یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

امیدهای واهی

خانوم کمکی اومده و باهم توی آشپزخونه مشغولیم و درعین کار باهم گپ هم می زنیم

+ هوا خیییلی آلوده شده و آدم احساس خفگی می کته و قبلا طرفای ما خیییلی آلوده بود ولی الان دیگه بالا و پایین نداره و کل تهران آلوده هست

_ آره خیلی کثیف شده و منم دیگه نمیرم برای پیاده روی

+ شما هم برق هاتون قطع میشه؟

_ آره اینجا هم برق قطع بود و فکر کنم کل تهران نوبتی برق هاشون قطع بوده

مکالمه مون رفت َسمت قیمت پای مرغ و خود مرغ و تخم مرغ و فرشته ام ادامه داد

+ دیگه چیزی نمونده رئیس جمهور جدید بیاد ایشالله اون بیاد اوضاع خوب میشه

_ هنوز چندماه مونده تا انتخابات بعدم مگه می دونی بعدی کی هست که اوضاع مون رو بهتر کنه؟ 

+ ااا مگه بایدن رای نیاورد؟

_ اهان منظورت رئیس جمهور آمریکاست.. خب اون که نهایتا یک هفته ی دیگه عوض میشه

+ آره همون رو میگم.. ایشالله از هفته ی بعد تا وقتی بخواد یکی دیگه بیاد جای روحانی یک نفسی  می کشیم و بعدش دوباره لجبازی ها شروع میشه

حرف رو عوض می کنم و ازش می پرسم بنظرت اینا نعنا خشکن یا پونه؟ کاش حداقل روشون اسم شون رو نوشته بودم


یکی از دوستان خبر میده که باید درمان جدید رو شروع کنه و چون داروهای اصلی نایاب و گرون هستن، دکترش تصمیم گرفته با داروهای فرعی و جایگزین درمان رو ‌شروع کنه و میگه امیدوارم که جواب بده 


مامان میگه انگار قراره از روسیه واکسن کرونا بخرن و ایشالله که تا عید کرونا تموم بشه

توی تمام این مکالمه ها سعی می کنم حرف رو عوض کنم و اون کورسوی امید رو خاموش نکنم 


نظرات 9 + ارسال نظر
عاطفه چهارشنبه 24 دی 1399 ساعت 17:43

سلام
من تهدته امیدواریم
پیدا شدن کارت ملی شماست
دیگه بایدن از افق دید من دوره

عالی بود عاطفه
البته من به اونم امیدی ندارم

بهار چهارشنبه 24 دی 1399 ساعت 23:20

چقدر ساده میشد که راحت تر زندگی کنیم ...

بر باعث و بانیش

حیف

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 25 دی 1399 ساعت 06:12 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
دیگه همه فهمیدن که بعضی ها هیچ غلطی نمیتونن بکنن

سلام آقای دکتر
آره انگار

نجمه پنج‌شنبه 25 دی 1399 ساعت 09:07

همه مون به این امید زندگی می کنیم.
من مدت هاست خودمو از همه این داستان ها دور می کنم. کیف کنم از بزرگ شدن بچه م،خوشحالیش از اینکه من و پدرش همش پیشش هستیم. برای فرداها رویا ببافیم

منم سعی می کنم به هیچی فکر نکنم و اخبار رو دنبال نکنم و از کوچکترین چیزها لذت ببرم
واسه همین حرف رو عوص می کنم چون بدبین شدم و دوست ندارم امید کسی رو کور کنم

تیلوتیلو پنج‌شنبه 25 دی 1399 ساعت 09:30 https://meslehichkass.blogsky.com/

منم سعی میکنم کور سوی امید دیگران را خاموش نکنم
ولی این روزها پیدا کردن روزنه های امید آسون نیست ...

واقعا آسون نیست

افق بهبود پنج‌شنبه 25 دی 1399 ساعت 14:30 http://ofogh1395.blogsky.com

یه کاری داریم میکنیم شبیه نفس کشیدن
وقتی حرص بخوری و نخوری تهش یه چیزه چرا حرص بخوری

آره والا

مونا جمعه 26 دی 1399 ساعت 01:18 https://motherofflowers.blogsky.com/

از اخبار به دورم،پشت پنجره نمی روم،در محدوده شهرک کوچک مان حرکت می کنم تا هوا و بی بارانی زمستان را نبینم...اما مگر می شود بچه ها را دید و از اینکه زمستان و شادی برف که هیچ،هوای پاک هم ندارند غصه نخورد؟کاش میشد رفت...اینجا مدفن امیدهاست...

کاش

الهه شنبه 27 دی 1399 ساعت 23:49

سلام.من این جور مواقع میگم آدمیزاد به امید زندست .حداقل من که اینطورم امید برام مثل اکسیژن .آفرین به شما که خوددار بودین ناامیدشون نکردین اونم با این اوضاع و احوال .کاش واقعا هر دوتا امیدشون ثمر بده .

آره الهه واقعا آدمیزاد به امید زنده هست هرچند خیلی کم باشه ولی باشه

پریا دوشنبه 29 دی 1399 ساعت 11:51

راستش منم به آینده امیدوارم (آیکن اون میمونه که دستش از خجالت رو صورتشه) خخخخخ
شاید امیدواریم به آینده از سر ناچاری باشه اما به خودم میگم با دنبال کردن اخبار بد و انرژی منفی که قطعا هیچی درست نمیشه.
یه اعتراف مرگبار دیگه اینکه دلم نمیخواد هرگز از ایران برم(باز همون آیکنه)خخخخ
چرا اون آیکن اینجا نیست؟!!!

پریا منم نمی تونم دل بکنم
ولی خوشحالم که امید به بهبود اوصاع داری
زندگی با امید لذت بخش تر هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد