یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

باز هم بلوغ و دردسرهاش

+ مامان می دونی غزاله یک چیز عجیب و ترسناک برام تعریف کرد

-چی گفت؟

+ بهم گفت وقتی بزرگ بشیم و بلوغ بشیم از اونجایی که جیش می کنیم خون میاد 

خودش رو توی بغلم قایم کرد و ادامه داد راست میگه؟ 

-هنوز کوچولویی و خیلی مونده تا بالغ بشی فعلا بهش فکر نکن بعدا خودم برات مفصل تعریف می کنم 


ستایش دیگه کلاس چهارمی شده و یواش یواش باید خودم رو اماده کنم برای بلوغش ...راستش هنگ کردم وقتی اینو برام گفت ولی تلنگر خوبی بود .باید اماده بشم..خودم سه سال بزرگتر از الان ستایش بودم که واسه اولین بار پریود شدم و با توجه به اینکه الان خیلی از بچه ها هستن که خیلی زود بالغ میشن پس باید اماده باشم که امسال یا سال دیگه هر کدوم از همکلاسی هاش خواست از تجربه اش به ستایش بگه اون امادگی شنیدنش رو داشته باشه ..فقط نمی دونم چرا ستی هنوز اینقدر بچه هست ..هنوز غرق توی دنیای کودکیش هست و البته من اینو دوست دارم 

غزاله دوست و همکلاسی ستی هست و این چیزها رو هم مامانش بهش گفته و خب حتما لازم دونسته و منم یواش یواش باید براش بگم ولی یکجوری بگم که نترسه فعلا که بدجور ترسیده بود کلا از خون می ترسه و من فقط نوازشش کردم و گفتم بهش فکر نکنه و هر وقت موقعش بشه خودم براش تعریف می کنم و اینقدرها هم چیز ترسناکی نیست


انگار همین دیروز بود که من تازه وبلگ نویسی رو شروع کرده بودم و ستی تازه یکسال و نیمه بود 


نظرات 10 + ارسال نظر
سمانه سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 01:45

سلام ؛خوب هستین؟من مدتهاست که خواننده وبلاگ شما هستم ولی بار اول که براتون نظر میزارم ؛دختر من الان ١٣سالشه و من از وقتی ٧سالش بود شروع کردم در مورد بلوغ براش توضیح دادم ،دختر من هم از خون خیلی میترسید ولی من کم کم موضوع رو براش به صورت کاملا عادی و بدون ترس توضیح دادم و الان خیلی خوشحالم که از سن پایین شروع کردم چون یاد گرفت درباره تمام مشکلات و دغدغه هاش از من سوال کنه .به نظرمباید هرچه زودتر براش تعریف کنید البته ملایم ،به طوریکه نترسه

سلام سمانه جان
اره انگار باید شروع کنم
یک کم دیشب راجع بهش حرف زدیم و بهش گفتم یادت باشه تو اینا رو برای کسی تعریف نکنی و بزار مامان هاشون براشون بگن چون ببین خودت چقدر وحشت کردی از حرف های عزاله پس بهتره تو به دوستات نگی

پریا سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 08:03

باورت میشه پریسا جون همینطور که داشتم پستت رو میخوندم پیش خودم فکر می کردم وای ستی کی این همه بزرگ شده!! آره انگار همین دیروز بود که با وبلاگت آشنا شدم و عاشق خودت و شیرین زبونی های ستی جون. اون موقع تازه ازدواج کرده بودم الان خودم یه پسر سه ساله دارم که کلی از شیرین زبونی هاش منو یاد ستی میندازه!! مثل کلمه بام بام.خخخخخ. یادته دیگه؟

می بینی چه زود می گذره ..ادم باورش نمیشه
هنوز هم بام بام کاربرد داره

نیلوفر سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 11:55

با اینکه چند ساله خواننده وبلاگتم و گاهی هم اینستا واقعا فکر نمیکردم الان ستایش کلاس چهارم باشه اصلا تو شوکم.توقع داشتم نهایتا کلاس اول یا دوم باشهزمان چقدر زود میگذره

والا خودمم باورم نمیشه ستی شد چهارمی
خیلی زود داره زمان می گذره

ربولی حسن کور سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 22:25 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
یکی از اساتید دوران دانشگاه (که همین دو سه ماه پیش مرحوم شد) میگفت اون قدر صحبت در چنین مواردی توی خانواده های ایرانی تابو محسوب میشه که خیلی از دخترها وقتی برای اولین بار پریود میشن اصلا نمیدونن جریان چیه؟ مریض شدن؟ گناهی مرتکب شدن؟ یا ....

سلام
اره مخصوصا قدیم ترها طفلی دخترا اصلا نمی دونستن چه خبره باز الان اوضاع بهتر شده و دیگه توی مدارس هم اموزش میدن هرچند کم و مختصر ولی بازم غنیمته

ربولی حسن کور چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 17:00 http://rezasr2.blogsky.com

سلام مجدد
همین الان یاد خاطره یکی از خانم دکترهای وبلاگ نویس افتادم که دختره ازشون پرسیده بود مگه خانمهای خارجی هم پریود میشن؟!

عزیزم

مهسا چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 21:14

پریسا جان منم از ترس دوست های دخترم از سوم چهارم دبستان خیلی کم کم و اروم برای دخترم گفتم.و این روند را در حد یه رویداد مهم و شاد توضیح دادم.ولی فکر کنم زیاده روی کردم چون یه بار وقتی ده ساله بود برای یبوست چند قطره خون دیده بود زیاده ار حد خوشحال بود و به خودش تبریک می گفت و دست می زد.

عزیزم
والا این دختر من کلا از خون وحشت داره ..افتاده بود و بازوش زخم شده بود و خون میومد اینم با وحشت چشماش رو بسته بود هی می گفت مامان تموم شد؟ خونش بند اومد؟ حالا نمی دونم با جریان پریود هرماه چجوری می خواد کنار بیاد
امیدوارم هرچه دیرتر بالغ بشه

ریحانه جمعه 8 شهریور 1398 ساعت 22:57

من یادمه که مامانم اینطوری بهم گفتن که خون بدن ادم به مرور زمان کثیف میشه. اگه این خون کثیف دفع نشه، باعث مریضی میشه. راه دفع این کثیف اینطوریه.

خلاصه اینطوری من قبول کردم اوکی برا سلامتین خوبه :))))

عزیزم
منم باید براش تعریف کنم فعلا دنبال چندتا کتاب در این زمینه هستم

Dina شنبه 9 شهریور 1398 ساعت 12:43

Che khoob ke Parisa joon in bahs ro matrah kardi,rastesh dokhtare man kelase sevom hast o yekam neshanehaye bologh ro neshoon mide,kaboos shode baram Akhe kheyli zoode ,ehsas mikonam sinehash yekam Javoone zade o barjaste shode,vaghean bayad az in sen injoori beshe :

دینا جان نگران نباش ولی بهتره با یک متخصص غدد کودکان مشورت کنی
از زمان بروز اولین علایم یعنی همین یک ذره برجستگی پستان تا بلوغ کامل و پریود شدن گاهی تا سه سال زمان می بره

گندم یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 08:16 http://minima.blog.ir

ستایش منم اولین بار معلم کلاس چهارمشون براشون تعریف کرده بود و طهر که اومده بود خونه حالش بد بود و حالت تهوع داشت نتونست غذا بخوره و گفت معلممون از این عروسک های آناتومی آورده کلاس و و دل و رودشو ریخته بهم حالم بد شده و بعدها که گیر داده بود چرا نماز نمی خونی براش توضیح دادم و گفت مامان یکم می دونم انروز خانممون گفت برای همین حالم بد بود .

عزیزم طفلکی ها
چقدر وحشت می کنن

زری دوشنبه 8 مهر 1398 ساعت 13:06

سلام. یه فایل پی دی اف هست از یه کتاب با عنوان دانشنامه ی قاعدگی، ترجمه ی حسام حسین زاده. این کتاب با تصویر سازی خیلی خوب برای بچه های بالای 9 سال نوشته شده، خیلی خوب و علمی و قابل فهم بیان کرده. اینقدر روون هست که من گوشی ام را دادم دخترم یه دور خودش خوند و بعد با هم یه دور کلی نگاه کردیم. امیدوارم بتونید پیدا کنید. اگر نشد بگید براتون ایمیل کنم.

ممنون زری جان
کتاب عالی بود ...نشستم پاش و همه اش رو خوندم
یکدنیا ممنون بابت معرفی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد