یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

نسل جدید

+ امروز سرکلاس خود مراقبتی معلممون یک چیز عجیب گفت

_ چی گفت؟

+ تعریف کرد که یک دختر چهارده ساله تولدش بوده و چکمه ی بلند پوشیده بوده با یک پیراهن کوتاه و این تیکه از پاش (با دست به بالای زانوش اشاره می کنه) دیده می شده و بعد عکس از تولدش توی اینستاگرامش گذاشته و اینجوری خودش رو مورد قضاوت قرار داده و پدربزرگش براش کامنت گذاشته که این چه لباسی هست که پوشیده. فکر کن خانوم معلم می گفت کار دختر اشتباه بوده ولی من و خیلی از همکلاسی ها فکر می کنیم که کار پدربزرگ اشتباه بوده که واسه لباس پوشیدن یکی دیگه نظر داده

_ خب حالا به چه نتیجه ای رسیدین؟

+ هیچی چندتا از بچه ها گفتن بنظرشون کار پدربزرگ اشتباه بوده ولی خانوم معلم خود مراقبتی  همچنان معتقد بود اشتباه از دختر بوده که با این طرز لباس پوشیدن خودش رو مورد قضاوت قرار داده 

_ منم با تو و دوستات موافقم 

پ. ن:  یک تفاوتی که بین بچه های الان با زمانی که خودم مدرسه میرفتم می بینم این هست که براحتی هر حرفی رو قبول نمی کنن و شجاعت و جسارت اظهار نظر دارن و معتقدم این برمی گرده به تربیت نسل جدید یعنی ماها بعنوان والد که نخواستیم بچه هامون همینجوری بدون چون و چرا هر چیزی رو قبول کنن


قلبم مچاله شد

دیگه بیست سالش هست و درستش اینه بزارم خودش بتنهایی با حقایق زندگی روبرو بشه و مشکلاتش رو حل کنه 

فقط وقتی ازم پرسید بنظرت خیلی ضعیفم که موقعی که دارم اینا رو برات تعریف می کنم اشک توی چشمام جمع میشه و بغصم رو بزور قورت میدم که  گریه نکنم، جواب دادم ابدا گریه کردن نشونه ضعف نیست و طبیعیه که وقتی یک آدم خیلی ناراحت باشه بخواد گریه کنه و این یک باور غلط هست که مردها گریه نمی کنن

هرچند بازم بغضش رو قورت داد و گفت ترجیح میده تنها باشه و منم از اتاقش اومدم بیرون 


فکر کنم با یکی از دوستاش درد و دل کرد و خب یک کم آروم تر شد 

کلن بزرگ ‌شدن و مواجه با دنیای واقعی آدم بزرگ ها هم درد داره و هم لذت بخشه، لذت بخش بودنش مال اون قسمت هست که کلی تجربه کسب می کنی و رویین تن میشی


روتین زندگی بعد از دوسال

سپهر از شنبه حضوری شد انگار دانشگاه از طرف وزارت علوم تحت فشار قرار گرفته بود و زودتر از برنامه ای که قبلن اعلام کرده بود (بعد از عید فطر) حضوری شد

هفته ی شلوغی داشتم هم سپهر هنوز بهترین مسیر برای رفت و آمد به دانشگاه رو پیدا نکرده بود و من صبح ها اونو تا مترو می رسوندم و هم ستی رو باید می بردم مدرسه و برمی گردوندم و گاهی این صبح رسوندن سپهر و ستی باهم تداخل پیدا می کرد

از دیروز دیگه سپهر خودش میره ،بالاخره باید سعی و خطا کنه تا بهترین مسیر رو پیدا کنه، صبح ها چون عجله داره و کلاسش هفت و چهل و پنج شروع میشه یک کم پیدا کردن راهی که هم مقرون بصرفه باشه و هم سریعتر برسه سخت بود ولی دیگه بزرگ شده خودش باید راهش رو پیدا کنه و از دیروز اعلام کردم دیگه تورو نمی تونم تا مترو برسونم خودت یک کاریش بکن

مامان دو روزه اومده بود تهران چون وقت سفارت داشت و اگر ویزا بهش بدن نیمه ی اردیبهشت میره پیش نوه ها و پسر جانش و خب جور کردن مدرک و بردن و آوردن مامان با من بود

کارهای مامان تموم شد و برگشت

و از دیروز من برگشتم به همون روتین دوسال قبل و چقدر زندگی اینجوری لذت بخش تر هست

و البته که چون معنی نمیده زندگی یکدفعه با تمام صورتش بهم بخنده و باید همیشه یک جای کار بلنگه. با جناب همسر بحث ریزی فرمودیم و الان به خونش تشنه هستم و قهریم

حالا که در آرامش روی کاناپه نشستم و غذام رو هم بار گذاشتم و منتظرم تا ساعت یک بشه که برم دنبال ستی، گفتم بیام اینجا رو آپدیت کنم بلکه این ذهنم آروم بگیره و کمتر فکر و خیال کنم و بحث رو مرور کنم و حرص بخورم 

ایششششش بهش اصلن 



مدرسه

راستش از شنیدن خبر باز شدن مدارس هم خودم و هم ستی کلی ذوق کردیم.البته توی بهمن ماه و قبل از اوج گرفتن اومیکرون مدرسه ی ستی اینا دو روز در هفته به مدت سه ساعت باز بود و هرکس که مایل بود می تونست حضوری بره و کلاس ها هم آنلاین و هم حضوری بودن

ولی خب از امروز رسما باز شدن و فقط حضوری هستن و باتوجه به واکسینه کردن بالای پنج ساله ها، من فکر می کردم حداقل هفتاد درصد بچه ها واکسن زده باشن ولی با کمال تعجب متوجه ‌شدم اکثریت واکسن نزدن و نمی خوان هم بزنن 

بامزه این بود که توی گروه اعتراض هم می کردن که اگر اتفاقی برای بچه هامون بیوفته مدرسه مقصره 

نمی دونم چرا نمی تونم ضد واکسن ها رو بفهمم 

کاش شرط حضور دانش آموز در مدرسه رو واکسن زدن می گذاشتن تا حداقل اینجوری برای بچه هایی که واکسن زدن ایمنی بیشتری ایجاد بشه 

کلاس ستی شانزده نفر هست و از این شانزده نفر شاید فقط شش نفر واکسن زدن 

چرا اینقدر برام عجیبه این قضیه؟!

یکی از مامان ها نوشته بود مدرسه تعهد بده مشکلی واسه یش نمیاد اونوقت من بچه ام رو می فرستم 

حوصله ی بحث با همچین آدم هایی رو نداشتم ولی خیلی دلم می خواست بهش بگم تو خودت سلامتی دخترت واست مهم نیست و واکسن نزدی و تازه مسافرت و مهمونی هات هم به راه بوده چرا اونوقت از مدرسه انتطار داری

البته خوشحال میشم اونایی که واکسن نزدن مدرسه نرن خب اینجوری واسه ستی ایمن تر هست 

ولی مطمئنن وقتی قرار باشه کلاس ها فقط حضوری باشن آخرش واکسن نزده ها هم می رن مدرسه 

هوفففف واقعا 


دانشگاه امیرکبیر از بعد از عید فطر حضوری میشه و سپهر بالاخره بعد از چهار ترم می تونه بره دانشگاه