یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

سر پیری و...

اینجانب اعتراف می کنه که توسط مربی موسیقی سپهر گول خورده و از دیروز اموختن تنبک رو شروع کرده است نقطه :)) 

هی این مربی  سپهر گفت خانوم شما هم بیاین تنبک یاد بگیرین و کنار سپهر بزنین تلفیق سنتور و تنبک خیلی خوب می شه و اسونه و از این حرفا خلاصه دیروز اولین جلسه بود و من با دست چپم هیچ کاری نمی تونستم بکنم ! مخصوصا ریز زدن که باید با دست چپ انجام می شد اون که دیگه مصیبتی بود ! فقط نمی دونم  چرا  وقتی داشتم تمرین می کردم هی زبونم بیرون میومد ! یعنی فکر کنم  عصب مربوط به عضله ی دست چپ با عصب زبونم یکی بود چون همزمان باهم کار می کردن :))) 

دارم با ستایش مشورت می کنم که چه کادویی واسه تولد سپهر بخریم و ستی هم اول می گه کتاب بعدش می گه بیا اذیتش کنیم و واسش یک عروسک باربی بخریم با یک لباس پرنسس بعدشم با صدای بلند می خنده همین موقع سپهر میاد توی اتاق و می گه من فقط یک کادو می خوام اونم اینه که ستایش رو بزنم , ستی جیغ می زنه که تو خیلی بدجنسی اونم با عصبانیت جواب می ده وقتی می خوای واسه ی داداش عروسک بخری حق ات هست کتک بخوری و بحث بالا می گیره و هر چی من می گم بچه ها بسه هیچ کی صدام رو نمی شنوه تا مجبور می شم جیغ بزنم , بیچاره همسایه مون چی می کشه از دست ما والا :)) 

نظرات 8 + ارسال نظر
مهسا سه‌شنبه 14 مهر 1394 ساعت 09:24

سوری سه‌شنبه 14 مهر 1394 ساعت 23:17

ای ستی شیطون
چه خوب موسیقی خیلی خوبه اما تنبک خیلی سخته

حالا ببینم تا کجا می تونم ادامه بدم فعلا که با دیت چپم خوددرگیری دارم

ربولی حسن کور سه‌شنبه 14 مهر 1394 ساعت 23:37 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
هنر خیلی خوبه از هر نوعی که باشه
من که اصلا استعداد یاد گرفتن موسیقی رو ندارم
امیدوارم شما موفق باشید

سلام اقای دکتر
امیدوارم استعدادش رو داشته باشم چون سخته

مینروا جمعه 17 مهر 1394 ساعت 08:47

این مقوله زبون فک کنم طبیعیه . چند تا دوستامو یادمه که وقتی تنبک میزدن زبونشون میومد بیرون. :دی

خب پس نگران نباشم

Mina جمعه 17 مهر 1394 ساعت 18:16 http://posiiiitive-enerrrgy.mihanblog.com

مهشید یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 07:17

آفرین به ستایش آخر یه بار یه چیزی گفت که من خنک شدم. سر کار بلند خندیدم با توجه به روحیات سپهر، باربی با لباس پرنسسی خیلی همخوانی داره. جدا همین رو بخر. والاه با این پسرا


مهشبدجان معلومه حسابی از دست سپهر شاکی هستی ها

مهشید شنبه 25 مهر 1394 ساعت 10:00

سلام. خیلی وقته وبلاگتون رو می خونم از زمانی که ستایش مریضیش خوب شد. مدام هم به اینستات سر میزنم. اما خب این قضیه باعث شد ظهور کنم
کلا خوش پسر نیستم. خودم یه دختر دارم یکی هم تو راه دارم که از خدا می خوام سالم باشه بعد به خدا جونم گفتم دختر باشه پلیز من با این روحیات پسرا نمی تونم کنار بیام واقعاً

سلام مهشید جان
خوشحالم که روشن شدی و خودت رو نشون دادی
ایشالله دوتا کوچولوهات سلامت باشن
پسرن و روحیات خشن و مردونه ولی عوضش شنیدن یک جمله ی کوچولوی محبت امیز از دهن همین پسرای سخت خلق اینقده می چسبه هرچند ممکنه سالی یکبار اتفاق بیوفته

کیمی آ پنج‌شنبه 7 آبان 1394 ساعت 12:42 http://yeghatre-harf.blogsky.com

مامان منم تنبک میزد ... من عاشق صداش بودم ... بعد یه مدت دیسک کمر گرفت و دکتر ممنوع کرد زدنش رو ...
واقعا صدا و ریتم قشنگی داره :)

افرین به مامان چون واقعا سخته من که بازوهام مخصوص چپ خیلی درد می گیره
هنوز نتونستم یکدونه اهنگ عین ادمیزاد بزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد