یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

معضل رنگ پوست

 نشستم توی کلاس باله و سرم توی گوشیم هست و دوتا مامان بغلی باهم مشغول حرف زدن هستن بین حرفاشون می شنوم: (واای توروخدا اون دختر رو ببین طفلک رو چقدر افتابش دادن تا برنزه بشه) ناخوداگاه برم می گردم به اون سمت که ببینم کی رو می گن و متوجه میشم منظورشون ستی هست . بلافاصله میگم خب شاید خودش این رنگی هست و همون مامان میگه نه بابا دیگه خودش که برنزه نمیشه فوقش یک کم سبزه بشه دیگه اینجور برنزه ی خوش رنگ نمیشه معلومه حموم افتاب گرفته

دیگه هیچی نمی گم و دوباره سرم میره توی گوشی 

فقط حیف شد که دخترای اونا زودتر باید میرفتن و نفهمیدن من مامان همون دختر برنزه هستم

نظرات 4 + ارسال نظر
پریا چهارشنبه 9 مرداد 1398 ساعت 08:46

قربون دختر برنزه دیگه.
چقدر خوب بود میفهمیدن
یاد یه خاطره تو محل کارم افتادم. روزای اول خدمتم رفته بودم دبیر خونه اداره کار داشتم یه خانم ارباب رجوع اومد شروع کرد از یکی از همکارای آقا بدی گفتن که بی ادبه و اصلا به حرف آدم توجه نمی کنه و حیف اینا که استخدام شدن و ... حالا طفلک اون خانم دبیر خونه هم هی دفاع از همکارمون که نه خانم اینجوری نیست و شاید خسته بودن، شاید واقعا کارتون قابل انجام نیست و ...
بعدا فهمیدم اون آقا شوهر همکار دبیرخونمونه

واااای باز خوب شده اون ارباب رجوع نفهمیده که داری شکایت کی رو به کی می کنه

ربولی حسن کور چهارشنبه 9 مرداد 1398 ساعت 15:50 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
یادم افتاد به سفرتون به دوبی که اونجا هم بهش میگفتن Indian baby

ماشالله به حافظه
باور می کنین خودم یادم نبود
یاداوری دلچسبی بود ممنون اقای دکتر

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 10 مرداد 1398 ساعت 12:33 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
الکی که دکتر نشدیم

سلام اقای دکتر
بله خب بایدم با همچین حافظه ای پزشک می شدین

سمیه.س جمعه 11 مرداد 1398 ساعت 15:12

وای بخدا عاشششششق ستی هستم خیلییییی نازه این بچه
از همه لحاظ
همههههه لحاظ

قربونت سمیه جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد