینه که چطوره که دوهفته ای ادم چاق هستیم ولی وقتی می خواد برگرده وزن قبلش حداقل دوماه طول میکشه

سیزده مون رو توی قطار داریم به در می کنیم و در راه برگشت به خانه و کاشانه هستیم و دلم واسه ارامش و روتین زندگی تنگ شده

یک روزایی که مهمونی ها خیلی فشرده میشدن سپهر غر غر می کرد و می گفت چه بدبختیه , فک و فامیل های خودمون کم بودن مال عروس جان هم اصافه شدن و خلاصه تمام مدت مهمونی و مخصوصا در مسیر رفت و برگشت در حال غر زدن بود .یک روز صبح که قرار بود بریم شاندیز مامانم گفت من نمیام و می خوام استراحت کنم سپهر هم فرمود ماجون بیا و نگران نباش چون اینجور جاها من دیگه غر نمی زنم :))