یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

اصحاب کهف

+ من همیشه از سایت علی بابا بلیط می گیرم برو توی سایتش و قطازت رو انتخاب کن و بگو من برات بگیرم

_ خب خودم می گیرم مگه نمی شه

+ داداش جان رمز دوم می خواد که تو نداری خب من می گیرم و بعد باهات حساب می کنم

_ اوکی بزار ببینم چه قطارها و ساعت هایی داره

بعد از نیم ساعت چرخیدن صدام می کنه

_ ببین این قطار ساعت هشت شب خوبه چهار نفرمون میشه هفتصد و بیست درسته؟

+ نخیر داداش خارجی عزیزم یکدونه اش میشه هفتصد و بیست تازه یک طرفه

_چی!!  مگه یک زمانی قطار هفت هزار تومن نبود

+ چرا بود ولی پیشرفت کردیم تا چشم خسودهای خارجی مثل تو دربیاد

داداش جان اومده و هنوز با قیمت ها و ارقام جدید نتونسته کنار بباد و سر هرچیزی چشم هاش گرد میشه و با تعجب میگه واقعا... حالا خوبه فقط پنج سال ایران نبوده... آخه آدم هم اینقدر بی جنبه

پ. ن: رفتم مدرسه دنبال ستی و تا توی ماشین نشست با چشم های اشکبار گفت من به بابا اعتماد داشتم پس چرا تخم مرغم شکست آخه اون گفت این سازه خیلی محکمه ( جریان این بود که باید با کمک چوب آبسلانگ و نی و پنبه یک سازه درست می کرد و تخم مرغ رو توش می گذاشت از بلندی می انداخت پایین و نباید تخم مرغ بشکنه) بعدم گفت قبلش خیلی به همه پز دادم که مال من امکان نداره بشکنه چون به بابا اعتماد داشتم

حالا درسته اون داشت گریه می کرد ولی خداییش من خنده ام گرفته بود آخه خیلی بامزه می گفت اعتماد داشتم نمی دونم چرا فکر می کته باباش علامه ی دهره و هرچی بگه درسته. ایشششش بخدا


نظرات 7 + ارسال نظر
ربولی حسن کور سه‌شنبه 25 مرداد 1401 ساعت 19:13 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
خب دیگه وقتی بلاکشون میکنین به توانایی هاشون پی نمیبیرین
اما انصافا کار ساده‌ای نیست ساختن چنین چیزی

سلام آقای دکتر
ای بابا واسه همین از بلاک درش آوردم

عاطفه چهارشنبه 26 مرداد 1401 ساعت 01:23

سلام
چه مکالمه جالبی

چه مکالمات جالبی.
مکالمات درسته دیگه.
ه داشت. ات دادم.

خوبمااا ولی پارکم رو عوض کردم




چقدر برای ستی سخت بووده. عزیزم حسش. قابل درکه

از دست تو عاطفه
نمی خواست قبول کنه که خب ممکنه باباش هم اشتباه محاسباتی داشته باشه یا بلد نباشه

تیلوتیلو چهارشنبه 26 مرداد 1401 ساعت 09:10 https://meslehichkass.blogsky.com/


چه پست خوبی بود

قربونت

سین چهارشنبه 26 مرداد 1401 ساعت 23:42

ای جانم به این فسقلی
اما درکش میکنم، اولین باری بوده که با نقص در باباش مواجه شده بوده... عزیزم :(
ضمنا چشم شما روشن که عزیزان تون اومدن :)

ممنون مهربون

آذردخت شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 11:21 http://azardokht.blog.ir

والله ما هم که داخل ایران هستیم، هی صفرها را می شماریم ببینیم قیمت ها به میلیونه، تومانه، ریاله؟! خداییش خیلی طول می کشه عادی بشه. تازه دوباره یه موج تورم دیگه میاد همه چی غیر عادی میشه

من که هربار میرم داخل سوپر و برمی گردم تعجب می کنم و باورم نمیشه واسه چهارتا چیز ناقابل این همه هزینه کرده باشم

زهرا دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت 00:26

پریا شنبه 12 شهریور 1401 ساعت 13:17

خواهر منم هر سری میاد، همین مشکلو داره.
به نظرم مشکل از کشور عزیزمون و مسئولین عزیزتر ما نیست؛ اینا خیلی بی جنبه ان که خیلی زود وطن شونو فراموش کردن، ورگرنه چرا باید براشون این پیشرفت و صعود عجیب باشه؟!!!!
ستی بزرگترین درس زندگی شو گرفت؛ اینکه به هیییییییییییییچ مردی نباید اعتماد کامل داشت،والا!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد