یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

تابستان شلوغ

این تابستان خیلی زود برام تموم شد یکماه که ستی مدرسه رفت و یکماه هم داداش اومد ایران و اصن نفهمیدم چجوری روزها گذشتن

چندباری هم در حد یک آخر هفته یا تعطیلی دو سه روزه به دعوت دوستان سفر رفتیم یکجوری که دست رد به سینه ی هیچ کسی نزدم :)) مثل هفته ی پیش که صبح از مشهد رسیدم و هنوز چمدونم رو درست باز نکرده نصف شبش به دعوت اکیپ دوست های ستی (که حالا دوست خانوادگی شدیم) رفتیم سمت جنگل های دوهزار، به اصرار ستی رفتیم چون خودم از لحاظ روحی دلتنگ و غمگین بودم (پست قبلی) ولی خب بعدش که رفتم و اینقدر مناطر زیبا بودن که حالم جا اومد

الانم دارم بار و بندیل می بندم بریم سمت مرکز دنیا و با فامیل همسرجان دیداری تازه کنیم

ولی دیگه بعدش تا مدت ها دلم می خواد بمونم خونه و یک نظمی به زندگی بدم یک مدت که نبودم نظم همه ی کابینت ها و کمد ها از بین رفته و نیازمند خونه تکونی اساسی هست

امیدوارم تا قبل سال تحصیلی انجامش بدم

سپهر از همین هفته ی پیش رو ترم جدیدش شروع میشه


نظرات 4 + ارسال نظر
تیلوتیلو چهارشنبه 23 شهریور 1401 ساعت 09:57 https://meslehichkass.blogsky.com/


خدا را شکر
دنیا همینه بالا و پایین داره
ولی خدا را شکر که در یک حال نمیماند...

مرسی تیلو جان

ربولی حسن کور چهارشنبه 23 شهریور 1401 ساعت 15:02 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
به قول یه نفر عمر و باد دو رقیبند

عمر و باد چه جالب، نشنیده بودم

لیلا شبهای مهتابی چهارشنبه 23 شهریور 1401 ساعت 19:10

منم میخوام از مهر منظم کنم همه چیو.... امیدوارم که بشه چون مدرسه شروع میشه و بیخوابی ها و در کنارش بچه فعال و شیطون

عزیزم کوچولوی شیطون
مهر و مدرسه، برنامه های آدم رو منظم می کنه

پت چهارشنبه 23 شهریور 1401 ساعت 23:09

آخییییی چه خووببببب
به این میگن تابستون ایده آل

ستی هم اینو گفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد