یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

دست مریزاد داشتن

دیروز رفتیم کنسرت سی, همایون شجریان و واقعا باشکوه بودچقدر لذت بردم از این همه نواوری و ابتکار ..یک حس غرور ایرانی بودن رو بهت میداد که احساس میکنم نوجوان هامون واقعا نیازمندشن ..خلاصه همگی لذت بردیم بخصوص سپهر که توی مسیر رفت برامون اهنگ های البوم رگ خواب رو می ذاشت و تازه روی اهنگ ها نظر کارشناسی هم میداد :))

ستایش رو نبرده بودم هم اینکه شرط سنی زیر 8 سال ورود ممنوع داشت و هم ابنکه چون اخر شب بود و سنتی مطمین بودم ستایش خسته میشه عوضش دوشنبه با ستی میریم حامد همایون که عاشقش هست البته پدر و پسر تشریف نمیارن چون میفرمان خیلی سخیف هست !!!!

بعد از کنسرت سی سپهر بهم میگه مامان تو جدی جدی بعد از دیدن این کنسرت می خوای بری حامد همایون؟ میگم خب اره میگه اخه چجوری می تونی این دوتا رو باهم هضم کنی حیف نیست گند بزنی به لذت امشبت میگم مادر جان نگران نباس من از دوشنبه شبم هم لذت میبرم... فقط سر تکون میده و ابراز تاسف میکنه

پ.ن1: فیلم ساقدوشی رو به ستی نشون میدم و میگم بینظیر بودی میگه ولی توی دلم داغ شده بود 

پ.ن2:برگشتیم تهران و دلمون رو پیش فسقلی برادرزاده جا گذاشتیم .ستایش خیلی باهاش ارتباط برقرار کرده بود و فقط واسه ستایش ذوق و هیجان نشون میداد...به قول ستی دفعه ی بعد که ببینیمش دیگه خیلی بزرگتر شده و راه میره و حرف میزنه و ما رو یادش نیست :(


خاطراتی که توی ذهن هک شدن :(

برادرزاده جان دوروزه که بی تابی و میکنه و روی مود نیست (دکتر معتقده واسه دندون دراوردن هست )و بیشتر مواقع با شعری که ستی براش می خونه اروم میشه ..ستایش با کنجکاوی ازم می پرسه منم گریه می کردم؟ با چه شعری اروم میشدم؟ میگم یادم نیست مامان جان ولی تو با بغل کردن اروم میشدی میگه ولی یادم میاد نصف شب بیدار میشدم چون بدنم درد می کرد و تو برام کارتون می ذاشتی ولی بازم تنم درد میکرد و خوب نمیشد 



حرص دربیارها

نشستیم دورهم و داریم فیلم دورهمی خانوادگی مربوط به عید 20 سال پیش رو نگاه میکنیم .سالی که من کنکور داشتم .دوربین میاد روی من و دایی ممر جان میگه یا ابولفضل چه سبیل هایی بعدم بلند میشه و دست همسرجان رو می بوسه و میگه واقعا ازت ممنونم اگه فداکاری نمی کردی معلوم نبود چی میشد 

عروس میگه فردا عصر سپهر و ستایش ساعت 5 باید باغ باشن برای تمرین ساقدوشی سپهر میگه وای خدای من چقدر لوس اخه این اداها چیه ..با خشم نگاهش میکنم و میگم اتفاقا بدم نیست عزیزم واست یک تمرینی میشه ایشالله خواستی داماد بشی بدونی چی کار کنی ..میگه من ابدا ازدواج کنم اونم با این همه ادا و اطوار 

پ.ن : بردارزاده جان خیلی شیرین شده