یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

خوبیش اینه می گذره

شده یک لحظه صبر کنین و برگردین پشت سرتون رو نگاه کنین و بعد با خودتون بگین کدوم یکی از این قدم ها رو بخاطر خودم برداشتم کجا اون مکثی که کردم برای خودم بوده 

من الان توی اون لحظه ام و راستش کلافه ام و ناراحت 

احتمالن بخاطر عصبانیت ام هست که یادم نمیاد کدوم یکی برای خودم بوده 



نظرات 8 + ارسال نظر
فاضله شنبه 9 دی 1402 ساعت 14:41 http://golneveshteshgh.blogsky.com

الان بیشتر بخاطر خودمه

چه خوب

ربولی حسن کور شنبه 9 دی 1402 ساعت 14:57 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
دیگه آدم وقتی بچه دار میشه دیگه کمتر کاری را میتونه به خاطر خودش انجام بده!

موافقم

ستی شنبه 9 دی 1402 ساعت 22:00

عزیزممم
درک می کنم ...

قربونت که می فهمی

پت یکشنبه 10 دی 1402 ساعت 22:06

برای منم پیش اومده. بعدش دیدم کسی ازم اون کارها رو نخواسته بود! من فکر میکردم ازم خواسته شده و یا نیاز بوده. با درد و اشک با خودم کنار اومدم که خودم خواسته بودم که کردم، دیگه ادامه ندم، خودم رو اولویت بدم، و بقیه هم متوجه موضوع بشن.
همین الانم گرفتار چالش مشابهی هستم، مرز گذاشتن.

کلن روابط آدمی پیچیده هست
بعصی وقت ها که خوب دقیق میشم میبینم مثلن فلان کار رو برای این انجام دادم که حس مادر خوب بودن یا همسر ایده آل بودن یا فرزند صالح بودن برام داشته باشه
منطورم اینه یک بخشیش برای اینه که اون طرف مقابلم (حالا می خواد بچه ام باشه یا شوهرم یا مادرم یا دوستم) خوشحال و راضی باشه انجامش دادم ولی یک بخشی هم واسه اون حس رضایت درونی از خودم بودم

پری جمعه 15 دی 1402 ساعت 18:42 https://mymemories1402.blogsky.com/

سلام عزیزم
نمیدونم چی بگم.خودمم همین حس رو تجربه کردم و دارم میرم تراپی.

چه کار خوبی می کنی پری جان
کاش منم همت کنم و برم

والا بیشتر قدم هایی که برداشتم برای دیگران بوده... و خیلی کم برای خودم

چه دردناک

ربولی حسن کور دوشنبه 18 دی 1402 ساعت 09:27 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
کجایین؟

یکدفعه میرم توی غار تنهایی
ولی خب الان دیگه برگشتم

نازنین یکشنبه 24 دی 1402 ساعت 10:46

کاش بیشتر بنویسین

چشم و امیدوارم دوباره نرم توی غار تنهایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد