یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

دنبال یک بهانه ام

از یک پیاده روی لذت بخش توی این هوای شدیدا پاییزی و تمیز برگشتم و روی مبل لم دادم و دنبال یک بهانه می گردم که خونه رو تمیز نکنم!!! و خب چه بهانه ای بهتر از وبلاگ نویسی , یک خونه ی نامرتب و بهم ریخته دارم که قرار بود امروز فرشته بیاد و یک دستی بهش بکشه ولی دوست جان همساده ازم قرضش گرفت و خب منم دوست مهربون !!! بهش قرض دادم  

چندوقته موقع پیاده روی یا پشت فرمون با دستام ضرب تمبک می گیرم پشت فرمون که این ضرب رو روی فرمون انجام می دم ولی موقع پیاده روی این ضرب رو روی شکم مبارک انجامش می دم اصن هم دست خودم نیست و به طور ناخوداگاه یک لحظه به خودم میام و می بینم همین طور که دارم تند تند داره می رم روی شکمم هم می نوازم !!!اصن یک وضعی ها  

چندروز پیش سالگرد ازدواجمون بود و دایی ممر زد روی شونه ی همسرجان و گفت انصافا خیلی شانس اوردی مخصوصا از جانب برادر زن  , رسما با بام بام (باسن به زبان ستایشی) افتادی توی دیگ عسل ها بعدشم خطاب به من گفت البته خودمونیم اگه این پیداش نمی شد تو روی دستمون مونده بودی  

مانی (مادربزرگم) موقع رفتن کلی به من سفارش کرده که واسه دایی ممر غذا بپزم و لباساش رو اتو کنم و بیام خونه اش رو تمیز کنم دایی ممر هم با چشم و ابرو بهم اشاره می کنه یادبگیر ,بهش چشم غره می رم و به مانی می گم پس اون چی کار کنه  می گه هیچی اون برادرته !!!! من هلاک این مادربزرگم هستم  کلا پسری هست  :))) 

راستی  قراره لباس ست مادر و دختری بدوزیم ,تابحال لباس ندوختم و همیشه اماده گرفتم وهیچ تجربه ای  ندارم امیدوارم که لباس مطابق میلم بشه و بهمون بیاد 

پینوشت1:منظورم از اینکه بدوزیم و ندوختم و اینا اینه که بدم خیاط بدوزه ها گفتم یک وقت فکر نکنین من از این هنرها دارم که اصن یک دکمه هم نمی تونم بدوزم  

پینوشت2:یعنی پاشم خونه رو جمع کنم ؟!! هوففففف 

نظرات 8 + ارسال نظر
یک دوست قدیمی چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت 16:23

سلام
سالگرد ازداوجتون رو با تاخیر تبریک عرض میکنم ، و سبک خواستگاری از شما توسط همسرتان در پارک را گرامی میداریم
دایی ممر هنوزازدواج نکرده !!!!

سلام
ممنونم

مصی پنج‌شنبه 21 آبان 1394 ساعت 05:13

میگن حق خانما تو ایران پایمال شده.همشون ک کارگر دارن.غذاها همه نیمه اماده..همیشه ترایشگا6 رفته ناخنها لاک زده.فقط مشکل یک روسریه

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 21 آبان 1394 ساعت 18:55 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
قدر مارو بدونین که از نظافت خونه نجاتتون میدیم

سلام اقای دکتر
اره واقعا

زهرا پنج‌شنبه 21 آبان 1394 ساعت 22:51 http://pichakkk.blogsky.com

یه موقع گول نخوری بری خونه رو تمیزکنی هااااا ( ایکن یک عدد دوست ناباب شیرازی )
سالگردتون مبارک
وای پری. من خیلی ذوق مرگم بخاطراون لباس ست

تمیز نکردم فقط سرهم بندی کردم
فکر کنم یک ژن شیرازی دارم ها
اره خودمم ذوق دارم فقط خداکنه توی ذوقم نخوره

کیمی آ جمعه 22 آبان 1394 ساعت 09:56 http://yeghatre-harf.blogsky.com

وااااای
ینی من عاشق مانی ام :))))
حالا مادربرزرگ من کاملا برعکسه ... یکی از فامیلامون زایمان کرد ، مادربزرگم زنگ زد حالشو بپرسه ، وقتی فهمید بچه ش دختره گفت "بهتر ... یه پسر از پسرا کمتر" :))

لباساتون خوب میشه حتما :) :*

می بینی توروخدا
خوش به سعادتت. من فقط یک پدربزرگ داشتم که حامی دختر بود که اونم الان 18 سال هست که فوت شده

Forough جمعه 22 آبان 1394 ساعت 13:24

نه عزیزم بلاگ اسکایپ ایندفعه گناهی نداره فقط سلام مردم بدونی هستم .فقط چیزی برای گفتن نداشتم .

عزیزم

سمیه دوشنبه 25 آبان 1394 ساعت 19:12

پری جون عکس لباس ستتون رو بذارررر

ایشالله حاضر بشه حتما می زارم

النا چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 21:12

پری با چه اسمی کامنت گذاشتم یادم نیست لامصب
چی می خواستم بگم حرفمم یادم رغت
ولی
خدااا شما دو مادر دخترو الهی واسه هم حفظ کنههه
جوووووون

فدای تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد