یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

فکر کنم جزو بحران چهل سالگی حساب بشه

چندوقتی هست که دلم برای نوزادی سپهر و ستایش تنگ شده واسه اون موقعی که بوی بهشت میدادن و توی بغل جا میشدن 

هر خانوم بارداری رو که میبینم با حسرت نگاهش میکنم

فسقلی های گوچولو رو که نگو تا می بینمشون فقط دلم می خواد زیر گلوشون رو ببوسم و بو کنم 

خلاصه که بدجور دلم نوزاد می خواد 

به ستایش میگم کاش میشد یک نی نی داشتیم و ستی ذوق میکنه که وااای اره مامان کاش یکی دنیا بیاری .سپهر هم یک نگاه عاقل اندر سفیه می اندازه میگه خدا بهتون عقل بده بعدم خیلی جدی میگه یک وقت گول تشویق های ستایش رو نخوری ها اصلا از این کارهای احمقانه خوشم نمیاد

پ.ن: عروس خارجی باردار هست و بشدت مریض ..دلم پیشش هست ..چقدر سخته دور بودن ..کاش خوب بشه



نظرات 11 + ارسال نظر
پریا سه‌شنبه 23 بهمن 1397 ساعت 13:55

پریسا جون من که پسرم سه سالم نداره دلم برای نوزادیش تنگ شده اساسی حالا اون موقع نوزاد بود هی دعا می کردم زودی دو سه ساله بشه!!
اما من خانم باردار میبینم دلم واسش میسوزه!!! وقتی فکر می کنم چقدر باید سختی بکشه و شیر بده و شب بیداری و ... واااای
پریسا جون ولش کن یه پودر بچه و یه قوطی شیرخشک بخر هی بو کن ویارت رفع میشه. والاااااااا

راه حل ات برای رفع ویار عالی بود

الهه سه‌شنبه 23 بهمن 1397 ساعت 23:23

فکر میکنم به چهل سالگی ربط داشته باشه .چون منم تا قبل از این سن اصلا به بچه دارشدن دوباره فکر نمی کردم ولی حالا در آستانه ی چهل سالگی حسی شبیه شما دارم .وای من عاشق این سپهرم بااین نوع برخورداش بامسائل چقدر مردونه وخشک .

خب پس تنها نیستم
ولی الهه جان ارزو می کنم یک دختر نرم و لطیف نصیبت بشه که سر کردن با یک پسر مردونه خشک ممکنه اولش جذاب باشه ولی صبر ایوب می خواد

سمیه.س جمعه 26 بهمن 1397 ساعت 13:22

وااای من دردسرهای عظیم رو تو آی فیلم میبینم یع ریییییییززززز دارم قربون صدقه موزادهاشون میررررم
بعد دلمممم فررررت و فورت برا خواهر زادم م که یکسالشه تنگ میشه تازگیا
به همشر میگم فک کنم دلم بچه میخواد
میگه عزیزم ٣٣ سال رو رد کردیا خدا رحم کرد یه حسی در تو بوجود اومد
خلاصه که باید بریم تو فکررررش فک کنم
الان نگی تاااازه میخوای فک کنی با ٣٣ سال سن؟

سمیه جان من با چهل و یکسال سن دارم به بچه فکر می کنم پس سی و سه سال اصلا دیر نیست
بهش فکر کن جدی هم فکر کن

Nazanin جمعه 26 بهمن 1397 ساعت 22:44

خوب وقتی شرایط مالی و جسمیشو داری به نظرم به حرف ستایش گوش کن☺

سپهر رو چه کنم
ترجیح میدم عروس جان نی نی بیاره و ما در بزرگ کردنش باهاش شریک بشیم

تبریک فراوووان
برات بهترین ها رو ارزو دارم
درضمن اصلا بهت نمیاد حداقل هفت هشت سال جوون تر فکر می کردم

زهرا سه‌شنبه 30 بهمن 1397 ساعت 10:10 http://pichakkk.blogsky.come

ووی پری جان من بیخیال
چقدر گفتم بیا آرش رو ببر، ۱۸ سالش شد تحویل می گیریم


بیارش لطفا

نیلو جمعه 3 اسفند 1397 ساعت 20:56

سلام عزیزم.برای یکی از اقوام که مشکل قوز داره دنبال یه دکتر اطفال خوب میگردیم.یادمه سپهر هم همچین مشکلی داشت.درسته؟؟؟
اگه دکترش خوب بود میشه معرفی کنی؟؟؟

سلام نیلو جان
والا سپهر یک مدت زیر نظر دکتر گنجویان و یک مدت هم زیر نظر دکتر عامری بود
هر جفتشون دکترهای به نامی هستن( البته گنجویان معروفتر هست) و هردوتا هم بریس تجویز کردن
منتها سپهر خوب همکاری نمی کرد البته پوشیدن بریس, بیست و چهارساعته واقعا سخته و طاقت فرسا ...
تجربه ی ما اینجوری بود که ورزش موثرتر بوده یک فیزیوتراپی خوب و حرفه ای بیشتر جواب میده
سپهر سه ماه تابستون رو رفت فیزیرتراپی و روزی سه ساعت اونجا باهاش ورزش می کردن و نتیجه اش خیلی مشهود بود منتها درس و مشق و راه دور باعث شد که ادامه نده ولی همین سه ماه خیییلی تاثیر داشته

یه دختر تنها شنبه 4 اسفند 1397 ساعت 01:42

سلام منم چند ماه بحران سی سالگی را گذروندم الان توی اوج بدبختی دارم ته جهنم دست و پا میزندم و با وجود این که مجردم دلم به شدت بچه میخواد بچه که میبینم از ته دل آه میکشم و دلم برای بوسیدن و بغلش پر میکشه ولی چه کنم که از اول راه زندگیم طوری بوده که کسی به من راه زندگی را نشون ندادن فقط تحقیر و مسخره کردن اعتمادبه نفسم را ازم گرفتن تبدیلم کردن به یک بله قربان گو که هیچ کاری از دستش برنمیاد الان از خواب غفلت بیدار شدم با یه دنیا افسوس
برام دعا کن که عاقبت بخیر بشم و از این تکرار رها بشم و به آرامش برسم

امیدوارم این بحران بگذره
فقط هم خودت می تونی به خودت کمک کنی و سرپا بشی
هنوز کلی راه داری

ربولی حسن کور شنبه 4 اسفند 1397 ساعت 21:11 http://rezasr2.blogsky.com

سلام‌
همه مون این حسو تجربه میکنیم
حتی مردها

سلام اقای دکتر
شما هم

مهرین سه‌شنبه 14 اسفند 1397 ساعت 14:53

سلام عزیزم من از خواننده های همیشه خاموشتون هستم ببخشید که کامنت نمیزارم امروز تصمیم گرفتم طلسمش رو بشکنم، نوشته هاتون رو دوست دارم برای هر چهارنفرتون آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم مامان پر انرژی

ممنون مهرین جان
شما هم سلامت باشین

افق چهارشنبه 15 اسفند 1397 ساعت 11:26 http://ofogh1395.blogsky.com

من که همچون شتر در گل و لای بزرگ کردن همین یکی هم مانده ام ،باز دلم یکی شاید دو تا،شاید هم سه چهارتای دیگه میخواد
احساس میکنم عقلم پاره سنگ برداشته !!!
احساسات متضاد خواهر برادی را میستایبم :-)

اصلا لامصب بچه کوچیک بسیار هوس انکیز است:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد