یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

خواهر و برادری

داشتم فکر می کردم چقدر کار بچه هایی که دوقلو هستن یا اختلاف سنی کم دارن سخت میشه ....راستش از همون روز اول که با تلفن دایی ممر بیدار شدم و سایت سنجش رو چک کردم و با هیجان سپهر رو بیدارش کردم حساسیت های ستی شروع شد اولش که شاکی بود حالا مگه چه اتفاقی افتاده که اینجوری سر صبح سر و صدا می کنین و بعدم که تا چند روز تلفن های تبریک رو جواب می دادیم و بحث اون روزها کنکور بود و رتبه ی کنکور و انتخاب رشته  ...یواش یواش ستی بیشتر دلنگرون شد و گاهی می گفت اگر من نتونم رتبه ی خوب بیارم چی میشه یا می گفت شاید دیگه نخوام دندون پزشک بشم و یا گاهی می گفت اگر من باهوش نباشم اونوقت تو وبابا ناراحت میشین ....اولش اینو می ذاشتم به حساب حسادت اخه ستایش عادت نداشت که مرکز توجه نباشه و البته که همیشه هم سعی میکرد یک بهانه ای برای مرکز توجه بودن پیدا کنه  ولی خب اون روزها فقط حرف از سپهر بود و اون شده بود کانون توجه تمام تلفن ها و تماس های تصویری ...ولی بعد دیدم انگار قضیه فراتر از حسادت هست ...دیگه سعی کردم ارومش کنم و مدام گفتم اصلن مهم نیست چه رتبه ای بیاری و مهم اینه که موفق و خوشحال باشی و هی گفتم هنوز خیلی مونده تا کنکور پس بهش فکر نکن ..گاهی می گفتم برای من مهم نیست که تو چی دوست داری ..برای من این مهم هست که تو به اون چیزی که دوست داری برسی هنوزم خیلی زود هست که تصمیم بگیری چی می خوای بخونی 

حالا خوبه اختلاف شون زیاد هست و تا اون موقع استرس و فکر اینکه از برادرش کم نیاره احتمالا از سرش بیوفته ولی واقعا هندل کردن این موضوع کار سختی هست ...سپهر باهوش هست و خیلی منطقی ..ستی هوش معمولی داره و پر از احساس ....هر دوشون برای من عزیزن و کاش بتونم توی رفتارم هم اینو نشون بدم 



از مرداد به اینور انگار تنطیماتم به ریخته و یا به مدت طولانی پر...یود میشم یا پر..یود نمیشم و به زور امپول این اتفاق میوفته یا همراه با دردهای غیرقابل تحمل هست خلاصه که اینروزا دایم مطب دکتر زنان هستم و کلافه شدم و کاش زودتر تموم بشه و حل بشه 


نظرات 9 + ارسال نظر
نجمه پنج‌شنبه 17 مهر 1399 ساعت 10:49

سلام عزیزم. این چیزیه که خانواده ما باهاش دست و پنچه نرم کرد. من بچه سوم خانواده بودم و خیلی شیطون و حاضر جواب. دو تا خواهر بزرگتر از خودم داشتم که خلاصه بگم، یکی شون فارغ‌التحصیل شریف بود، یکی شون تهران. من؟ من دولتی بودم، اما یه دانشگاه معمولی. اما هیچ وقت حس نکردم مشکلی دارم یا عقب موندم ازشون. خب من مثلا برام سفر و دوستام مهم تر بود. تا بشینم درس بخونم همه چیز به رفتار والدین و پذیرش فرزندشون به همین شکلی که هستن، برمیگرده که شما منطقی ترین روش رو در پیش گرفتی

چه عالی نجمه جان
خوشحالم که خودت رو مقایسه نکردی و رضایت درونی خودت برات مهم بوده
امیدوارم ستی هم به این نقطه برسه

ستاره پنج‌شنبه 17 مهر 1399 ساعت 10:59

سلام.
من مدت زیادی است که وبلاگ شما را می خونم و البته خیلی به ندرت هم کامنت می ذارم و در واقع از خوانندگان قدیمی وبلاگ شما هستم. اول از هر چیز، موفقیت پسرتون را خیلی تبریک میگم. و خوب راستش را بخواین هم به ستی هم فکر می کردم که در این شرایط چه عکس العملی نشون میده وقتی که حالا برادرش مرکز توجه هست و موفقیتهاش بیشتر به چشم میاد.... میدونید در این شرایط، همونطور که خودتون هم متوجه شدین، بچه ها بیشتر به مقایسه می پردازند و از اینکه مثل این یا آن یکی نیستند، بیشتر نگران این میشوند که حالا دیگران در مورد من چی فکر می کنند. و با توجه به شرایط سنی دخترتون که به سن نوجوانی نزدیک میشه، این مقایسه ها و نگرانی ها طبیعی هست و باعث میشه بیشتر به آینده شون فکر کنند و فقط باید مراقب بود تا این نگرانی و مقایسه تبدیل به کمالگرایی آزاردهنده نشود( از طریق تشویق استعدادها و توانایی هایی که دخترتون داره )
من هم متوجه شدم که ستی عزیز، هوش هیجانی بالایی داره و در حالی که پسر شما، هوش شناختی بالایی داره و این تضاد می تونه دلیل یکی از شگفتی های طبیعت باشه... و بهتره که این نکته را فرزندانتون هم یاد بگیرند که هر کسی در جایگاه خودش بسیار خوب و با ارزشه
ببخشید طولانی شد...
به هر حال امیدوار همیشه شاد و سربلند باشین.

ممنون ستاره عزیز برای توصیح مفصل ات
کاش می تونستم به سپهر هم یاد بدم که ادم ها رو همونجوری که هست بپذیره و اینقدر برای هوش و استعداد ارزش ویژه نذاره و البته ستی هم باید به این نقطه برسه که به جای اینکه بخواد تایید و رضایت داداشش رو بگیره، رضایت خودش از خودش براش مهم تر باشه
این احتمالا نیازمند گذر زمان و پخته شدن دوتاشون و البته که رفتار من و پدرشون هم موثر خواهد بود... امیدوارم موفق بشیم

سپید پنج‌شنبه 17 مهر 1399 ساعت 19:31

بنظرم این موضوع اهمیت زیادی داره. من با دختر خالم شش سال فاصله سنی داریم و چون هر دو تک فرزند بودیم و خونه ی خالم نزدیکمون بود بیشتر اوقات با هم بودیم. سال کنکور رتبه ی من خوب شد و یکی از رشته های تاپ قبول شدم. دخترخالم اصلا علاقه ای به رشته ی من نداشت منتها با توجه به جوفعلی و فشاری که از طرف خانواده بهش میشد تلاش کرد که همین رشته ی من قبول بشه. دختر خیلی باهوشی هست و تفاوتی از نظر هوشی با هم نداریم. اما صرفا شخصیتامون متفاوته و هیچوقت نمیخواست رشته ی منو بخونه منتها مجبورش کردن که این رشته قبول شه. من حس میکردم فشار زیادی روش هست. متاسفانه این فشارها هم اثر خودشو گذاشت و امسال دومین سالی بود که کنکور داد. الکی عمرشو برای قبولی تو رشته ای گذاشت که حتی علاقه ای هم بهش نداره. حالا امیدوارم امسال هر چی به صلاحشه قبول شه. اما میخوام بگم اطرافیان هم تو تقویت کردن این حس که میشه اسمشو رقابت گذاشت خیلی نقش دارن.
برای سپهر هم ارزو میکنم که همون رشته و دانشگاهی که میخواد قبول شه.

سخته سپیده جان
کار برای ستی واقعا سخت هست
امیدوارم که بتونم بهش نشون بدم که همه چیز هوش نیست و هر کسی توی جایگاه خودش عزیز و مفید هست
طفلی دخترخاله

توت فرنگی روی خامه پنج‌شنبه 17 مهر 1399 ساعت 23:10

اولش که تبریک پریسای عزیز، می تونم بفهمم چقدر کیف داره موفقیت سپهر
دوم اینکه از وقتی خواهر خودم صاحب بچه دوم شده، متوجه شدم که چقدرررر سخته هندل کردن حس های بین بچه ها ولی تو خانم عاقل و معرکه ای هستی که از پس این ماجرا هم به طرز عالی و کافی بر میای
نوشته هاتو خیلی دوست دارم و خودت و خانواده آن رو
همیشه شاد و موفق باشین

چقدر کامنتت بهم چسبید لاله جان و چقدر ندیده برام عزیز هستین

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 17 مهر 1399 ساعت 23:44 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
اول فکر کردم میخواین رشته آقاسپهرو بنویسین
انشاءالله پست بعد
نگران ستایش هم نباشید خیلی زود عادت میکنه

سلام آقای دکتر
ایشالله آبان نتیجه نهایی میادو خبرش رو حتما میدم

ساناز جمعه 18 مهر 1399 ساعت 10:55

انشالله که زودتر حل بشه این موضوع
چون واقعا درک می کنم وقتی عقب بیوفته چقدر آدم کلافه اس و هورمونها هم که بد بهم میریزه
از نظر من ستایش هم باهوشه
ولی علایقش متفاوته
ولی در آینده چون الگوش سپهره
موفق خواهد بود توی زمینه ای که دوست داره

ممنون ساناز جونم

پریا یکشنبه 20 مهر 1399 ساعت 07:57

این تفاوت بین یک خواهر و برادر که هر دو از یک پدرومادر و تحت یک فرهنگ و تربیت بزرگ شدن، واقعا شگفت انگیزه و باید درسی باشه برای همه که هرگز بچه خودشونو با کسی مقایسه نکنن. پریسا جون از شناختی که ازت دارم میدونم اونقدر خوب ستایشو راهنمایی می کنی که بهترین بهترین خودش باشه.
راستی این نامنظمی پریودات میتونه نشونه یائسگی زود هنگام باشه. مامان خودم باهاش شدیدا درگیر بود و آخرم تو سن 44 سالگی یائسه شد

آره و البته این نشون میده که چقدر ژن و اون نهاد اولیه آدمی موثر هست و با تربیت شاید بشه یک کم هدایتش کرد وگرنه نمیشه تغییر اساسی ایجاد کرد

راستش پریا، خودم هم همین فکر رو می کردم ولی سونوگرافی ها کیست تخمدان و پولیپ داخل رحم رو نشون میدن و انگار فعلا هی باید برم مطب دکتر

افق بهبود یکشنبه 20 مهر 1399 ساعت 07:59 http://ofogh1395.blogsky.com

عزیزم ستایش عاشقشم

زهرا دوشنبه 21 مهر 1399 ساعت 23:55

مثل اینکه ستایش کوچولوی ما این روزا یکم ناراحته..امیدوارم گذر زمان این مشکل رو براش حل کنه و یاد بگیره خودش رو با کسی مقایسه نکنه و به خودش اعتماد داشته باشه. اصلا بنظرم حجم زیادی از موفقیت سپهر ناشی از همین امره. در هر صورت اگر باهاش کنار نیومد شاید بد نباشه با یه مشاور صحبت کنه. مطمئنم شما بهترین تصمیم رو میگیرید.
_____
راجع به دوقلو که عنوان کردید، دقیقا درست میگید. توی مدرسه ی ما دو تا دوقلو بودند که همیشه همه جا با هم قبول میشدند. نمونه دولتی،تیزهوشان، و ...
اما زد و توی کنکور یکی شون قبول شد و اون یکی نه! و نشست مجددا پشت کنکور. و دقیقا به خاطر همین حسی که عنوان کردید اونی که قبول شده بود علارغم اینکه دانشگاهش تو شهر خودمون بود، مجبور شد بره خوابگاه تا اون یکی که داره تو خونه درس میخونه اذیت نشه.
پ.ن: سال بعد اون یکی هم قبول شد

واقعا دوقلوها سخت هست مگر اینکه از همون اول مستقل از هم باشن که اینم خیلی کم اتفاق میوفته
باز خداروشکر سال بعد قبول شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد