یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

چرا دختربچه ها اینقدر رویاپردازی می کنن راجع به ازدواج؟!

داره شعر حفظ می کنه همون شعر معروف کلاس چهارم, باز باران با ترانه, خب یک کم طولانی هست و اون اخرهاش با بیت "می شنیدم اندر این گوهرفشانی , رازهای جاودانی پندهای اسمانی" مشکل داره و هی غلط غلوط می خونه و اخرش که کلافه میشه میگه اصلا ولش کن من که بالاخره ازدواج می کنه و تو هم نوه دار میشی

من با چشمای گرد نگاهش می کنم میگم چه ربطی داشت مادرجان 

میگه خب وقتی بهم استرس وارد میشه یا سخت میگذره همه اش میگم ولش کن من که بالاخره ازدواج میکنم و بعدش دیگه بهش فکر نمی کنم و راحت میشم

فقط نگاهش میکنم و می خوام بگم خب شایدم ازدواج نکردی ولی بیخیال میشم و ترجیح میدم حرف عوض بشه


نظرات 7 + ارسال نظر
سمیه.س شنبه 16 آذر 1398 ساعت 15:47

وای خداااا مردم از خنده. اونجاش که شما گفتی چه ربطی داشت مادر جان

بابا بهش بگو دختر تو ازدواج هم هیچ خبر خاصی نیست.
یهو ازدواج نکنه کاخ آرزوهاش منفجر شه

هوففف کاش بفهمه هیچ خبری نیست

ربولی حسن کور یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 06:10 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
درکتون میکنم

پریا یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 10:15

واااااااای خیلی باحال بود کلی خندیدم. خخخخخخخ
همش میگن دختر بچه ها رو طوری تربیت کنین که کمال خودشون رو در ازدواج نبینن و مستقل بار بیان. تکیه گاهشون خودشون باشن نه جنس مخالف. هر چقدر هم خانواده ها تلاش کنن که این اتفاق بیفته، اما جامعه طور دیگه ای آموزش میده و خواه ناخواه این باور در دخترهای ما شکل میگیره که ازدواج نقطه اوج آمال ها و آرزوهاشونه و یک زن هر چند موفق، وقتی ازدواج نکرده یعنی پوچ داره زندگی میکنه. متاسفانه این باور غلط و نخ نما شده جامعه تاثیرش از تربیت و باورهای خانواده قوی تره. زن بودن کار سختیه...
خودمونیم چقدر فلسفی حرف زدما!!!! خخخخ

نمی دونم پریا
شایدم توی وجودمون هست وقتی می بینم برخلاف این همه تلاشی که کردم و کلی داستان های زنان قهرمان براش خوندم بازم اخر ارزوهاش اینه که ازدواج کنه با خودم میگم خب پس شاید یک چیز ذاتی هست یک چیزی فراتر از تربیت و اموزش

سپید یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 19:10

بنظرم تا حدیش هم تو این سن طبیعیه و الزاما نشون دهنده ی تفکرشون تو بزرگسالی نیست. من همسن ستایش بودم تو یه دفتر اسم بچه هایی که بنظرم قشنگ بود رو مینوشتم تا بعدا از بینشون اسم بچه هامم انتخب کنم

عزیزم
راستش چون خودم اصلا اینجوری نبودم یک کم برام عجیب و نگران کننده بود در حدی که با یک مشاور صحبت کردم و اونم همین رو بهم گفت و تاکید کرد کاملا طبیعی هست مخصوصا توی خانواده هایی که پدر و مادر باهم رابطه ی خوبی دارن دختربچه بیشتر این رویاپردازی رو داره
خلاصه که انگار من طبیعی نبودم

Motahareh دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت 00:07

سلام..
من الانم که دانشجوام، هر وقت یه درسی سخته و یا نمره ام کم میشه خودم رو با جمله، تهش ازدواج می کنم و همه چی تمومه میشه دل گرمی میدم...

عالی بود

زهرا دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت 09:09 http://Pichakkk.blogsky.com

عاشقشم من
ولی یه بار خیلی جدی بهش بگو ازدواج کنی راحت نمیشی. تااااااازه اول گرفتاری هات میشه
پس دختر جان بشین همون شعرت رو حفظ کن و حالش رو ببر

می شناسیش که
عمرا اینا رو متوجه بشه ..فکر میکنه الان با اسب سفید منتظرشن

الهه چهارشنبه 20 آذر 1398 ساعت 16:32

عجب پس فرضیات من غلط از آب در اومد .من فکر میکردم توخانواده هایی که آخر آمال وآرزوهاشون شوهر کردن دخترشون وهی حرف از عروس شدن دخترشون میزنن .دخترشون هم به همون حال وهوا گرایش پیدا میکنه.خوب چون من هم مثل شما بودم ودر اطرافم از نمونه هایی که گفتم دیده بودم به این نتیجه رسیده بودم .ولی به نظرم نظر مشاور درست میاد که اگر رابطه پدر ومادر خوب باشه دختر خانواده به ازدواج بیشتر فکر میکنه . بهر حال من که دختر ندارم ولی شما با دخترو دوماد آیندت حال کن .شاد باشید .

فرضیات من هم
فقط باید ارزو کنم که انتخاب درستی داشته باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد