یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

خشم و نفرت

این دو سه هفته اندازه ی ماه ها برام و فکر کنم برای همه مون گذشته 

حیف از جوون هامون ( بهتره بگم کودک هامون چون زیر هجده سال قانونا کودک محسوب میشن) حیف از اون همه شور و اشتیاق و سرزندگی شون

ما همگی خوبیم. به امید روزهای روشن 

نظرات 7 + ارسال نظر
نگار یکشنبه 17 مهر 1401 ساعت 09:53

سلام من سقزیم. افتخار میکنم همشهری ژینام. افتخار میکنم هموطن این نوجوون هام با جون عزیزشون راهو برای آزادی باز کردن

نسیم یکشنبه 17 مهر 1401 ساعت 12:30

به امید نابودی ظلم

آمین

ستاره سه‌شنبه 19 مهر 1401 ساعت 12:51

حیف و صد حیف

سلام چهارشنبه 20 مهر 1401 ساعت 08:58

سلام
همچنان در سکوت خواننده نوشته های خوب شما هستیم

سین پنج‌شنبه 21 مهر 1401 ساعت 00:22

و حتی حیف از جوونی خودمون که همه‌ش در بیم و امید طی شد که «شاید این شب سحر شود»

امیدوارم که بالاخره سحر بشه ‌اید در میانسالی و پیری اونجوری که دوست داشتیم بتونیم زندگی کنیم

سارا پنج‌شنبه 21 مهر 1401 ساعت 07:29

سلام خوبین؟ دارم ارشیوتونو می خونم چه قلم روون و گیرایی دارین زندگیتون همیشه پر از ارامش و لحظه های خوب
یه جایی سالهای قبل اشاره کرده بودین به عمل دیسک کمر همسرتون من هم مشکل دیسک دارم سالها و نگران عوارض بعد از عمل هستم .ممکنه بگین همسرتون الان و بعد از عمل چطورن؟ مشکلشون چی بود و اسم دکترشون؟ اگه دوست داشتین.من ایمیل رو هم می ذارم اگه دوست داشتن اینجا اگر هم نه به ایمیلم جواب بدین ممنون

سلام سارا جان
همسرم پانزده سال پیش با دکتر شجاعی عمل کردن و نمی دونم ایشون هنوز هم کار می کنن یا نه
و اینکه خداروشکر دیگه مشکلی ندارن و مثل یک ادم سالم بدون محدودیت خاصی داره زندگی می کنه

بچه قورباغه چاق یکشنبه 1 آبان 1401 ساعت 12:54

ما همیشه از حریم ولایت تا پای جان دفاع خواهیم کرد

بعد از مدت ها خندیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد