یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

جزییات مهم

چند وقتی بود ستایش ناراحت و ناراضی بود که چرا باید توی کلاس هفده نفره ی ما دونفر اسمشون ستایش باشه و من چقدر بدشانسم و من هی میگفتم خوبه که, اتفاقا جالب میشه ادم یک دوست همکلاسی داشته باشه که هم اسمش باشه و اونم میگفت اخه خانوم معلم همه رو به اسم صدا می کنه ولی مادوتا ستایش رو با فامیل صدا می زنه ...گفتم خب حق داره بیچاره چی کار کنه و اونم غر میزد که اگر اون یکی اسمش ستایش نبود همچین مشکلی پیش نمیومد منم بهش پیشنهاد دادم که به خانوم معلم بگه اونو ستی صدا کنه تا این مشکل دوتا ستایش بودن حل بشه ولی ستایش قبول نمی کرد و می گفت خانوم معلم گفته نباید اسم همدیگه رو کوچیک و خلاصه کنیم.و باید اسم همو کامل صدا بزنیم ..هرچی هم می گفتم مادر جان اون برای این همچین حرفی زده که شاید کسی دوست نداشته باشن اسمش مخفف باشه ولی تو که مشکلی نداری و ما هم توی خونه ستی صدات میزنیم خب برو بگو...ولی نمی گفت و هر روز هم غرهاش بیشتر میشد که چرا منو باید با فامیل صدا بزنن

اخرش خودم به معلمشون گفتم و از اون روز به بعد شد ستی و بسیار خوشحال و خندان


پ.ن: سپهر معتقده این چرندترین و سطحی ترین دغدغه و مشکلی هست که یک بچه می تونه توی مدرسه داشته باشه 


نظرات 8 + ارسال نظر
آرش یکشنبه 30 دی 1397 ساعت 19:55

نظر سپهر خیلی خوب هرچند که معمولا پسرها هم همیشه تو مدرسه درگیر مشکلاتی شبیه به این هستند ولی فرقشون با دخترا تو اینکه تحت هیچ شرایطی این مسئله رو لو نمیده. میمره ولی اینو خودش حل میکنه.

اره پسرها ابدا مشکل رو بیرون نمیارن و خودشون حلش می کنن برخلاف دخترا که تا ریز جزییات رو گزارش میدن

آرش دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 07:02

به عنوان یه مثال از دغدغه پسرا تو مدرسه باید بگم. یادم میاد دوم راهنمایی بودم، اون زمان درس من خوب بود ولی همیشه از اینکه تو کلاس به عنوان بچه درس خون و مثبت شناخته بشم بدم می اومد و برای اینکه تو گروه بچه شرهای ته کلاس عضو دائم بشم (بدون اینکه از انضباطم کم بشه) به هر دری می زدم. تا اینکه یه روز به خاطر تقلب رسوندن به یکی از همون بچه شرا یه کتک مفصل خوردم (خوبی اون زمانا این بود که وقتی کتک می خوردی انگار تمام گناهات پاک می شد و دیگه باهات کاری نداشتن) اون بهترین کتک عمرم بود از اون روز دیگه من شدم عضو گروه دالتونا ولی فاجعه وقتی بود که مامانم یه وقتهایی می اومد دنبالم معمولا سعی می کردم سر کوچه مدرسه باهاش قرار بذارم.


واااای از دست شما پسرها
سپهر هم اصلا خوشش نمیاد من توی مدرسه اش بیام

سمیه دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 08:28

یعنی من عاشق این سپهر جدی روشنفکرم

احسان دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 13:52 http://shaahed.blog.ir

دیروز یک خانم محجبه توییت کرده بود که، شوهرش دوست نداره با نام کوچک صداش کنه و دنبال پیشنهاد بقیه برای حل این مشکل بود، اما متاسفانه ۹۰ درصد پاسخ‌ها توهین بود

متاسفم ولی شاید بهتر بود برای حل مشکل از خود جناب همسر کمک می گرفت

ربولی حسن کور دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 20:10 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
خب طبیعیه
آقا سپهر بعدها متوجه میشه که دنیای دخترها و پسرها چقدر متفاوته

تفاوتی در حد زمین تا اسمون

پریا سه‌شنبه 2 بهمن 1397 ساعت 10:09

وای عاشق هر دوتاشونم. کلی خندیدم. خدا سلامت نگهشون داره

الی پنج‌شنبه 4 بهمن 1397 ساعت 22:32

وایییی عاشق پسرتونم منننن خدا ی دونه ازین پسرا به منم بده منطقی

عزیزم
شما لطف داری الی جان

سمیه.س شنبه 6 بهمن 1397 ساعت 18:23

میگما تو نمیدونی من چرا اینقد عاشق سپهرم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد