یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

ماه کامل

نشستیم روی تراس و ماه کامل هست 

با ذوق چندبار سپهر رو صدا میزنم تا بیاد و ماه رو ببینه 

میاد و میگه خب یک کره هست که یک ششم، زمین وزن داره و توش پتاسیم زیاد پیدا میشه

میگم به ایناش کار ندارم فقط نگاه کن و ببین چه زیباست

میگه یک کره هست دیگه والا من زیبایی خاصی توش نمی بینم 


اتاق سپهر رو داریم کن فیکون می کنیم و تختش رو فروختیم.. تختش از این مدل هاست که پایین کمد و میز تحریر هستش و بالاش تخت.... اومدن تخت رو باز کنن تا صاحب جدیدش که یک پسر هفت ساله هست ببرتش و سپهر بهم میگه یادش بخیر چقدر اون بالا بازی کردم میگم آره کلی خاطره داری و حالا مطمئنا اون پسر کوچولو کلی باهاش کیف می کنه و خاطره می‌سازه، احتمالا مثل تو عاشق این باشه که دوستاش رو ببره بالای تخت و... یکدفعه میگه خب دیگه مامان جان، حالا یک تخت بود ها خیلی هم مهم نیست 

پ. ن:الان باید کلی چونه بزنم تا همسرجان قید یکسری وسایل رو بزنه و راضی بشه که ردشون کنیم و اتاق و خلوت کنیم    بدیش اینه حافظه ی خوبی داره وگرنه میشد خیلی چیزا رو بدون اینکه بهش بگم رد کنم 

نظرات 11 + ارسال نظر
ریحانه چهارشنبه 19 شهریور 1399 ساعت 18:15

هاها. منم هم سن سپهر بودم همین طوری بودم :)))

بگو که الان عوض شدی و دیگه اینقدر با عقل به زندگی نگاه نمی کنی و احساس هم توش دخیل هست.... به آینده امیدوارم کن ریحانه

عاطفه پنج‌شنبه 20 شهریور 1399 ساعت 01:31

سلام
من هم دقیقا پسرم از اون تختها داشت و حدود راهنمایی و یا اوایل دبیرستان رسید دادم رفت
البته بخشیدم به نوه خاله باباشون
میگماااا
درونت فعاله
اما همسر داشتن هم سخته وااا
نمیذاره

ولی بازم عروست از شما بینواتره

به نظرم خوبه پسرت فیزیک یا هوا فضا قبول بشه
با یه دختر هم رشته اش از د باج کنه
دو تایی. به فکر ساخت پل انتقالی بین زمین و ماه باشن
بلکه از زندگیشون لذت ببرن
وگر نه که پتاسیم کروی ۶۰۰۰ مرتبه کوچکتر از زمین که هیچ چیز جالبی توش نیست

راستی من خنگم و حواسم نبود یا شما نگفتی علاقه سپهر جان به چه رشته ایه؟!

واقعا امیدوارم یکی مثل خودش پیدا کنه که هیچ کدومشون اذیت نشن
حالا جالبه همسرجان خودش خیلی این مثل رو بکار می بره که اگر از وسیله ای شش ماه استفاده نکردی یعنی کلا نیازش نداری.... اما سر هرچیز کوچیکی که داره باید کلی چونه بزنیم تا دل بکنه و همیشه هم میگه آخه این فرق می کنه ممکنه لازمم بشه
سپهر برق و کامپیوتر و مکانیک رو دوست داره به برنامه نویسی هم علاقه ی ویژه داره

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 20 شهریور 1399 ساعت 06:18 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
خدایی من هم زیاد احساساتی نیستم اما آقاسپهر دیگه کولاک کرده!
خدا به داد زنش برسه

سلام آقای دکتر
واقعا عروس طفلکم گناه داره

افق بهبود پنج‌شنبه 20 شهریور 1399 ساعت 12:04 http://ofogh1395.blogsky.com

خدا ستایش رو برای شما رسوند که یه خورده تعادل احساسات تو خانواده برقرار بشه

آره واقعا

ارغوان پنج‌شنبه 20 شهریور 1399 ساعت 20:41

عروس شما انقدر از مادرهمسر شانس میاره دیگه
همه چیز رو باهم به یک نفر نمیدن که

البته اون عروس چش سفید کلا شانس میاره، پسر به این خوبی اصلن ماه ماه ( آیکون مادرشوهر درون)

زهرا پنج‌شنبه 20 شهریور 1399 ساعت 21:08 http://Pichakkk.blogsky.com

خب حالااااا
نمیخواد واسه عروس دل بسوزونی
ابهت مادرشوهر رو حفظ کن خب

آره والا
حیف پسر دست گلم نیست

ریحانه جمعه 21 شهریور 1399 ساعت 01:41

من سمپادی بودم و المپیادی. اون دوره خیلی این طوری بودم. کلا جو علم منو گرفته بود.
آره بابا الان کلیییی عوض شدم.

کامپیوتر بخونه عالیه. کار براش تو آمریکا فوق العاده زیاده. و کلا بازار کارش همه جا دنیا داره عالی میشه.
مکانیک برای ویزا گرفتن تو دردسر میافته. جزو رشته های حساس و از مرتبه فیزیک هسته ای هست. کلا ویزا امریکا به مکانیک افتضاح سخت میدن.
برق و اینا هم عالیه. ولی در کل سعی کنه دانشگاهش خوب باشه
چون توی فوق و دکترا که انشالله از ایران رفت فوقش تغییر گرایش میده یا بین رشته ای کار میکنه.


ببخشید فوضولی کردم. خواستم از تجربیاتم بگم

واوووو پس حسابی درس خون بودی و باهوش
مکانیک رو فکر می کنم بخاطر علاقه اش به دایی خارجی‌ اش بهش گرایش پیدا کرده آخه اون برادرم مکانیک خونده بود هرچند همون دایی جانش هم بهش همین پیشنهادات تو رو داده حالا ببینیم اصن شانس این رشته ها رو داره یا نه چون الان همه به سمت کامپیوتر گرایش پیدا کردن و قبول شدن توی این رشته و برق سخت شده
راستش ریحانه خودم خیلی دلم می خواد در آینده به اروپا بره... اینجوری حداقل سالی یکبار می تونم ببینمش ولی آمریکا

زهرا جمعه 21 شهریور 1399 ساعت 10:48

همینطور که سپهر داره به ستی "تئوری بیگ بنگ" رو توضیح میده، به ستی هم بگید "نحوه ی فعال کردن احساسات" رو به آقاداداشش یاد بده /:
والا

پریا شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 08:24

میگم خوبه ستایش هستا وگرنه با این همه عقل و منطق سپهر حتما عین یه مادِر بُرد میشدی. خخخخ
منم اول کامپیوتر خوندم ولی نتونستم ادامه بدم و تغییر رشته دادم.
به امید خدا بهترینا سر راهش قرار میگیره.

مادربورد عالی بود
ممنون عزیزم

parinaz شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 09:38 http://parinaz95.blogfa.com

کاش می شد نوک انگشت اشاره هامون بزنیم بهم و از منطقی بودن سپهر خان به وجود من انتقال پیدا کنه
به نظرتون عادلانه نیست؟
دیروز کلی از ستایش جون برای مامانم تعریف کردم چون الان چند روزه که دارم دونه دونه پستاتون میخونم و احساس میکنم همه چی مث فیلم جلوی چشمام ،عالی نوشتنتون


خوش اومدی پریناز جان.. خودم باید یکبار بشینم از اول بخونم و مرور خاطرات کنم

پری از شیراز شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 10:47

سلام مادر نمونه.
امان از دست این آقایون بی احساس.

امان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد