یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

اولین تجربه

واسه نوشتن این پست دو دل بودم علتش رو نمی دونم... شاید چون صحبت کردن راجع به همچین چیزی قبلن تابو بود و  وقتی من بچه بودم حرفی راجع بهش زده نمیشد ولی از طرفی دلم می خواست اینجا بعنوان یک خاطره و بخشی از فرایند رشد ستی ثبت بشه.. شایدم علت های دیگه داره که هنوزم خودم نمی دوم خلاصه که این دودلی امروز کمرنگتر شد و حالا می خوام ثبتش کنم

من قبلن راجع به فرایند بلوغ و پر.. یو... د شدن واسه ستی تعریف کرده بودم و همون موقع هم با وحشت از من می پرسید که واقعا خون میاد... راستش کلن سپهر و ستایش یک ترس عجیبی راجع به خون دارن و حتی اگر دست شون ببره و خون بیاد خیییلی وحشت می کنن و دست و پاشون رو گم می کنن... چند وقت پیش یک روز جمعه در حالی که من داشتم صبحونه آماده می کردم و سپهر توی اتاقش مشغول درس خوندن بود و همسرجان هم سرش توی لپتاپش بود و داشت ایمیل کاری می زد.. ستی از توی دستشویی با فریاد و وحشت منو صدا کرد و رفتم دیدم لباس زیرش چندتا لک داره با آرامش بهش گفتم چیزی نیست و من که برات تعریف کردم و بزار الان برات پد میارم ولی ستی آروم نمیشد و یک ریز گریه می کرد و جیغ می زد

حالا سپهر و همسرجان با وحشت از پشت در دستشویی هی میگن چی شده چی شده

ستی رو محکم بغل کردم و بوسیدمش و گفتم نترس یک دقیقه آروم باش تا برات بیشتر توضیح بدم ولی از ترس فقط می لرزید

اون دوتا هم که پشت درب منو خل کردن از بس هی گفتن چی شده... آخرش سرم رو آوردم بیرون و گفتم پر... یو... د شده حالا یک دقیقه ساکت باشین ببینم چطوری می تونم آرومش کنم

دو ساعت توی دستشویی بودیم و آخرش باهم دوش گرفتیم و اومدیم بیرون... ولی ستایش هنوزم اشک می ریخت... باباش بوسیدش و گفت بیا باهم یک بازی فکری کنیم ولی گفت دوست نداره و رفت توی اتاقش و بازم گریه کرد... با خودم گفتم شاید بهتر باشه چند ساعت تنها باشه شاید بالاخره کنار بیاد... سپهر رفت توی اتاقش و بهش گفت این اتفاقی هست که برای همه دخترا میوفته پس نباید چیز عجیب و پیچیده ای باشه وقتی همه می تونن زنده بمونن پس تو هم می تونی و برات اتفاقی نمیوفته... آخه هی می گفت من می میرم و من نمی تونم تحمل کنم

این ماه، سومین ماهی هست که پر... یو... د میشه ولی هنوزم روز اول گریه می کنه و ابدا خودش به لباس زیرش یا پدش دست نمی زنه و من براش عوص می کنم حتی نگاه هم نمی کنه و چشماش رو می بنده وقتی می خواد لباس زیرش رو در بیاره.... این وحشت عجیبش نسبت به خون رو نمی دونم چجوری کنترل کنم... هنوز خیلی کوچولو هست و واقعا هنوز توی فاز کودکی هست... احتمالا باید از یک مشاور کمک بگیرم


نظرات 34 + ارسال نظر
ربولی حسن کور دوشنبه 14 تیر 1400 ساعت 09:58 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
ما هم هنوز جرات نکردیم چیزی به عسل بگیم
باز خداروشکر کنین که از اون دل درد ها و مشکلات دیگه ای که بعضی ها باهاش روبرو میشن نداره

سلام
آره خداروشکر درد نداره البته منم هیچ وقت دل درد نداشتم و ندارم

تیلوتیلو دوشنبه 14 تیر 1400 ساعت 09:59 https://meslehichkass.blogsky.com/

اخیش
چقدر سخت
با اینکه هممون این پروسه را پشت سرگذاشتیم و انگار اون موقع ها ما پذیرشمون خیلی خیلی بالاتر بود ولی الان از فکر کردن بهش هم دلم برای دخترکوچولوها میسوزه
حتی اشک اومد توی چشمم وقتی بهش فکر کردم که مغزبادوم هم به این پروسه نزدیک و نزدیک تر میشه ...
انگار من به جاش ترسیدم

گناه دارن واقعا
طفلی ها کوچولو هستن
یا حداقل من وقتی اندازه ی ستی بودم انگار بزرگتر بودم

ربولی حسن کور دوشنبه 14 تیر 1400 ساعت 10:03 http://rezasr2.blogsky.com

سلام دوباره
واقعا این پست را شنبه شب گذاشتین؟ چرا ندیده بودمش؟

آخه شنبه نوشتم ولی نصفه و نیمه بود و امروز تکمیلش کردم و پست کردم شاید برای همین تاریخ پست رو شنبه زده

نل دوشنبه 14 تیر 1400 ساعت 13:58

در این پست فقط صبوری شما به چشم اومد و تمام
خدا همه مادرها رو حفظ کنه
چقدر کوچولو و پریود شده..حق داره بترسه..

من خودم چندماهی از الان ستی بزرگتر بودم وقتی پریود شدم ولی یک دوست صمیمی داشتم که تازه سال دوم دبیرستان پریود ‌شد و خیلی بهش غبطه می خوردم که دیرتر پریود شده
الانم که ستی واقعا هنوز خیلی بچه هست و درک بعصی چیزها براش سخت هست

پت دوشنبه 14 تیر 1400 ساعت 14:36

آخی چه سخت
شاید اگر بهش از مزایای پریود بگید آروم بشه؟ ولی فکر میکنم همون مشاور که خودتون هم گفتید بهترین روش باشه
منم کوچیک بودم که پریود شدم. برای من دردناک و بی نظم و ترتیب بود. مدیریت بحران هنوز نمیدونستم و پدها هم به خوبی اینایی که امروز داریم نبود.

وااای اره چه پدهای مزخرفی بودن... پت جان چقدر طفلکی بودی آخه من دلم برای بچه هایی که پریود میشن و درد هم دارن خیلی می سوزه گناه دارن
با مامان یکی از همکلاسی های ستایش. صحبت می. کردم و می گفت روز اول اینقدر. درد داشت و حالش بد شد که بردمش بیمارستان

پرنده گولو دوشنبه 14 تیر 1400 ساعت 19:52

سلام
چقدر مادر بودن سخته
و نمیتونم نگم که قربون اون منطق سپهر برم من

سلام گولو جان
قربونت

زهرا دوشنبه 14 تیر 1400 ساعت 20:16 http://pichakkk.blogsky.com

اخی عزیزم. مبارک باشه
هر چند خیلی کوچولو هست هنوز.
من فقط عاشق اون قسمتی شدم که به اون دوتای پشت در جواب دادی
و چقدرررر کیف کردم از برخورد سپهر که اینقدر فهمیده و دوستانه و منطقی برخورد کرده. آفرین بهش

خیییلی کوچولو هست یا شایدم از نظر من هنوز بچه هست
مرسی زهرا

مهسا دوشنبه 14 تیر 1400 ساعت 20:59

پریسا جان .منم از ۷ سالگی برای دخترم گفته بودم .مثل یه موضوع شاد و مرتبط با زیبا تر شدن و بچه دار شدن .البته فکر کنم کمی در زیبایی قضیه زیاده روی کرده بودم چون وقتی اولین بار پریود شد هم می ترسید و گریه می کرده و هم می خندید و می گفت مبارک مون باشه.گیج شده بود .البته دختر من ۱۴ سالگی پریود شد

وااای مهسا چه خوب که دخترت موقع پریود شدن بزرگتر بوده... البته من خودم هم زود پریود شدم و تقریبا همسن و سال الان ستی بودم (چندماهی بزرگتر)...... والا الان اینقدر براش معصل بزرگی هست که هیچ چیزی آرومش نمی کنه و معتقده دخترا خیلی طفلکی هستن و خوش به حال پسرها

نیلوفر دوشنبه 14 تیر 1400 ساعت 21:22

انگار همین دیروز بود که ستی ۴ یا ۵ ساله بود براش دنبال کتاب میگشتی که بلوغ توش برای بچه ها توضیح بده و من کتاب معرفی کردم برات چقدرزود میگذره
تبریک بابت خانم شدن ستی کوچولو

چقدر زود زمان می. گذره و چقدر زود دارن بزرگ میشن
والا خودم باورم نمیشه که یک زمانی اینجا از ستی دوساله، مطلب می نوشتم
آره یادم هست نیلوفر جان و نمی. دونم شما بودی یا یکی از دوستان. که یک کتاب بصورت پی دی اف. بهم معرفی کرد و چقدر اون موقع این کتاب برام مفید بود

ستاره دوشنبه 14 تیر 1400 ساعت 23:11

حق دارید به نظرم یک کم زوده ۱۲ سالگی ولی در کل فکر کنم پیش مشاور برید که باهش صحبت کنه بهتره
اگر خواستید من مشاور مجرب و مناسب می شناسم
سمت یوسف آباد و آ اس پ هست ایشان

ممنون میشم. اسم و ‌شماره اش رو برام بزاری

Afrab mahtab سه‌شنبه 15 تیر 1400 ساعت 00:12

الهی بگردم براش، براش بگین این نشونه سلامتیه
این یه پیشنهاده شاید انجام دادین
براش یه جشن دو نفره با خودتون بگیرید با هم یه رستوران یا کافه برید، یه ست از لوازمی که تو این دوران احتیاج داره بخرید تو یه جعبه خوشگل یا کیف خوشگل بذارید از اونجایی که ستی جون هم قرطیه اینجوری یه ذره شاید براش خوشایند بشه، زنانیکه خودتون پریود هستین بش بگید .
یه کادو خوب بش بدید، خلاصه یجوری که هم خاطره نوب بشه براش هم یهذره حال و احوالش عرض بشه ساید

Aftab mahtab عزیز نمی تونی تصور کنی که چقدر می ترسه و چقدر بدش میاد
من براش گفتم که پریود شدن یعنی توی یک فضای کوچولو به اسم رحم داری که یک نی نی می تونه توش رشد کنه و هرماه این رحم خودش رو تمیز می کته ولی معتقده کاش رحم نداشت
بهش گفتم بیا بریم بیرون و توی پارک بازی کنیم و بعدم بریم رستوران که خب راستش وقتی پریود هست سعی می کته کمترین حرکت رو داشته باشه و خودش رو سفت و محکم نگه میداره و حتی مدل راه رفتنش هم عوص میشه از بس منقبض هست و واسه همین استقبال نکرد
حتی وقتی خواستم یک کیک بگیرم و بزرگ شدنش رو جشن بگیریم، گفت اصلن دوست نداره توی بدترین روز زندگیش جشن بگیره
خلاصه که هیچ جوره با قضیه کنار نیومده و هنوز هضمش نکرده و مشاور لازم هست

سپیده سه‌شنبه 15 تیر 1400 ساعت 08:39

ای جانم، دخترمون چه خانومی شده با توجه به شخصیت شیطون و برون‌گرایی ستی جان یه مقدار هضم این قضیه براش سخته و کم کم عادی میشه، ولی همونطور که خودتون گفتین یه مشاور بهتر از همه میتونه کمکش کنه.

ممنون سپیده جان

مهسا سه‌شنبه 15 تیر 1400 ساعت 10:45

دخترها عاشق مادر شدنن و زیباییهای زنانه و مدل های خوشگل را نشونش بده بگو این زیبایی ها با تحمل سختی پریود هست.البته خودمون می دونیم که چقدر سخته ولی چاره ای نیست حداقل با مثبت اندیشی تحملش راحت تر میشه.ولی واقعا ستی عزیز خیلی کوچیک و ظریفه هنوز بچه است .حق داره ولی چاره چیه.خدا را شکر که سالمه و روند طبیعی داره.من دائم به دخترم یاداوری می کنم که اگر پریود نمی شدی چقدر درمان لازم بود و چه مشکلاتی پیش میومد.

ممنون مهسا
راستش بهش گفتم فرض کن پی پی کردن از ده یازده سالگی شروع می‌شد و من باید برات توضیح میدادم.. خودت تصور کن که توصیحش چقدر ترسناک هست ولی الان چون از اول پی پی می کردی برات طبیعی هست و چیز عجیبی نیستش
منم می گردم مثال پیدا می کنم ها

پریا سه‌شنبه 15 تیر 1400 ساعت 13:27

من 13 ساله بودم.
یادمه کلی گریه کردم و خجالت کشیدم.
تا مدتها نزدیک زمانش که میشد آرزو میکردم بمیرم ولی دوباره اون حس لعنتی رو تجربه نکنم.
به هر چی دست میدم حس میکردم اون چیز کثیف شده، اصلا دوست نداشتم غذا بخورم، در موردش با کسی هم حرف نمیزدم، تازه کلللللللی هم درد میکشیدم که معمولا شبها بود و فردای اون روزم میرفتم مدرسه و تمام سعی ام این بود که هیچکس نفهمه!!!
حال ستی رو درک میکنم...
چقدر سپهر عالی و منطقی برخورد کرد، دلم خواست بغلش کنم

چقدر طفلکی هستیم ها
الان که دارم تجربه ی پریود شدن رو باستایش دوباره تجربه می کنم می بینم انصافا گناه داریم... منتها عادت کرده بودم و بهش فکر نمی کردم و برام روتین زندگی بوده
واقعا اونایی که همراه پریود دردهای شدید رو هم تحمل می کنن خیلی براشون سخت تر هست
قربونت پریا

الهه چهارشنبه 16 تیر 1400 ساعت 01:47

سلام و تبریک .به نظرم زمان میبره تا با قضیه کنار بیاد .با این اوصاف چقدر خوش شانس بودین که اولین تجربه هاش مجبور نبوده همزمان مدرسه بره که واقعا سخت تر میشد براش .

باهات موافقم الهه... زمان حلال خیلی از مشکلات هست.... با گذر زمان بهش عادت می کته و با بزرگ شدن، فهم و درک این موضوع براش راحت تر میشه
و شدیدا موافقم که مدرسه نمیره چون واقعا نمی دونم چجوری می خواست توی مدرسه این موضوع رو مدیریت کنه و حتی پدش رو عوض کنه

مریم چهارشنبه 16 تیر 1400 ساعت 01:49

سلام منم یازده سال و سه ماهم بود پریود شدم خیلی راحت باهاش برخورد کردم به نظرم بهترین راه حل اینکه دختر بچه ای پیداکنید که هم سن دخترتون هستم و پریود شدن شاید به آروم شدنش کمک کنه

سلام مریم
پس همسن و سال الان ستایش بودی... این توانایی پذیرش نعمتی هست ها
با مامان چندتا از همکلاسی هاش که حرف زدم فهمیدم چندتا از اونا هم پریود شدن ولی ستی دوست نداره در این مورد با کسی حرف بزنه

نل چهارشنبه 16 تیر 1400 ساعت 07:33

دکتر زنان رفتن و از قبل هماهنگ کردنم بد نیستا
برین سونو کنه، رحمشو روی مانیتور ببینه فسقلی
آشتی کنه با خودش.

البته که بهش حق میدم
خوشبحال پسرا ک دردی نمیفهمن

یک هفته قبل هورمونها بهم ریخته اس
یک هفته تایم خودش ک خونریزی و درد
یک هفته جبران هفته قبل

یک هفته میمونه که بتونیم نرمال زندگی کنیم ک اگه اونم تخمک نزاریم. والا

آره والا کلن یک هفته میشه در آرامش بود
ولی چقدر خوبه که من و ستایش درد های پریود رو نداریم

مونا چهارشنبه 16 تیر 1400 ساعت 08:12 https://motherofflowers.blogsky.com/

سلام....من و خواهرفرنگ نشین یک سال و چندماه تفاوت سنی داریم،یادم هست من مشتاق پر..یود شدن بودم و به نظرم نوعی بزرگ شدن بود و من هم عاشق بزرگ شدن ولی خواهرم نه،به نظرش اتفاق بد و بی فایده ای بود،یادم هست وقتی پر..یود شد گریه می کرد و اصلا دوستش نداشت و هنوز هم در بدترین حال و استرس که باشد پر..یود را تجربه می کند با حال بد و من برعکس!هروقت حالم خوب باشد سر موقع با حال خوب تجربه می کنم...ستی عزیز را درک می کنم اما زندگی پر از اتفاق های دوست نداشتنی زورکی که باید با کمک مشاور پذیرفتشون...امیدوارم در یک پست بنویسید چطور مشاور ذهنیتش رو تغییر داد

این پذیرفتن شرایط، کلی کمک می کته به گذروندن و تحمل کردن و خب بنطرم یک حسن هست که آدم بتونه اون شرایط ناخوشایندی که براش پیش میاد رو بپذیره
ممنون مونا

فریبا چهارشنبه 16 تیر 1400 ساعت 08:48

سلام عزیزم چقدر خوب برخورد کردین من خودم خیلی نگران دخترم هستم که کی پریود میشه چون خودم هم پریود های دردناک و وحشتناکی داشتم و دارم دلم نمیخواد دخترم هم تجربه کنه

سلام فریبا جان
امیدوارم که دخترت پریود بدون درد رو تجربه کنه

سمیه.س چهارشنبه 16 تیر 1400 ساعت 09:23

سلام پری سا.
یادم به خودم افتاد.من و دوستم سال اول دبیرستان بودیم خیلییییی هم با هم صمیمی.توی یک کلاس بودیم.بعد میشنیدیم بچه های دیگه تو دوره راعنمایی پریود شدن جفتمون وحشت کرده بودیم فک میکردیم دیگه هیجوقت پریود نمیشیم و بچه دار هم همینطور.هیییچکس هم هیچ اطلاعاتی از قبل بهمون نداده بود.تا این‌که دوستم اسفند برا اولین بار پریود شد و اینقد گریه کردم گفتم وای فرحنازم پریود شد و من نشدم.دقیقا توی فروردین،تعطیلات عید بود.یه شب دیدم درد دارم تو دل و کمرم.فرداش رفتم دسشویی و خون دیدم.وحشتناکم دلدرد داشتم و مامانمم خیلی معمولی گفت خب اینو بذار.نوار بهداشتی.
دقیقا ۱۴ سال و نه ماهم بود.
خیلی بد بود توی مدرسه بخصوص.
دوستم اصلا به مامانش هم نگفتا بود کلا.
خدا رحمتش کنه.روح دوستم شاد..

سلام سمیه ی عزیزم
دوست صمیمی من هم سال دوم دبیرستان پریود شد و راستش من بهش حسودی می کردم که این همه مدت راحت بوده
چه دردناک یعنی دوستت فوت شده؟! حیف از جوونیش .... روحش شاد
امیدوارم خودت خوب باشی... همچنان توی ذهنمی و هروقت کامنتت رو می بینم خوشحال میشم

ریحانه چهارشنبه 16 تیر 1400 ساعت 11:53

عه! منم تو همین سن پریود شدم وقتی کودک بودم.
آخی عزیزم چقدر سختشه.
یه چیزی را توجه کردید؟ اینکه اصلا تابو نبود. یعنی همه خیلی طبیعی رفتار کردند. چه توی خونتون، و چه اینجا.
خدایا شکرت که داریم بزرگ میشیم و عاقلانه برخورد میکنیم با مسایل

پس تو هم کوچولو بودی ریحانه
آره موافقم باهات منم خوشحالم که دیگه اونقدر تابو نیست

ستاره چهارشنبه 16 تیر 1400 ساعت 12:43

سلام عزیزم
ایشان اسم شون خانم غزاله مسعودی هست
پیج اینستاشون را براتون می گذارم
Ghazalehmasoodi
و یک هایلایت بهداشت قاعدگی هم دارن

ممنون ستاره جان

زهرا چهارشنبه 16 تیر 1400 ساعت 20:27

عزیزم بزرگ شده دخترمون....ای جانم
چه فشاری رو داره تحمل میکنه... براتون آرزوی موفقیت میکنم که زودتر حل بشه... البته که همه مون میدونیم این اتفاق به زودی میفته..
راستی از این فضا که این قضیه برای مردان خونه تابو نبود، خیلی خوشم اومد...خیلی

ممنون زهرای عزیز

دکتر مهرانا جمعه 18 تیر 1400 ساعت 10:49

سلام
بنظرم این موردی ک مطرح کردید..نیاز ب درمانگر خبره داره. چرا ک این رفتاری ک دختر شما نشون میده ربطی ب قاعدگی نداره و یک مجرایی برای نشون دادن تعارضات درونیشه. یک استرسور بیرونی مثل بلوغ کاراکتر را باز می کنه و نقطه ای ک فرد در سیستم خانواده بهش محول شده و خودش هم باهاش مچ شده را بروز می ده. برای تنظیم سیستم خانواده و بهتر شدن حال ستاره جون توصیه می کنم از درمانگر خبره و کاربلد استفاده کنید.
من دکترحمیدرضا غریبی را پیشنهاد می کنم.
دوتا کلینیک هستن. شماره شیخ بهایی را ندارم.
مطب شریعتی:٢٢٢٢٩٢٨٨

سلام خانوم دکتر عزیز
شما پزشک ها آدم رو می ترسونین ها
من همیشه فکر می کردم ترس و فوبیای خون برای بعضی از آدم ها مثل بچه های من که خب در کودکی تجربه های تلخی از خون گرفتن و بیمارستان و سرم دارن طبیعی باشه
ممنون بابت معرفی مشاور
البته که ستایش نیازمند کمک گرفتن از یک مشاور هست

دریا جمعه 18 تیر 1400 ساعت 18:13

سلام حال ستی رودرک‌میکنم.من بااینکه چهل دوسال دارم هنوزباپریودی مشکل دارم.ازمن اولش نامنظم بودوبعدمنظم شدبادرد.الانم تواین سن مشکلات دیگه دارم که اکثرخانمادارندوبه همین خاطر هست که دوست داشتم پسرباشم بااینکه دخترندارم دوست داشتم دخترداربشم ولی اینقدر فوبیای پریودی دارم که خوشحالم بچه هام پسرند.باورمیکنی من حتی استرس پریودی دخترهای خواهروبرادرم رودارم متنفرم ازپریودی.وقتی هم یایسه میشیم که دیگه سنمون می‌ره بالاودیگه فایده ای نداره

عزیزم
درک می کنم دریای عزیز
منم فقط واسه همین پروسه ی پریود شدن دلم برای دخترا می سوزه و میگم گناه دارن
خب بالاخره هرقدر هم باهاش کنار بیای یکسری محدودیت ها برای آدم داره از استرس کثیف شدن لباس بگیر تا محدودیت استخر رفتن
باز خوبه الان کروناست و ستی استخر نمیره وگرنه اون یک هفته ی کذایی رو می خواست غصه بخوره که چقدر طفلکی هست
راستی همسن و سالیم

پرنسا شنبه 19 تیر 1400 ساعت 01:37

سلام .
راه ترسش مواجهه است. یکبار که لازم به تعویضه عمدا خودتون برید بیرون از خونه تا مجبور بشه دست بزنه.ترسش میریزه.

سلام پرنسا جان
راستش گناه داره طفلی.. دلم نمیاد... شاید به مرور زمان بهش عادت کنه و حتما یک مشاور خوب هم بهش کمک خواهد کرد

کیانا شنبه 19 تیر 1400 ساعت 15:46

سلام پریسا جون
خانم شدن دختر گلت مبارک .
عزیزم درکت میکنم الان چه حالی داری !و درک میکنم حال ستایش عزیز را !فکر میکنم الان ۱۱ سالش هست نه !؟بهمن ۸۸ تولدش هست بسلامتی!؟
پریسا جون منم به نسبت همکلاسی هام زود پریود شدم در واقع راس ۱۲ سالگی پریود شدم و خیلی اذیت شدم و خیلی گریه کردم.یادم میاد اون زمان اگر کسی پریود میشد الکی میگفت نیستم !!!!!نمیدونم چرا!؟ و من فکر میکردم فقط من هستم که اینقدر زود پریود شدم و تنها هستم !!!!و این خیلی بد بود !.خصوصا اینکه من برادر بزرگ داشتم و جلوی اون خجالت میکشیدم اصلا به روی خودم بیاذم حالم بده و این داستانها!!!‌!حالا باز قربون سپهر برم که اینقدر آقا و بامنطق بود و اینطوری برخورد کرد !زمان ما به نسبت امروزی ها صحبت در مورد پریود واقعا تابو و زشت بود !من حتی با مامانم هم راحت نبودم تو صحبت کردن !اصلا مامان من خودش یک خط قرمز داشت در این مورد دیگه ببین من چی میکشیدم !!!!!!!!!!!!!
به نظر من ستایش شدیدا روانشناس لازم هست چون اینطوری طفلک واقعا اذیت میشه خدا را شکر که درد نداره ولی اگر بتونی کاری بکنی که با دوستهای همسن خودش که پریود شدن باهاشون رابطه برقرار کنه خیلی آروم میشه !اینطوری میفهمه تنها نیست و این موضوع برای همه هست !سعی کن حتما یکروز وقتی پریود نیست باهاش بری بیرون و دو تایی کلی خوش بگذرونید و حتما یک تکه طلای کوچک به مناسبت این اتفاق قشنگ یادگاری بخری !
موفق باشی عزیزم .

سلام کیانا جون
مرسی عزیزم... آره ستی یازده ساله هست
چه جالب الان که از دوران مدرسه و پریود گفتی یادم اومد اون موقع که منم مدرسه میرفتم هیچ کس نمی گفت که پریود شده و اکثرا پنهان می کردن و این حس تنها بودن توی جمع آدم رو اذیت می کرد
چه دورانی داشتیم ها و چه چیزهایی تابو بود و چقدر به عنوان کودک بهمون سخت می گذشت
براش گفتم که کدوم یکی از دوستاش پریود شدن چون با مامان هاشون در ارتباطم و تازه با بدجنسی هم گفتم که خودشون پد هاشون رو عوض می کنن
ممنون عزیزم

شهرزاد شنبه 19 تیر 1400 ساعت 19:35

سلام عزیزم ، منم این تجربه رو با دخترم گذروندیم و الان 6سال ازش میگذره ، دخترم دو سال اول دقیقا همین حالت ها رو داشت و کم کم خوب شد ،علتش این هست که الان سن بلوغ پایین اومده و دخترامون هنوز بچه هستند برای تجربه منس ...ولی یه چیز جالب ، من کارمند شبکه بهداشت هستم ، دختر خودم و اکثر مراجعینمون رو دیدم که تقریبا 90 درصد در ماههای بین خرداد الی مرداد(اکثرا در تیرماه ) شروع منس داشتند ، نمیدونم شاید دلیل علمی داشته باشه مثلا گرمای هوا یا غیره

سلام شهرزاد جان
خوشحالم که می شنوم دخترت با این موصوع کنار اومده... کلن زمان حلال خیلی از مشکلات هست
چه جالب.... من شنیده بودم که توی مناطق گرمسیرتر مثل جنوب دخترها زودتر بالغ میشن و البته که نمی دونم علمی هست یا نه ولی تجربه ی شما هم جالب بود
آخه اون موقع که من به سن بلوغ رسیدم ما خوزستان بودیم و وقتی پریود ‌شدم، همه اش از اطرافیانم اینو می شنیدم که در جنوب دخترا ها زودتر رشد می کنن و بالغ میشن

Reyhane R دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 09:45

چه خوب کردی نوشتی اینا رو پریسا جان (:
من خواننده خاموشتون هستم.
دخترم ۹سالشه و هنوز چیزی بهش نگفتم.
استرس اینو دارم که برخورد و پذیرشش چه جوری باشه.
لطفا اگه مشاوره رفتید ما رو در جریان این که چی گفتن بزارید (:

خواهش می کنم ریحانه جان و امیدوارم که مادر و دختر بتونین خیلی راحت این دوران بلوغ رو بگذرونین... البته هنوز فرصت داری ولی یواش یواش ذهنش رو آماده کن

Aram جمعه 25 تیر 1400 ساعت 00:01

سلام مامان ستی!
من ۱۱ سالم شده بود که این اتفاق برام افتاد.
و کاملا درک می کنم حال و احوال ستی رو. دور اول رو من هم اصلا نمی تونستم بهش نگاه کنم و مامانم کمکم می کرد.
متاسفانه روحیه م هم جوری نبود که با کسی راجع بهش صحبت کنم و مکانیزم دقیقش رو بفهمم. بیشتر برام یه اتفاق خیلی عجیب و غریب بود که ازش سر در نمی آوردم ولی مجبور بودم تحملش کنم.
اما یادمه که وقتی چند ماه گذشت و تونستم خودم از پس کارهاش بر بیام خیلی احساس توانایی و بزرگ شدن می کردم :) می خوام بگم شاید ستی هم باید تا حدی این ترس ها رو تجربه کنه تا لذت بلوغ رو بچشه. البته که مشاور فکر خیلی خیلی خوبی هست. منتها خیلی دقت کنید که خط فکری اون مشاور، نزدیک به خط فکری شما باشه تا یه موقع تو ذهن ستی تعارضی ایجاد نشه.

سلام آرام حان
مرسی که تجربه ات رو برام نوشتی
خودم هم فکر می کنم با گذشت زمان ستی با این قضیه کنار بیاد و ترسش بریزه
این پیدا کردن مشاور رو هم باهات موافقم که کار سختی هست... همونطور که پیدا کردن یک پزشک خبره که بتونه سریع و راحت بیماری رو تشخیص بده سخت هست، پیدا کردن یک مشاور خبره هم سخته حتی سخت تر از پزشک
فعلن که بخاطر شرایط قرمز تهران، کاری در زمینه ی مشاور نکردم

مهفام پنج‌شنبه 31 تیر 1400 ساعت 01:31

خدای من...ستایش طفلکی
نمیدونم چی بگم. شرایطش قابل درکه کاملا. من هنوزم کامل کنار نیومدم تو چخل سالگی
یادمه تابستون سالی که میرفتم اول راهنمایی اولین تجربه ام بود. یازده سال و دو ماه
فرداش تولد خواهرم بود. برای همین هیچی نگفتم... تا فرداش خودمو با چند برگ دستمال کاغذی جمع کردم. فردا شب به مامانم گفتم یه جوری که مثلا الان شده. عکسای اون تولدو میبینم دلم برای خودم میسوزه. بیحال و محزون‌ و رنگ پریده...
یادمه یه بار محل کار مامانم بودم. مامانم جلسه بود. پریود شدم هم درد داشتم هم به هیچی دسترسی نداشتم همکارش چند بار پرسید خوبی؟ گفتم آره روم نشد بگم. اول چند تا برگ کاغذ برداشتم دیدم نمیشه رفتم تو دستشویی لباسمو درآوردم زیرپوشمو درآوردم تا کردم جای پد گذاشتم لباسمو پوشیدم تا مامانم برسه
خدای من چقدر بیچاره بودیم
خداروشکر که الان شرایط بهتره.
امیدوارم دخترم مثل من زود پریود نشه...

عزیزم
چقدر طفلکی بودی... من نمی دونم چرا خجالت می کشیدیم راجع بهش حتی با مامان مون حرف بزنیم
واقعا برای دخترهای اون زمان چقدر سخت بود همه چیز و خیلی خوشحالم که اوضاع بهتر شده
یک لحظه، یک دختر کوچولو رو تصور کردم که داره سعی می کنه شرایطی سختی که براش پیش اومده رو مدیریت کنه و از زیرپوشش استفاده می کنه، دلم خواست اون کوچولو رو محکم بغل کنم بگم هیچی نیست نگران نباش همه درک می کنن
امیدوارم دخترت دیرتر پریود بشه تا راحت تر با قضیه کنار بیاد

مهرو یکشنبه 3 مرداد 1400 ساعت 12:22

طبیعیه من با کامنت مهفام عزیز بغض کنم؟
سلام
دوره جدید زندگی ستایش عزیز مبارک
من خودم دیر پریود شدم یعنی یه جورایی انتظارش رو میکشیدم اول دبیرستان بودم. تابستون بود و یادمه دامن هم پوشیده بودم. بدون اینکه به کسی بگم خودم کارامو انجام دادم. چون از قبل ش... و پد آماده داشتم. بعدش رفتم به مامانم گفتم. یادمه اونوقتها میگفتن بار اول که دختر پریود میشه بزنین تو گوشش تا نترسه و من خودم به خودم چک زدم تو دستشویی. الان که فکرش رو میکنم خنده م میگیره ولی چقدر طفلکی بودیم ما
الان یه دختر شش ساله دارم و تقریبا از پنج سالگی در حد فهمش براش این پروسه رو توضیح دادم و غیر از قسمت چندش قضیه با بقیه ش خوب برخورد کرده

سلام مهرو جان
منم دلم برای مهفام یازده ساله مچاله شد
این توی گوش زدن رو از یکی دیگه هم شنیده بودم و البته اون استدلالش این بود که اینجور دختر لپ هاش سرخ میشه و کم خون نمیشه، یک خرافه ی خنده دار و بامزه
آرزوی یک بلوغ راحت رو برای دختر کوچولوی شش ساله ات دارم

مهرو یکشنبه 3 مرداد 1400 ساعت 12:26

برای مشاوره هم اگر نمیخواین تو این شرایط کرونایی از خونه بیرون برین، سایت مشاوره آنلاین همکده رو بهتون پیشنهاد میکنم
به دوستم معرفی کردم و واقعا تاثیر خوبی داشته براش
امیدوارم شما هم تو این راه موفق باشین

ممنون از پیشنهادت
فعلن که جایی نرفتم، دقیقا به علت این شرایط قرمز
پیشنهاد خوبیه

مامی جمعه 15 مرداد 1400 ساعت 00:08

سلام
وقتی پستت رو دیدم بغضم گرفت نتونستم هیچی بنویسم. الان بعد از ده روز دارم می نویسم.
من قبلش از دوستام راجع بهش شنیده بودم وقتی اولین بار تجربه اش کردم دستام می لرزید لرزش دستای لاغرم توی اون تیشرت سفیدی که عکس میکی موس روش داشت رو‌ وقتی جلوی روشویی ایستاده بودم و توی آینه به خودم نگاه میکردم با اون صورت جوشی و پوست زرد هنوز که هنوزه یادمه. همون موقع مامانمو صدا کردم بهش گفتم لباس زیرم کثیف شده. یه نگاه اخمو بهم کرد و رفت ‌‌.من همونجا گیج و ویج موندم بعد چند دقیقه با یه پد اومد اونو داد دستم گفت استفاده کن کثیف شد بزار لای روزنامه بنداز دور و رفت. من اون پد و استفاده کردم و وقتی می خواستم تعویضش کنم سطل زباله ای داخل سرویس نداشتیم و سطل زباله اصلیمون هم جایی بود که برادرم می دید. و من سالهای سال داخل روزنامه می پیچیدم زیر لباسم قایم میکردم که برادرم نبینه و میبردم یه گوشه توی یه کیسه سیاه پنهان میکردم و صبح ها که میرفتم مدرسه مینداختم سطل زباله های توی خیابون.

عزیزم
چقدر سخت تونستی شرایط رو مدیریت کنی و چقدر زود مجبور شدی بزرگ بشی
خوشحالم که الان شرایط بهتر شده وخانواده ها آگاه تر هستن و دخترهای نوجوان امروزی سختی کمتری رو تحمل می کنن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد