یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

برشی از زندگی

پدر و پسر نشستن کنار هم و دارن یک کلیپ طنز می بینن و می خندن و من هم رو به رو شون نشستم و یکدفعه میگم چقدر شمادوتا شبیه هستین آخه. سپهر میگه البته فقط ظاهری دیگه و همسرجان جواب میده برو  زاقارت یک نگاه به پرو پاچه ی خودت و من بکن و بعد حرف بزن (دوتاشون روی تخت نشستن و پاهاشون رو دراز کردن و هر جفت شون شلوارک پاشون هست) سپهر یک نگاهی می اندازه و می خنده و من قربون پاهای سوسک لنگی اش میرم و سپهر جواب میده مهم اون چیزی هست که اینجاست (با انگشتی به سرش اشاره می کنه) همسر جان میگه اخه شریف رو با امیرکبیر مقایسه می کنی؟! برو بچه... بلافاصله میگم البته برق هم با متالورژی قابل قیاس نیست و همسرجان رو می کنه به من و میگه تو الان توی تیم من هستی یا اون و جواب میدم نگاهش کن وقتی می خنده چه خوشگل میشه... سپهر غش می کنه از خنده... همسرجان میگه اخه اون چشمایی که موقع خنده یک خط میشه و ریز هست کجاش قشنگه باز منو بگی یک چیزی.... یکدفعه جدی میشم و میگم واااا بچه ام چشمای به این درشتی داره خواهشن چشماش رو با خودت مقایسه نکن... همسرجان بلند میشه و درحالی که داره از اتاق بیرون میره میگه تو هم که همه اش طرف بچه هات رو بگیر... مبگم بچه هامون درست تره عزیزم... سپهر که دیگه ریسه رفته از خنده خطاب به من میگه خب دیگه تو هم از اتاقم برو بیرون که کار دارم


به ستی گفتم موافقی شبی دوتا دونه از سوال های هوش رو باهم یک نگاهی بهش بندازیم و ببینیم چه مدلی هست و با لب و لوچه ی کج قبول می کنه و لپ تاپ رو میارم و با سوال های هوش ادبی و کلامی شروع می کنیم تا من دارم روی گزینه ها فکر می کنم فورا جواب رو با استدلال میگه و میره سراغ سوال بعدی و همینجور تا ده تا سوال رو جلو میره و همه شون رو هم درست میگه با تعجب نگاهش میکنم و میگم واووو خیلی عالی بود میگه فکر نمی کردی اینقدر باهوش باشم. فورا دست و پام رو جمع می کنم و میگم نه منطورم اینه که خیلی خوب بودی پس چرا توی آزمون حل شون نمی کنی و جواب میده چون حوصله اش رو ندارم

پ. ن: البته که سوال های هوش فضایی اش رو نتونستیم حل کنیم و ستی لپ تاپ رو بست و گفت دیگه کافیه، بقیه اش مزخرفه 

نظرات 5 + ارسال نظر
ستاره پنج‌شنبه 27 آبان 1400 ساعت 15:27

سلام پریسا جون
من چند سوال دارم لطفا
اول این که این تست ها و قلم چی و اینن ها رو سپهر جون هم حب کردن؟ زمان اون ها هم بوده؟
و این ها کلا چیه؟ ورای کتاب درسی هست؟ حتما خانواده ها باید باهشون کار کنن ؟
راستش من پسرم کلاس چهارم دبستان هست مدرسه ش شناختی هست ( مفید قلهک) و کلا روش های مدرسه ی شناختی خب خیلی می دونید دیگه روی درس و این ها نیست. شما توصیه ای دارید؟ یا تجربه ای ؟


و دومی این که آیا علایق ستی جون هم؛ مشابه سپهر جون هست؟ گرایش های علمی و موسیقی دارن مثل داداش؟ و اگر بله ؛ شما از کجا به گرایش های ایشان رسیدین و متوجه شدین؟ و کلا مسیر بچه ها رو چطور می تونیم متوجه بشیم؟

سلام ستاره ی عزیز
چقدر سوال های سخت پرسیدی
آره زمان سپهر هم بود و سپهر رو از کلاس پنجم توی آزمون های قلم چی ثبت نام کردم تا برای آزمون ورودی مدارس آماده بشه سپهر شش سال ابتدایی رو یک مدرسه ی دولتی می رفت و ستایش هم کوچیک بود و شرایط خاص داشت و من فرصت رسیدگی به امور درسی سپهر رو نداشتم واسه همین از پنجم آزمون های قلم چی رو شرکت کرد
آزمون تیزهوشان رو قبول نشد و علامه رو قبول شد و از هفتم رفت علامه و دیگه جایی اصافه بر مدرسه ثبت نامش نکردم و با سیستم مدرسه پیش رفت.... من مخالفم که توی مقطع ابتدایی به بچه ها سخت گرفت و همه اش مشغول درس خوندن باشن (این نطر من هست و ممکنه اشتباه کنم) بنطرم این مقطع باید فان باشه

والا این دوتا که دنیای خیلی متفاوتی دارن هنوز نمی دونم دقیقا ستی چی می خواد و چی بیشتر دوست داره برخلاف سپهر که خیلی زود متوجه شدیم که عاشق ریاضی هست
سعی می کنم امکان تجربه ی چیزهای مختلف رو داشته باشه تا بتونه مسیرش رو پیدا کنه مثلن کلاس موسیقی و نقاشی میره باله کار می کنه (البته با شروع کرونا باله رها شد) سبک های متفاوت نقاشی رو تجریه کرد و نقاشی ای که فانتزی باشه و با تخیل خودش بکشه و نخواد از روی مدل بکشه رو خیلی دوست داره
الان هم دارم سعی می کنم بهش کمک کنم یک مدرسه ای بره که امکان تجربه های متفاوت داشته باشه و اینجوری بتونه مسیرش رو پیدا کنه
بچه ها بالاخره راهشون رو پیدا می کنن نگران نباس

ریحانه پنج‌شنبه 27 آبان 1400 ساعت 18:42

وااای آقا چه استدلال های جالبی. <<چون حوصلش را ندارم>>
دخترخواهر منم همینه.


فکر کن زمان ما حتی اگر در توانمون هم نبود باید تلاش میکردیم. اصلا حوصله داشتن یا نداشتن جایگاهی نداشت.

کلن طفلکی بودیم

نجمه شنبه 29 آبان 1400 ساعت 18:52

سلام عزیزم
خدا حفظشون کنه
ستایش بلا، اصلا از ستایش می نویسی، دلم می خواد یه دختر داشته باشم

سلام نجمه جان
ممنون عزیزم

افق بهبود یکشنبه 21 آذر 1400 ساعت 12:46 http://ofogh1395.blogsky.com

من به شدت مجذوب ستی هستم همیشه
همه ش تو ذهنم هست بپرسم کلاسای آلمانیت چطور پیش میره؟ راضی بودی؟

قربونت افق جان
والا داشتم خیلی خوب پیش می رفتم ولی رها ‌شد
آخه کلاس هام سه روز در هفته بود و چندباری پیش اومد که به کلاس نرسم و خب خیلی عقب افتادم از همکلاسی ها و نتونستم خودم رو برسونم
حیف شد
منتطرم دوباره واسه لول ابتدایی من کلاس بزاره تا دوباره شروع کنم

ربولی حسن کور دوشنبه 22 آذر 1400 ساعت 09:37 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
چه کلیپ طولانی بوده که هنوز تموم نشده!

سلام آقای دکتر
آره طولانی شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد