+ مامان اون بلاگ اسکای که توی موبایلت داری چیه؟
- تو باز بدون اجازه ی من رفتی سراغ موبایلم
+ نه نرفتم ولی خب وقتی گوشی دستت هست گاهی دیدمش
-دوست ندارم راجع بهش حرف بزنم
+خاطراتت رو می نویسی؟
-اره
+منم دلم می خواد داشته باشم
- خب بزرگ شدی تو هم بنویس اصلا الان توی یک دفترچه بنویس
بعد از چند روز یک دفترچه خاطرات مجازی توی تبلتش دانلود کرد و اونم شروع کرد به نوشتن و زمزش بهم نمیده ولی خب من می دونم رمزش چی هست چون وقتی دنبال رمز چهار رقمی می گشت بهش تاریخ تولدش رو پیشنهاد دادم می دونم خبیثانه هست
سپهر بهتر هست حالا نمی دونم اثرات دارودرمانی هست یا درمان های خانگی البته هنوز مثل قبل نشده ولی فاصله ی دستشویی رفتنش از هر یکساعت و نیم به سه چهار ساعت رسیده
و اینکه روزهایی که خونه هست به طور چشمگیری کمتر از روزهایی که میره مدرسه مشکل دستشویی رو داره که فکر کنم بخاطر استرس باشه
پریسا جون کم پیدا شدی. هم اینجا هم اینستا!!
چقدر خوبه که ستایش خاطراتشو بنویسه.
منم یه دوره طولانی از نوجوانی تا چند سال قبل ازدواج ثبت خاطرات میکردم و هر وقت بهشون نگاه میکنم کیف میکنم. بیشتر خاطرات هم باعث میشه فکر کنم من چقدر احمق و بچه بودم.خخخخخخ
سلام پریا
راستش خیلی مشغول سپهر شدم واسه همین توی اون اینستا کم کار شدم
ولی اینور هستم
Parisamehrabian
اینستای شخصیم
پسر کنکوری حسابی ازم وقت و انرژی می گیره
یه اکانت اینستاگرام عمومی ندارید که منم بتونم بخونم؟
نه ریحانه جان ندارم
همین رو فالو کنین اوکی هستم
خدا به خیر گذروند که سپهر نفهمید اینجا مینویسید..!
دنبالتون کردم
idea_makers_isf
اخ ببخشید پیامت رو دیر دیدم و درخواستت رو دیلیت کرده بودم
سلام
حالتون چطوره ؟ خوبین ؟ دیگه راهی برای حال و احوال نبود گفتم حالی بپرسم
ان شالله تندرست باشین
سلام علیکم
دیگه باید با دود بهم خبر بدیم البته اگر برف و بارون بزاره
خداروشکر فعلا زنده ایم