یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

نوجوانی

سپهر با سرویس میره مدرسه . امروز ازمون داشت و بعد از ازمون من و ستایش باهم رفتیم دنبالش اینجور مواقع معمولا توی ماشین میشینم تا خودش بیاد ولی امروز با مسول مالی مدرسه کاری داشتم و رفتم داخل مدرسه و ستایش هیجان داشت که داره برای اولین بار مدرسه ی برادرش رو می بینه .پایین پله ها منتظرش بودیم ..یک اکیپ پسرنوجون داشتن از پله ها پایین میومدن که سپهر هم بینشون بود تا ما رو دید خطاب به دوستش گفت من برم کیفم رو از حیاط بردارم و سریع رفت سمت درحیاط مدرسه...ستایش با تعجب میگه وا پس چرا یکجوری رفتار کرد انگار ما رو نمی شناسه میگم اشکال نداره مامان بیا بریم بیرون مدرسه منتظرش بشیم اشتباه کردیم اومدیم داخل .پسرا خوششون نمیاد مامانشون بیاد دنبالشون جلوی دوستاشون خجالت میکشن .ستایش میگه چقدر احمقانه بعدم میگه تام گیتس هم همینجوریه. 



نظرات 5 + ارسال نظر
ربولی حسن کور جمعه 30 فروردین 1398 ساعت 14:22 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
ایول
ستایش هم داره پا جای پای داداشش میگذاره

آرش دوشنبه 2 اردیبهشت 1398 ساعت 11:13

خیلی خوب بود. من فکر می‌کنم این ویژگی توی پسرهای ایرانی بارزتره الان که به گذشته نگاه می‌کنم همیشه تو بچگی از اینکه یه دختر در خلوت یا پیش دوستای دیگه ام کنارم باشه احساس خجالت و شرمندگی داشتم انگار کار اشتباهی انجام دادم یادمه یه بار رفته بودم خونه عمه‌ام و دختر عمه‌ام من رو با افتخار برده بود به دوستاش نشون بده انگار من از کره دیگه‌ای اومدم. اونها خیلی راحت ازم سوال می‌پرسیدن و حرف می زدن. شاید اگر من 17- 18 سالم بود خیلی هم از این موضوع خوشم می اومد اما تو سن 11 - 12 سالگی اینقدر من حالم بد شد که فقط می خواستم یه جوری از اونجا فرار کنم.
واقعا نمی دونم اسمش رو چی میشه گذاشت در مورد خواهر و مادر شاید همه جای دنیا اینطوری باشه چون پسرها تو این سن دوست دارن نشون بدن مستقلند ولی در مورد افراد غریبه فکر میکنم بیشتر به فرهنگ غلط حاکم بر ایران بر می گیره.
یه عادت بدی که یادمه تو این سنین بین پسرها وجود داشت این بود که به خاطر ارتباط غلط با دخترها خیلی اونها رو تحقیر میکردند یعنی حتی اونهایی هم که دوست نداشتن باز هم این کار رو میکردند.
از نظر بچه های مدرسه ما به طور کلی پسرها دو دسته بودند اونهایی که مثل یه مرد واقعی مستقلند و دخترهای غریبه ازشون می ترسند و فرار می کنند یا اینکه خیلی بچه ننه و دخترونه هستند که با دخترهای دیگه دوستند و بقیه هم باهاشون خوبن.

فکر کنم این حس استقلال شون و اینکه بچه ننه بحساب نیان باعث میشه همچین عکس العمل هایی داشته باشن
چه بسا وقتی پدرش بره دنبالش همچین عکس العملی نداره
دنیای پسرونه هست دیگه

آرش دوشنبه 2 اردیبهشت 1398 ساعت 11:17

البته من فکر می کنم تو سالها این جو خیلی تغییر کرده زمان ما خیلی اوضاع بد بود ما در مورد این چیزا با کسی حرف نمی زدیم و هر چیز غلطی که از محیط بیرون می گرفتم به عنوان رفتار درست الگوی خودمون قرار می دادیم

الان که خیلی چیزا تغییر کرده و بنظرم یک کم رابطه ی بین بچه ها با والدینشون بهتر شده و راحت تر باهام ارتباط می گیرن و بهتر از گذشته همدیگر رو میفهمن
راستی کوچولو چطوره؟

لیلا شبهای مهتابی دوشنبه 2 اردیبهشت 1398 ساعت 22:40 http://www.yalda4000.blogfa.com

ای خداااااا شخصیت سپهر عالیه

پریا سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1398 ساعت 08:31

همیشه وقتی از سپهر مینویسی با خودم میگم یعنی پسر منم بزرگ شه همینجوری میشه؟ به دورو برم نگاه مینکم میبینم بیشتر پسرای نوجوون اطرافم همینن. پسر داشتن هم سخته ها!!!

سخت و شیرین
هرچقدر که باهم بحث و دعوا کنیم روز بعدش کلا فراموش می کنه و توی دلش نمی مونه عوضش ستایش از دوسال پیش هم یادش هست که فلان روز بی مورد عصبانی شدی و یک کم صدات رو بلند کردی
فکر کنم اینا تفاوت های دخترا و پسرهاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد