یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

اولین شکست

روز اول که رسوندمش تا بطور رسمی کارش رو ‌شروع کنه خودم هم یکسر رفتم داخل و آقای مدیر دوباره شرایط و روزها و ساعات کاری رو براش توصیح داد و آخرش هم گفت بهت سه تومن حقوق میدم و ستی خوشحال رفت سرکارش و یک هفته این روند ادامه داشت تا اینکه اخر هفته خانومش بهم زنگ زد و گفت ستی می تونه بعنوان کارآموز بیاد و بدون حقوق اینجا کارآموزی کنه 

هی دو دل بودم که این موضوع رو به ستی بگم یا نه، بزارم بره و خودم آخر ماه اون سه تومن رو بهش بدم تا دلش نشکنه. تجربه ی سپهر بهم می گفت که بزار بدونه و باهاش کنار بیاد و بدونه ممکنه شکست بخوره ولی اون حس مادرانه بهم می گفت گناه داره و به خیلی از مهدها زنگ زده و از بین اون همه اینا قبولش کردن و خیلی ذوق کرده و هیچی نگم باهمسر مشورت کردم آخرش به این نتیجه رسیدم که بهش بگم و خب راستش کلی گریه کرد و البته هی سعی می کرد بگه براش مهم نیست ولی اشک هاش مدام سرازیر میشدن و وقتی بهش گفتم خب برو اجازه میدن که بری فقط حقوق بهت نمیدن و من اون حقوق رو بهت میدم که بهم گفت نه نمی خوام من دلم می خواست حقوق واقعی بگیرم  حقوقی که مال خودم باشه نه اینکه تو و بابا بدین

و اینجوری شد که از امروز دیگه نمیره

بهش گفتم همین یک هفته هم تجربه ی خوبی برات بود مخصوصا که خودت پیدا کردی و خودت رفتی دنبالش 

اما خب زمان می خواد تا با این موضوع کنار بیاد


نظرات 14 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 11:46 https://meslehichkass.blogsky.com/

همینطوری میشه که انگیزه بچه ها از بین میره ها...
خب میرفت کمک میکرد... وقتی هم که نیروی خوب و مورد تاییدی بوده اون سه تومن پول هنگفتی که نبود...
کلی از انگیزه هاش خراب شد

منم همین حس رو داشتم مخصوصا در قبال شهریه ی دوازده میلیونی هر کودک احساس کردم واقعا سه تومن پولی نیست براشون منتها انگیزه ی خوبی واسه ستی میشه
ولی خب دیگه

ربولی حسن کور شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 12:09 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
عجب
یعنی از کارش راضی نبودند؟
امیدوارم دوستش هم نرفته باشه!

سلام آقای دکتر
دوستش که بعد از اون روز مصاحبه دیگه نخواست بیاد و ستی این هفته رو تنهایی رفت
راستش خودم احساس کردم خانومش در جریان این قول حقوق دادن نبوده و بعد که فهمیده باهام تماس گرفته منو توجیه کرده البته ممکنه برداشتم اشتباه باشه و جریان یک چیز دیگه ای باشه

عابر شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 13:29

سلام خوب اگر بهش میگفتید بزرگسالهای تازه کار هم ماه اول بدون حقوق کار میکنند شاید به نظرش خیلی اجحاف نمیومد، در ضمن اونجا هم شاید بهش حقوق میدادن، یعنی راستش چون با بچه ها سر و کار دارن ،من انتظار دارم اینو درک کنند که با این کار به اون بچه انگیزه میدن.

کلن قرار بود تا آخر تیر کار کنه چون از مرداد دوباره میره مدرسه و انتطار داشت بتونه این یکماه پول دربیاره
می تونم درک کنم که نخوان به یک بچه ی سیزده ساله حقوق بدن یا کار بدن اما خب انتطار داشتم این همون اول بگن
متل خیلی از مهدهای دیگه که گفتن کوچیک هستی و نمیشه برای ما کار کنی اینا هم همونو می گفتن
وقتی بهش قول کار با حقوق میدی دیگه اینکه بعدش بگی نه فقط می تونی بیای ولی بدون حقوق خب طبیعیه که ناراحت بشه
اما خب اینم میشه یک تجربه براش

محیا شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 17:50

راهی زیادی هست تا جا افتادن شغل پاره وقت ...

پت شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 19:29

چه آینده ی روشنی با این تجربه براش رقم می‌خوره. تو این سن کار پیدا کرده، رفته سر کار، کارفرما زیر حرفش زده و در نهایت ستایش تصمیم گرفته زیر بار نره و سربلند اومده بیرون. دمش گرم، چقدر احساس قدرت میکنه! و چقدر شما خیالتون راحت میشه که ستایش حرف زور نمی‌پذیره

چه خوب توصیفش کردی و چه زیبا از یک شکست، موفقیت رو دیدی
این چند روز که ستایش ناراحت بود خیلی با خودم کلنجار رفتم و هی به خودم گفتم اشتباه کردی و هنوز کوچیک بود برای همچین تجربه ای و نباید بهش می گفتی و می ذاشتی بره و آخر ماه خودت بهش اون پول رو می دادی ولی الان با نگاه تو به این قضیه حس بهتری دارم

Fall50 یکشنبه 28 خرداد 1402 ساعت 10:08

سلام .اولین تجربه کاری تبدیل بشه به اولین شکست برای بچه ی مقدار سخته ولی مقصر مدیر مهده که با خانومش هماهنگ نبوده اولا دوم اینکه اشتباهی رو که آقا کرده بوده نباید ستی جان جبران کنه باید بین خودشون حل می کردن وحالا ۳تومن نمیدادن دوتومن ویا حتی کمتر می دادن وبچه رو خوشحال می کردن مثلا روانشناسی باید خونده باشن وکار کردن ودرک کردن بچه ها رو بلد باشن. ستی جان چون اولین تجربه کاریش بود مطمعن رقم پول براش مهم نبود فقط،همون کلمه حقوق ودستمزد بهش انگیزه واعتماد میداد. متاسفانه جور اشتباه دیگران هم ماباید بکشیم وغصه های جدید برامون درست بشه.حالا شما میتونید توضیح بدید که کلا بزرگسالان هم ماه‌های اول رو بصورت کارآموز میرن واگر قراربود بیشتر کار کنی ماه‌های بعد حقوق بهت میدادن وباید اینها روزنامه گفته وشوهرش زیاد درجریان شرایط کاری نبوده.اح چقدر زیاد نوشتم نمیدونم چرامدتی اس همه بچه هارو بچه خودم میدونم وزود براشون جوش میارم.

ممنونم
باهات موافقم و خودم هم کلی حرص خوردم و هی گفتم کاش پای تلفن به خانومش می گفتم خب از اول اینا رو می گفتین و به بچه قول نمی دادین ولی خب آدم همون لحطه اینا یادش نمیاد
دیگه گذشت
ستی کنار اومد با این قضیه حالا درسته چند روزی گریه کرد و غصه خورد ولی خب باهاش کنار اومد
همسرجان هم بهش توصیح داد خیلی وقت ها جایی که میری کار کنی ممکنه اولش بهت پول ندن و بهش میگن کارآموزی

پت یکشنبه 28 خرداد 1402 ساعت 11:11

پریسا جون، تو کار افرادی رو میبینم که تو دهه های 20 و 30 زندگی هستند و کارفرما پولشون رو به هر دلیلی نمیپردازه ولی این افراد هنوز میرن سر کار. خیلی اوقات به محض اینکه اون کار رو رها کنند (بماند که خیلی هاشون چک و سفته هم دادند به کارفرما)، موقعیت های دیگه ای براشون باز میشه، اما قدرت روبه‌رو شدن با کارفرما یا همین تصمیمی که ستایش گرفت رو به هر دلیلی ندارند.

تو یه موقعیت دیگه ما اینم داشتیم که مشتری با گرو گرفتن پولمون تلاش کرده بهمون فشار بیاره. وقتی کاری که ستایش کرد رو کردیم، مشتری کلا تنش عوض شد و از قدرت به التماس تغییر موضع داد. ما در موضع قدرت قرار گرفتیم.

برای این چیزهاست که میگم ستایش قدرت داره. اشکش رو فقط شما میبینید، بقیه متوجه میشن این فرد زور نمی‌پذیره.

ممنون پت عزیز بابت تمام توصیحات و دلداری دادن هات

حمید یکشنبه 28 خرداد 1402 ساعت 15:11

پت عزیز قشنگ توضیح داد.
هرچند من هم بودم کارآموزی رو مطرح میکردم و هر چند قابل انتظار هم هست که بی حقوق بخوان.
و بنظرم تصمیم شما هم بابت این موضوع خوب و درست بود و اگه یه وقت حقوق رو شما میدادین و ستایش میفهمید به شدت احساس ناراحتی میکرد. خیلی خیلی بیشتر از الان. نمیدونما، حدس میزنم. خودمو میذارم جاش حس بی ارزشی میکردم...
هرچند الانم شاید حس بهتری داشته باشه که بدونه این یه روندیه که رایجه (که بزنن زیر حرفا، شرایطا تغییر کنه و اینا ) و ویژه ستایش عزیز نیس.

من اگه جاش بودم (با فکر و سن الانم :)) )میرفتم که سابقه ای بشه برای بعدا و مثلا اگهی میکنم به عنوان کمک پرستار خصوصی، و میگم سابقه داشته تو مهد کودکی بوده باشه.. یجور سرمایه گذاری تسهیل میکنه کارش رو برای 1-2 سال دیگه!

ولی خب پذیرش مسئولیتش یکم شاید چالش بر انگیز باشه.

با ارزوی موفقیت :)

ممنونم

پرنده گولو یکشنبه 28 خرداد 1402 ساعت 15:18

سلام.
خیلی کیف کردم. که ستی کار میکنه. به همسرم گفتم ببین خانواده های موفق چجوری اند. بعد دلم برای دایی ممر تنگ شد. بعد منتظرم امروز توی مسیر برگشت اینم بگم که بچه رو لوس نکردید و ازادی عمل بهش دادیدنه اینکه گولش بزنید خودتون حقوق بدید یا مجبورش کنید بره ادامه بده

سلام گولوی دوست داشتنی
قربونت

ریحانه یکشنبه 28 خرداد 1402 ساعت 22:38 http://transportation-postdoc.blogfa.com/

لجم گرفت ازشون
لامصبا ۳ تومان که پولی نیست که دل بچه را شکوندن. اصلا یعنی چی که بیگاری میکشن. پول رفت و امد ستی هم نمیشه. مسخره ها. خوب میدادن دیگه!!

به ستی بگو وارد کار ازاد بشه. اونجا از این خسیس ها کمتر پیدا میشه


باهاش کنار اومد هرچند چند روزی گریه کرد ولی الان دیگه پذیرفته

ستاره دوشنبه 29 خرداد 1402 ساعت 16:47

تجربه ی محشری بود
برای رشد ش عالیه

ممنون ستاره

زهرا سه‌شنبه 30 خرداد 1402 ساعت 22:09

چه شکست موفقیت آمیزی...

مامان فرشته ها یکشنبه 4 تیر 1402 ساعت 07:48 http://mamanmalmal.blogfa.com

اه اه اه
منم حرصم گرفت کلی
بیشتر زیر قول زدنه ادم رو اذیت میکنه
خوب جامعه ما تقریبا از این جوگیر شدنها زیاد داره چقدر تو دلم از ادمهای فرهیخته ای که بچه ها فرصت رشد میدن ذوق کردم تو ذوقم خورد
اقا ستی راضی بشه من شکست عشقی خوردم
تصمیمتون عاقلانه بوده هر چند برای یه مادر خیلی دردناک بوده که عملیش کنه


قربونت عزیزم

کانین شنبه 10 تیر 1402 ساعت 00:01

پریسا جون این پستتون الهام بخش من بود. ممنون بابت ب اشتراک گذاریش

ایشالله که خیر هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد