یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

دنیای بزرگ و پیچیده

این عکس ی که ناسا از جهان هستی 13 میلیارد سال پیش منتشر کرده چقدر عجیبه

 اون موقع حتی زمین هم وجود نداشته

چقدر ماها کوچیکیم و اصن عددی حساب نمیشیم توی این جهان بی انتها

بعد اونوقت من دل نگرون اینم که یک وقت توی خیابون به ستایش گیر حجاب ندن و اگر دادن من چی کار می تونم بکنم

اصلن حاصر نیست شال داشته باشه و با بلوز و شلوار آستین کوتاه میاد بیرون و من هم بهش حق میدم 

امسال غیر از کارنامه ی درسی یک کارنامه ی انصباطی هم داشتن که قسمت حجابش رو قابل قبول شده بود

بقیه ی موارد مثل رعایت  ادب و احترام، رعایت نظم، نداشتن زیور آلات و وسایل الکترونیکی، رعایت بهداشت.،فعال بودن در بازی های گروهی، فعال بودن در برنامه های فرهنگی را خیلی خوب شده بود

من و همسرجان بهش گفتیم از نطر ما تو عالی بودی و هستی


این مدت که نبودم  مامان رفت پیش داداش خارجی و بابا این مدت پیش ما بود چندباری مادرشوهر جان برای کارهای پزشکی اومد تهران پیش مون ،خواهرشوهر و شوهرش هم همینطور.خلاصه کلی مهمون داشتم ،مهمونی رفتم و زندگی داشت به نرمال قبل از کرونا برمی گشت

ستی از مرداد رسما میشه دانش آموز مقطع دبیرستان و مدرسه اش شروع میشه حالا این وسط هم داداش خارجی تصمیم گرفته یکماهه بیاد ایران (اونم بعد از پنج سال که ندیدمش) هم دایی ممر جان تصمیم گرفته اسباب کشی کنه (کاش خونه بخره خیلی گناه داره واقعا با این رقم های اجاره ها)

اگر گذاشتن یک دل سیر برم مشهد و برادرزاده هام رو ببینم ایششش

نظرات 6 + ارسال نظر
ربولی حسن کور سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 16:45 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
پس شما هم قراره برای برادرزاده تون از ایران بیایین! به سلامتی
برام جالبه که نسل جدید که از همون زمان تولد تحت نظام آموزشی این حکومت بودن ازش تأثیر کمتری گرفتن!

سلام آقای دکتر
قسمت اول رو درست متوجه نشدم
راجع به قسمت دوم هم راستش خودم هم از بدو تولد توی همین حکومت بودم ولی خب تجربه ی ون ارشاد سوارش شدن رو هم دارم

مرجان سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 20:19

سلام پریسا جون ، چه خوب بالاخره اومدی ، زیاد به وبلاگ سرمیزدم ومیدیدم نیستی دلتنگ شده بودم ، واقعا ما تو جهان هستی ذره ای نیستیم ومن وقتی به این موضوع فکر میکنم آرامش بیشتری میگیرم ونگرانیم برای مسایل کمتر میشه ، چه خوب که مشغول شادی های زندگی هستی

سلام مرجان جان
ممنون از محبتت عزیزم

ربولی حسن کور چهارشنبه 22 تیر 1401 ساعت 14:06 http://Rezasr2.blogsky.com

ر.ک پست رفتن مادرتون به آلمان و جمله نوه های ایشون

اهان آره خودم یادم نبود

نجمه پنج‌شنبه 23 تیر 1401 ساعت 16:09

عزیزم
خداروشکر که واسه خوبی و خوشی نبودین
ستایش حق داره.همه زن ها حق دارن.
تازه ما که کارمون دولتی هست،بیشتر با این داستان ها درگیریم.
انشالله همه مستاجر ها صاحبخونه بشن.خیلی سخته و با این قیمت ها عملا چی از حقوق میمونه واسه زندگی...

ممنون نجمه جان
دخترداییم که کارمند شهرداری هست یک چیزهایی تعریف می کته که من با افسوس و تعجب نگاهش می کنم

ستاره سه‌شنبه 28 تیر 1401 ساعت 01:06

وای طفلی دایی ممر که خونه نداره
طفلی بچه ها ی ما ( کودکان فعلی) که احتمالا کار هم ندارن هوا و آب هم ندارن
چرا ما این جوری شدیم؟

وضعیت محیط زیست مون که واقعا غم انگیزه
نمی دونم چند سال دیگه اصن ایران قابل سکونت هست یا نه
حیف

یه مامان چهارشنبه 5 مرداد 1401 ساعت 13:12

سلام خیلی وقته نبودین. خوشحالم که نوشتین. انقدر اوضاع عجیب غریب شده که دائما در حال فحش دادنم متاسفانه. همه چیز مملکت رو هواست اونوقت اینا دایم در حال آزار خانوما هستن. طفلک دخترامون

اعصاب نذاشتن برامون
هنوز نتونستم اعترافات اجباری اون دختر بیچاره رو ببینم و با دیدن عکسش قلبم به درد آمد و تحمل شنیدن حرف هایی که بهش دیکته شده رو نداشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد