یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

بعضی ها روی دور تسلسل بدبیاری هستن ولی اخه چرا

فرشته رو خیلی وقت هست می شناسمش از وقتی ستایش دوساله بود از همون زمان های شیمی درمانی...دنبال یکی می گشتم که توی کار خونه بهم کمک کنه ..بعد از کلی رفتن و اومدن خانوم های مختلف بالاخره فرشته پیدا شد تبعه ی افغانستان هست و وقتی ازدواج می کنه با همسرش میاد ایران و سه تا بچه هاش ایران بدنیا میان ..بعد از اون دیگه افغانستان نرفته و بچه هاش هم تابحال کشور مادریشون رو ندیدن ...وقتی اومد پیش من همسرش ماهها بود رفته بود و هیچ خبری ازش نداشتن اون رو با سه تا بچه و یک خونه ی سی متری اجاره ای تنها گذاشته بود  ..دختر بزرگش  اون موقع دبیرستانی بود ..با خانواده ی شوهرش که ساکن تهران هستن در ارتباط هست و میگه اونا هم خبری از شوهرم ندارن کلا هم دل خوشی ازش نداره و میگه خیلی اذیت میکرد و یکروز هم چمدانش رو بست و رفت و هیچ حرفی هم نزد ...توی این سالها بهش وابسته شدم زن خوب و مهربون و از همه مهم تر قابل اعتمادی هست .گاهی دلخوری هم پیش اومده ولی درمجموع دوستش دارم 

از وقتی بچه هاش بزرگتر شدن دردسرهاش هم بیشتر شد هر روز دختربزرگترش یک دردسری براش ایجاد میکرد و برام عجیب هم بود که چقدر این دختر طلبکار مادر هست نمی تونست یک کار نصف و نیمه پیدا کنه که حداقل خرج تحصیل خودش رو دربیاره یا حداقل مراعات مادرش رو بکنه که با کار کردن خونه ی این و اون هزینه ی زندگی چهارنفرشون رو تامین میکنه ..فرشته تازه وقتی میرسید خونه باید غذا برای بچه هاش می پخت و خونه ی خودش رو جمع و جور میکرد

و حالا دخترش با دوست پسرش گذاشته و رفته .انگار یکروز با مادر دعواش میشه و وسایلش رو جمع میکنه و با دوست پسرش میره

فرشته گریه میکرد و میگفت انگار سرنوشت من هی باید تکرار بشه اون از پدرش و حالا دخترم

بهش دلداری میدادم و گفتم غصه نخور دخترت دیگه بزرگ شده و بالاخره باید یکروز میرفت ..میگه اخه پسر رو می شناسم دست بزن داره چقدر بهش گفتم دور این پسر رو خط بکش و درس ات رو بخون. امیدوارم پشیمون نشه


پ.ن: ستایش برای اجرای باله اش داره تمرین میکنه. سپهر که کنار من نشسته زیر لب میگه وااای خدای بزرگ یعنی من باید دوساعت همچین حرکات ابلهانه ای رو تحمل کنم بعد رو به من میگه مامان یعنی واقعا هیچ راهی نداره من نیام اجرا ؟




نظرات 5 + ارسال نظر
ربولی حسن کور یکشنبه 19 اسفند 1397 ساعت 06:54 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
این احساس کارگر شما دقیقا همون احساسیه که من داشتم وقتی فهمیدم پسر یه نفر که به دلیل اعتیاد دچار هزارتا مشکل شد و نهایتا فوت کرد هم معتاد شده!
واقعا بعضی ها نمیتونن از سرنوشت دیگران درس بگیرن

ای وااای چرا اخه
من نمی فهمم چرا راهی رو که به چشم نتیجه اش رو دیدن دوباره میرن

پریا یکشنبه 19 اسفند 1397 ساعت 07:47

طفلک زن بیچاره.
یکی از آشناهامون سرنوشتی شبیه فرشته داره. با این تفاوت که مرده تمام پول و ارث پدری زنه رو با زرنگی به نام خودش کرد و برای همیشه رفت و اونو با دوتا دختر توی تهران بدون خونه رها کرد و رفت.
بعد مرگ پدرش هییییییچ کسی هم نداشت که کمکش کنه. با خیاطی روزگار سپری کرد. البته عاقبت بچه هاش خوب بود و الان خوشبختن و بچه های خوبی هستن و قدران. اما بیچاره فرشته ...

چقدر دردناک و خداروشکر که عاقبت خوبی داشته

لیلا شبهای مهتابی سه‌شنبه 21 اسفند 1397 ساعت 16:04 http://www.yalda4000.blogfa.com

به فرشته بگو دخترش دنبال بهونه بوده که با پسره بره... حالا امروز نه فردا می‌رفته. بعدشم بچه ها اینجور رفتارها رو از بزرگترهاشون یاد میگیرن. وقتی دیده پدرش به جای حل مشکلاتش ترجیح داده فرار کنه اینم همون راه رو در پیش میگیره دیگه. خدا به فرشته توان بده. خیلیا تو زندگی مشکلات جور واجور دست از سزشون برنمیداره. یا شایدم اصلا این دنیا جای آرامش و بدون مشکل بودن نیست

دقیقا
منم مطمین بودم اخرش میزاره و میره و بازم مطمینم که پشبمون میشه چون انتخاب خیلی اشتباهی کرده فقط نمی فهمم چرا نمی خوان از تجربه ی دور و بری هاشون عبرت بگیرن و خودشون رو توی چاه نندازن

صبا شنبه 25 اسفند 1397 ساعت 15:05

دختر گل شما هم تو تالار وحدت اجرا داشت ؟؟؟

نه صبا جان

ربولی حسن کور شنبه 3 فروردین 1398 ساعت 15:32 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
سال نو مبارک باشه
کجایین شما؟

سلام دکتر
والا بشدت مشغول عیدیم
شما خوبین؟ در امن و امان از سیلاب ها هستین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد