یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

همچنان مشکل، نگرانی از خواب موندن دارم

دیشبم خوب نخوابیدم چون نگران بودم واسه امروز خواب بمونیم ،مکافاتیه ها

تازه امروز نوبت دوست سپهر بود که برسونتشون و شش و نیم که اومدن دنبال سپهر، من گفتم حالا دیگه یکساعت با خیال راحت بخوابم ولی بازم تا هفت و نیم که پیام داد ما رسیدیم حوزه خوابم نبرد چون بصورت احمقانه ای نگران بودم به موقع نرسن 

این امتحان ها تموم بشه من نفس راحت بکشم

نظرات 4 + ارسال نظر
ربولی حسن کور یکشنبه 25 خرداد 1399 ساعت 14:38 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
لابد بعد هم نگرانین به کلاسهای دانشگاه نرسه
اگه یه شهر دیگه قبول بشه که هیچی دیگه!

سلام آقای دکتر
نه دیگه الان چون امتحان نهایی هست و مهم هست دلشوره دارم

پریا دوشنبه 26 خرداد 1399 ساعت 09:06

این روزا مامانا با بچه هاشون دوباره درس میخونن. از نحوه درس خوندن و امتحانات تا نگرانی و استرس های مربوط به اونا.
منم دو سال دیگه میرم کلاس اول

کلاس اول سخت هست
ولی بعدش راحت تر میشه

افق بهبود سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 23:09 http://ofogh1395.blogsky.com

"این امتحان ها تموم بشه من نفس راحت بکشم"
زهی خیال باطل

چمدونم

زهرا چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 03:00

خب چرا اقای همسر که صبح عازم محل کار هستند سپهر رو برای رفتن آماده نمیکنند؟

ایشون که معتقدن من زیادی حساس هستم و خب بچه که البته از نظر ایشون بچه نیست خودش می تونه کارهاش رو بکنه
می فرمان وقتی رفتم کنکور بدن اصلن پدر و مادرم نفهمیدن من کی بیدار ‌شدم و کی رفتم و کی برگشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد