یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

شاید واسه همین لحظه ها بوده که مادر های قدیمی پسردوست بودن

کله ی صبح پاشدیم و باهم دعوا می کنیم اخه شب قبلش نمیشد دعوا کرد چون بچه ها بیدار بودن واسه همین پنج و نیم صبح بیدار شدیم و بعدشم همسرجان رفت سرکار و من موندم و عصبانیتی که با گریه تخلیه شد

پسرجان از مدرسه که برگشت اومد توی اشپزخونه و بغلم کرد و گفت چرا گریه کردی با تعجب می گم من کی گریه کردم ..محکم تر بغلم می کنه و میگه خودم شنیدم سرصبحی با بابا دعوا می کردین ..حالا بگو چرا؟ میگم بیخیال مادر جان , دعوای زن و شوهری بود دیگه ..میگه ولی اخه تو گریه کردی...بجای گریه کردن جلوش محکم وایستا

توی دلم داغ شد و بوسیدمش و گفتم مامان جان من خوبم حالا برو سراغ درسات میگه باشه و میره و موقع رفتن میگه ولی هروقت کمک خواستی بهم بگو هرچی باشه من به بابا شبیه ترم و زبونش رو بهتر می فهمم


مهم نوشت : واضح و مبرهن هست که من الان اوضاعم خوبه که اومدم اینترنت و البته که توی دعوا های زن و شوهری همیشه حق با خانوم هست 


نظرات 13 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 21:13

من پسر ندارم که

عزیزم

رهآ پنج‌شنبه 14 شهریور 1398 ساعت 00:07 http://Ra-ha.blog.ir

وااای خدای من. چه لذتی بردم ...
الهی موفقیت و خوشبختی و عاقبت بخیری مرد کوچکت ببینی و لذت ببری.

ممنون رهای عزیز
خودمم کلی کیف کردم

سمیه پنج‌شنبه 14 شهریور 1398 ساعت 12:02

وای که غش کردم ببینین چه جیگری شده این به همه اون حرص دراوردناش می ارزید نه

واقعا می ارزید

الهه پنج‌شنبه 14 شهریور 1398 ساعت 23:34

سلام .لحظه های مادر پسریتون پایدار .الهی همیشه شادباشین .به نظر من دعوای زن وشوهری هم یه بخشی از زندگی زناشوییه بعضی مواقع حتی لازمه .چون یک سری مسائل وفقط موقع دعوا میشه مطرحش کرد(البته من این مدلم ):

ممنون الهه جان
اره این دعواها اجتناب ناپذیره ولی نمی دونم چرا اینقدر بچه های من حساس شدن و سریع واکنش نشون میدن برای همین تمام تلاشم رو می کنم که دعوا رو بخورمش و بروز ندم که خب این بسیار سخت هست
تازگی ها یکی از دوستان خانوادگی بعد سیزده سال زندگی مشترک و دوتا بچه جدا شده و این روی بچه های من بخصوص ستی تاثیر زیادی گذاشته و از کوچکترین بحث بین من و پدرش نگران میشه

ریحانه جمعه 15 شهریور 1398 ساعت 02:15

عزیز دلم. خدا حفظش کنه. تبریک میگم بهتون برای داشتن چنین خانواده دلنشینی :***

ممنون ریحانه جان

زهرا جمعه 15 شهریور 1398 ساعت 21:53 http://Pichakkk.blogsky.com

قبلا هم گفتم که من عاشق شخصیت سپهرم
خدا هر دوشون رو نگه داره برات

قربونت بهترین زهرای دنیا

پریا شنبه 16 شهریور 1398 ساعت 08:45

وای پریسا جون گریه ام گرفت. چقدر این مهربونی همراه با غرور دوست داشتنیه.
دلم خواست بغلش کنم.خخخخ
صد البته که همیشه حق با خانوماست

مرسی پریا جانم

مخمور شنبه 16 شهریور 1398 ساعت 15:32

الهی عزت و سربلندی اش ببینی

مرسی مخمور جان

سمیه.س شنبه 16 شهریور 1398 ساعت 22:32

من که 5 ساله ازدواج کردیم هنوز قهر و دعوا و کشمکش داشتیم
هرچی مشاوره هم رفتیم وسطاش ولش کردیم
حالا هم دارم میرم روانکاوی بلکه زنذگیم آروم بگیره

سمیه جان والا دعواها همیشه هست
ما که این ابان میشه بیست ساله که کنار همیم و بازهم دعوامون میشه
نگران نباش و سخت نگیر

زهرا یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 00:15

فکر کنم این دعوا ارزشش رو داشت !

بلی

نل دوشنبه 18 شهریور 1398 ساعت 19:29

دلم قنج‌رفت
و چه خوب تربیتش کردی
این نشون از تربیت عالی تو و‌پدرش‌داره که دعوا وخصوصا گریه مادر خونه براش اهمیت دارهونباید اتفاق بیفته
امیدوارم موفقتر باشه روز به‌روز و شما هم غرق‌عاشقانه

ممنون نل عزیز
من خودمم کلی کیف کردم مخصوصا که سپهر اصلاداهل بروز دادن محبت نیست و این کوچولو محبت هایی که می کنه به دل می شینه

ریحانه سه‌شنبه 19 شهریور 1398 ساعت 06:42

به نظرم دعوا خیلی طبیعیه. آدم خودش با خودش هم گاهی دعواش میشه. دیگه با یه نفر دیگه از یه جنس دیگه که هر روز هم رو میبینن و مسیولیت های مشترک زیادی دارن دیگه واقعا خیلی عادیه دعوا بشه. مهم اینه چطور دعوا را کنترل کنیم و تموم کنیم.

بچه قورباغه چاق پنج‌شنبه 21 شهریور 1398 ساعت 11:33

ساطور لازم شدین ؟

ساطور لازم که همیشه اقایونن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد