یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

شیرینی قایقی

عروس جان و دایی ممر اومدن خونه مون و من از نان سحر، شیرینی مورد علاقه ی عروس جان رو گرفتم که بعنوان عصرونه با چای بخوریم 

عروس جان : وااای این نان سحر ‌شما خیلی بهتر از مال ماست.. من این شیرینی رو از نان سحر خودمون هم گرفتم ولی به این خوشمزگی نبود

دایی ممر ( با لهجه ی غلیظ مشهدی) :کلا همه چیز خواهر شووور بهتره حتی شیرینی فروشی شون

عروس جان : نه جدی میگم، این شکلاتش بیشتره... کلا هم نان سحر اینجا بزرگتر و مجهزتز هست

دایی ممر ( بازم با لهجه ی غلیظ مشهدی) : بله بله... ایششش به این خواهرشووووور حتی النگوش هم کلفت تر... ایششش برورویی هم نداره فقط شانس داره

من ( درحالی که ریسه رفتم از خنده) : خیلی خری بخدا، حالا خوبه من کلا النگو ندارم... عروس جان ولش کن اینو، اصلن این شیرینی رو برای تو گرفتم، با خودت ببرعزیزم



نظرات 7 + ارسال نظر
ربولی حسن کور دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 16:23 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
خدایی قدر این دایی رو بدونین
کاش میشد باهاشون آشنا بشم

سلام آقای دکتر
چشم ولی گاهی اوقات آدم دلش می خواد بزندش

زهرا دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 19:16 http://Pichakkk.blogsky.com

تابلوهه میخواستی جریان دبه ی عناب ها رو ماست مالی کنی و از دل عروس جان دربیاری
اصلا فراموش نمیشه، اصلاااااا
شیرینی قایقی چیه؟
خدا براتون نگه داره این دایی ممر رو

مشخص بود؟
اسم شیرینی مورد علاقه ی عروس جان که نان سحر دارتش

تیلوتیلو دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 21:40

عاطفه دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 21:50

اومدم بنویسم عناب که فراموش نمیشه
دیدم زهرا قبلا نوشته
سلام عزیز جان
حالا النگوهات طلاست ؟

حالا هی همه اون عناب رو یادآوری کنین
الان طلا گرون هم شده، برم بفروشمشون

زهرا سه‌شنبه 11 آذر 1399 ساعت 12:15

کاش دایی ممر رو میفرستادید خارج داداش خارج نشین رو میاوردید اینجا


اگر بفهمه چی گفتین.... آخه کوچیک که بودیم کلا خیلی به اون داداش خارجی حسودی می کرد و همیشه می گفت پسر خوبتون فلان حرف زشت رو زد یا فلان کار بد رو کرد و خب هیچکی حرف این طفلی که از قضا خیلی تخس و شیطون و خرابکار بود باور نمی کرد بعد هم ادامه می‌داد ولی پسر بدتون فلان کار مهم و خوب رو انجام داد که باز هم کسی باور نمی کرد و همه مطمین بودن دقیقا برعکسش هست

مونا چهارشنبه 12 آذر 1399 ساعت 00:10 https://motherofflowers.blogsky.com/

دایی ممر شما،بسیار شبیه دایی کوچیک من،واقعا وقتی کنارمون هست دلمون شاد میشه...هرخانواده ای به همچین دایی های شاد و بذله گو و انرژی مثبت نیاز داره....

موافقم
وقتی توی جمع هستن کلی شور و نشاط میارن

هاله چهارشنبه 12 آذر 1399 ساعت 16:13

تو هر خانواده ای باید یدونه از این دایی ممرها باشه

اوهوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد