یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

سلام

این هوش مصنوعی چه چیز جالب و در عین حال ترسناکی هست 

سپهر یک کم راجع بهش برام توصیح داد و داشت می گفت تابستان گذشته یک دوره آنلاین راجع بهش گذرونده و الان که دوباره داره یک دوره ی دیگه می گذرونه توی همین چندماه کلی تغییر کرده و پیشرفت داشته و سرعت تغییرات و پیشرفتش خیلی زیاد و حیرت انگیزه. بعدم منو با چت جی پی تی آشنا کرد و یکی از تمرین های دانشگاهش. و داد که اون حل کنه و جالب بود هر دفعه اون تمرین رو با یک راه حل جدید حل می کرد البته سپهر می گفت یک کم شلخته طور هست ولی در کل درست داره حل می کنه و کافیه یک کم دستی به سر و گوش برنامه ای که نوشته بکشم تا تمیزتر و خوشگل تر از آب دربیاد

خلاصه که علم و هوش مصنوعی داره دنیا رو با سرعت بیشتری تغییر میده و جالب‌ترش می کنه 

تعطیلات نوروز به سیاق سال‌های گذشته به دوقسمت پیش مامانم اینا و مامانش اینا گذشت که بجز دو روزی که ستایش تب بالا داشت و من تا صبح با حوله ی خیس کنارش بیدار موندم (آخه اصن تبش پایین نمیومد و مجبور بودم دست و پاها پیشونیش رو هی خیس کنم) بقیه اش خوب بود و خوش گذشت 

نشستم توی فودکورت یک پاساژ و  هم اینجا رو بروز می کنم و هم چشمم به ستایش و دوستش هست که رفتن چرخی بزنن و غذاشون رو انتخاب کنن و همین الان آهنگ بارون اومد و یادم داد پخش شد و من حالم دگرگون شد و هرچی سعی می کنم این بغض لعنتی رو قورت بدم نمیشه 

نظرات 2 + ارسال نظر
لیلا شبهای مهتابی جمعه 18 فروردین 1402 ساعت 23:09 http://www.yalda4000.blogfa.com

وااای منم تا الان هزار بار آهنگ بارون اومد و یادم.... رو گوش دادم

نسیم دوشنبه 28 فروردین 1402 ساعت 10:08

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد