یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

تفریحات سالم

خب اینروزا جزو تفریحات و سرگرمی های من و ستی، دونه ریختن برای پرنده ها روی تراس هست و بعدم می شینیم و نگاهشون می کنیم و معمولا ستی ازشون فیلم می گیره و می فرسته برای دوستاش یا می زاره استاتوس واتساپش

چند روز پیشترها که ستی مشغول دیدن کبوترها بود یکدفعه گفت وااای مامان دعواشون شد ببین چطوری داره میزنه توی سر اون یکی.. من اومدم و دیدم اوه اوه چه خبره دیگه خییلی پرو شدن و تراس رو با اتاق خواب خونه شون اشتباه گرفتن 

ستی گفت برم کیش شون کنم تا اینقدر دعوا نگنن

همسرجان میگه نه مزاحم شون نشو بالاخره باهم آشتی می کنن

من با غیظ گفتم بیخود کردن برن خونه ی خودشون دعوا کنن الان میرم کیش شون بدم

ستی گفت نه مامان بزار برم موبایلم رو بیارم و از دعواشون فیلم بگیرم و برای ماجون بفرستم تا ببینه اینا سرغذا دعوا می کنن

منم دیدم کار بجای باریک داره کشیده میشه و یک وقت این فسقلی فیلم رو می فرسته برای همه و میزاره استاتوس واتساپش و ابرو برای کبوترها نمی زاره و زودی پریدم توی تراس و گفتم هرکی بره خونه اش و دیگه نبینم اینجا دعوا کنین


بساطی داریم ها.. یک سرگرمی سالم هم پیدا نمیشه 

نظرات 7 + ارسال نظر
ربولی حسن کور دوشنبه 18 فروردین 1399 ساعت 09:58 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
میبینم که پست مثبت هجده میگذارین
اما زدین توی کاسه و کوزه کبوترها
سرگرمی سالمشونو خراب کردین

سلام آقای دکتر
می بینین کرونا کار رو به کجا رسونده که مجبور ‌شدم پست مثبت هجده بزارم
والا حق شون بود.. چه معنی میده.. خب بیاین عین آدم غذا تون رو بخورین و برین دیگه.. این جنگولک بازی ها رو هم بزارین برای خونه ی خودتون
اعصاب نذاشتن برام

هدی دوشنبه 18 فروردین 1399 ساعت 10:46

مخمور دوشنبه 18 فروردین 1399 ساعت 11:17

سلام
والا بوخودا حیا نمونده دیگه

سلام مخمور جان
اصن یک وضعی ها

پریا دوشنبه 18 فروردین 1399 ساعت 12:19

یعنی هیچی نمی تونم بگم.
فقط اینکه اونقدری خندیدم که فکم درد میکنه و اشک تو چشام حلقه زده
تصور فیلم گرفتن از اونا ..... وای خدای من. خخخخخخخخخخخ

خیلی پرو شدن.. امروز دیر دونه ریختم اومده بود طلبکارانه نوک میزد به پنجره.. خواستم بگم شرمنده ببخشید دیر کردم دیگه تکرار نمیشه... هوا هم بهاری شده اینا هی زیرآبی میرن ولی خب من مثل شیر بالا سرشون نشستم و تا احساس می کنم می خوان خطا کنن فوری دست به کار میشم

بهار دوشنبه 18 فروردین 1399 ساعت 20:15

منم یبار دو تا سوسک دیدم تو اون حالت !
انقدر وحشت کردم به داداشم گفتم
بچه هم نبودما ! 24 سالم بود! بعد گفتنش دوزاریم افتاد

نل پنج‌شنبه 21 فروردین 1399 ساعت 02:02

من یادمه این صحنه ارو زیاد روی مگسها و گربه ها میدیدم و جیغ جیغ میکردم که از هم جداشون کنم و بلند بلند به همه هم اعلام میکردم

الان یادم میاد، خجالت میکشمممم..چقدر گولم زدند و چقدر جاهای مختلف من آبرو بردم

تو چه دقتی داشتی
آخه مگس به اون کوچیکی چه زومی کرده بودی روشون

Motahareh پنج‌شنبه 21 فروردین 1399 ساعت 04:36

شاید دونه هایی که بهشون دادین طبعش گرم بوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد