یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

چقدر از اون قسمت روصه خوانی اش متنفرم

این چند وقت خیلی مراسم ختم رفتم از مراسم خاکسپاری تا سوم و هفتم و چهلم.... از مراسم پدر این دوست و مادر اون یکی رفیق تا نسبت های فامیلی دورتر

راستش نمی دونم این مراسم ها که توی مساجد خشک و بی روح برگزار میشه چقدر می تونه دل صاحب عزا رو آرام کنه شما فکر کن یک سالن که با  صندلی ها به ردیف و پشت بهم پر شده  و صاحب عزا توی یک ردیف صندلی که رو به روی بقیه هست نشستن و همه در سکوت فقط به جلوشون که میشه همون صاحب  عزای طفلی نگاه می کنن و بالای سر صاحب عزا یک تلویزیون هست که اون مجری ای رو که توی قسمت مردانه داره سخنرانی می کنه رو نشون میده و معمولن بی ربط ترین چیزها که هیچ ربطی هم  به متوفی نداره  رو میگه

خدا نصیب هیچ آدمی نکنه ولی خب گریزی نیست و همه مون یک روز داغدار عزیزترین هامون میشیم و من مطمئنم همچین مراسمی منو آروم نمی کنه و ترجیح میدم توی مراسمی باشم که همه اومده باشن با بیان خاطره یا حتی یک بغل  گرفتن و گفتن یک خاطره ی کوچولو از متوفی منو آروم کنن شاید حرف  زدن و اشک ریختن از خاطرات مشترک حتی خاطره ی بامزه و خنده دار از اون فرد متوفی یا هرچی که مربوط به اون بشه بیشتر بهم کمک کنه تا بفهمم زندگی کرده و کلی خاطره بجا گذاشته

مطمئنم که همچین مراسم خشک و بی روحی که مجری هیچی راجع به عزیز من نمی دونه و کلی حرف بی ربط می زنه و کلی آدم مثل بچه مدرسه ای ها روی صندلی نشستن و بهم زل زدن نه تنها منو آروم نمی کنه که عصبی ام می کنه

کاش اینجور مراسم یک جایگزین بهتر داشت 


نظرات 6 + ارسال نظر
فاضله شنبه 2 دی 1402 ساعت 17:47 http://golneveshteshgh.blogsky.com

ربولی حسن کور شنبه 2 دی 1402 ساعت 19:13 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
درواقع همون روشی که توی خیلی از کشورهای اروپایی و آمریکا انجام میشه و توی فیلمها دیدیم!
بله من هم گاهی از این قبیل حرفهای تکراری و قابل پیش بینی خسته میشم اما ظاهرا چاره ای نیست.

سلام آقای دکتر
انگار یک‌جور مراسم اجباری شده که هم صاحب عزا و هم مهمون ها فقط برای انجام وطیفه و از سر اجبار میان
امیدوارم تغییر کنه

الهی که همیشه به شادی باشه وبیای از شادیها برامون بگی چون اونجا بزرگه و‌مراسمات خاص برگزار میشه وگرنه توی جنوب خیلی راحت تره معمولا یا خونه متوفی هست یا یه حسینیه و آشناها میان و‌روابط هنوز گرمتره وکمی از بار صاحب عزا کم میکنه معمولا هم تا چند روز تنهاشون نمیزارن

ممنون عزیزم
چقدر خوب که سمت شما اینجوری نیست و حس و حال همدردی جاری هست

پریسا پنج‌شنبه 7 دی 1402 ساعت 01:22

ما معمولا بعد از سوم و هفتم که آدما میرن خودمونی ها این کارو میکنند ناخواسته

مادر دوستم چند سال پیش فوت شد بعد از سومش از سر خاک که بر میگشتیم باهاش رفتم تو اتاقش و انقدر از خاطرات کتک خوردنش از مامانش جک گفتم که داشت بیهوش میشد از خنده :/
خواهراشم اومدن دست جمعی هر و کر راه انداختیم :/

چه کار خوبی
بهترین مدل همدردی و آرام کردم از نطر من همین یادآوری خاطرات هست و بهترین مدلش هم همینی هست که تو انجامش دادی و خاطرات بد رو با خنده و شوخی گفتی

راستش من برای همین مراسمات پوچ و از سر اجبار هیچ مراسمی نمیرم.. همه هم عادت کردن که من نمیرم و توقعی هم ندارن.. مراسم خاک سپاری که سالهاست نرفتم، نهایتا اگه خیلی نزدیک باشه چهلمش میرم یا هفته بعد یک ساعت هم برمیگردم آخه خاطره ی خیلی بدی دارم از این مراسمات

منم اینجور مراسم ها رو دوست ندارم و ترجیح میدم بعدا برم پیش صاحب عزا و باهاش با زبان خودم همدردی کنم
از اون مدل همدردی ها که مرور خاطرات هست

زری.. جمعه 22 دی 1402 ساعت 01:10 https://maneveshteh.blog.ir

من وصیت کردم اگر لطف کنند و در مراسم ختم من مداح و آخوند نیاورند ممنون دارشون میشم و البته قبول کردم هر کسی هم دوست داره مراسمش اینطوری برگزار بشه، من حاضرم اگر بودم براش مدیریت کنم. بنظر من این مملکت وقتی تغییر میکنه که مردم از این نوع مراسم ها گذر کنند. باور کن جدی میگم تا وقتی تو مراسم عزا پول بدهیم به این نوع حرف‌ها، روزگارمون همینه.

می دونی زری جان
خیلی وقت ها امکانات نیست و البته اجازه اش
مثلن الان یکی بخواد مراسم ختم برای عزیزش بگیره جز مسجد چه جای دیگه ای این امکانات رو بهش میده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد