دیشبم خوب نخوابیدم چون نگران بودم واسه امروز خواب بمونیم ،مکافاتیه ها
تازه امروز نوبت دوست سپهر بود که برسونتشون و شش و نیم که اومدن دنبال سپهر، من گفتم حالا دیگه یکساعت با خیال راحت بخوابم ولی بازم تا هفت و نیم که پیام داد ما رسیدیم حوزه خوابم نبرد چون بصورت احمقانه ای نگران بودم به موقع نرسن
این امتحان ها تموم بشه من نفس راحت بکشم
سلام
لابد بعد هم نگرانین به کلاسهای دانشگاه نرسه
اگه یه شهر دیگه قبول بشه که هیچی دیگه!
سلام آقای دکتر
نه دیگه الان چون امتحان نهایی هست و مهم هست دلشوره دارم
این روزا مامانا با بچه هاشون دوباره درس میخونن. از نحوه درس خوندن و امتحانات تا نگرانی و استرس های مربوط به اونا.
منم دو سال دیگه میرم کلاس اول
کلاس اول سخت هست
ولی بعدش راحت تر میشه
"این امتحان ها تموم بشه من نفس راحت بکشم"
زهی خیال باطل
چمدونم
خب چرا اقای همسر که صبح عازم محل کار هستند سپهر رو برای رفتن آماده نمیکنند؟
ایشون که معتقدن من زیادی حساس هستم و خب بچه که البته از نظر ایشون بچه نیست خودش می تونه کارهاش رو بکنه
می فرمان وقتی رفتم کنکور بدن اصلن پدر و مادرم نفهمیدن من کی بیدار شدم و کی رفتم و کی برگشتم