یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

روزهای آخر سال

سپهر داره برامون یک نوع سالاد جدید درست می کنه و میگه پیمانه یک چهارم می خوام.. دو دقیقه بعد میگه پیمانه ی یک دوم داریم؟... یک دوم قاشق چایخوری هم پیمانه داره؟ 

میگم عزیزم مگه داری کیک می پزی... سالاد هست دیگه سخت نگیر و چشمی بریز و می فرمان کار مهندسی  هست و باید دقیق باشه... ستی زیر لبی میگه ایششش مهندس حالا خوبه ترم دوم هست


پ. ن1: امسال بیشتر از هرسالی خبر مرگ شنیدم... مرگ هایی که شوکه ام کردن... جوون هایی که پر از آرزو  و سرزندگی بودن

به خانواده هایی فکر می کنم که زندگی شون از این رو به اون رو شد و بچه هایی که بی پدر شدن ( توی همه ی این موارد عزرائیل سراغ آقایون و پدرها رفته بود)

پ. ن2: دوست داداش خارج نشین در سن 39 سالگی و با داشتن یک کوچولوی شش ساله در عرض یک هفته براثر کرونا فوت کرد و همه مون رو شوکه کرد. چندسالی بود که برگشته بودن ایران و توی شهر پدری مشغول به کار و تدریس بود. حیف


نظرات 5 + ارسال نظر
ربولی حسن کور پنج‌شنبه 21 اسفند 1399 ساعت 23:34 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
حالا بالاخره به مرحله خوردن رسید یا نه؟
نوش جان

سلام آقای دکتر
به مرحله ی خوردن رسید و بسیار هم خوشمزه بود

ریحانه جمعه 22 اسفند 1399 ساعت 01:19

ستی خیلی خواهر شوهر خوبی میشه

استعداد ذاتی داره

افق بهبود جمعه 22 اسفند 1399 ساعت 17:11 http://ofogh1395.blogsky.com

خوب میخواستی به ستایش بگی
والا مادر چی بگم که دلم خونه ،یه عمر دارم باباش اینطوری سر میکنم
فک کن سال آخر چی بشه
)البته تجربه نشون میده معمولا اولاش اینطورین اخراش دیگه مهندس حکم فحش پیدا میکنه)

پریا شنبه 23 اسفند 1399 ساعت 11:24

منم فکر کردم اشتباه نوشتی و منظورت کیک بوده، اشتباه نوشتی سالاد. خخخخ
چقدر ناراحت کننده است شنیدن فوت یه جوون با کلی امید و آرزو...
این روزا درگیر جواب یه آزمایشم که همش دعا میکنم چیزی نباشه و تشخیص دکتر اشتباه باشه. همین باعث شده یاد دختر عموی جوونم بیفتم که ناباورانه... و بچه ای که بی مادر شد و هرگز خوشبختی رو مثل قبل حس نکرد!!! حیف...

امیدوارم بخیر بگذره و چیز مهمی نباشه
نتیجه رو به منم خبر بده پریا
توی ذهنم هستی و برات آرزوی سلامتی دارم

زهرا شنبه 23 اسفند 1399 ساعت 23:05

سلام.
سپهر یه هم کلاسی داشت که مادرشون قبل کنکور فوت کردند. نتیجه ی کنکور اون اقا پسر خوب شد؟

پ.ن: نمیدونم چرا اخیرا با گوشیم نمیتونم کامنت بذارم...کدامنیتی رو که وارد میکنم قبول نمیکنه

دوتا بودن
یکی هم مدرسه ایش بود ولی یک کلاس دیگه که نمی دونم اون چی کار کرده و یکی هم دوستش بود که من مادرش رو هم می شناختم و اون عمران امیرکبیر قبول شد و من خیییلی براش خوشحال شدم و واقعا آفرین داشت که با همچین تراژدی ای بازم تونست نتیجه ی خوب بگیره
روح مادرش شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد