بالاخره روتختی پاره رو با یک روتختی چهل تیکه ی صورتی تعویض فرمودیم .همسرجان وقتی وارد اتاق شد فرمود فکر نمی کنی اینجا خعلی صورتی شده و بیشتر شبیه اتاق خواب دخترای نوجوونه تا اتاقی که نصفش هم متعلق به یک مرد چهل و اندی ساله باشه !!
+ نه اصلا !!! الان این کجاش صورتیه ؟!
_دیوارش رو که رنگ صورتی کردی
+ نه بابا این گل بهی هست
_ روتختی رو چی می گی این که دیگه صورتیه
+ نه عزیزم این قرمز یواشه اخه دیدم تو پرسپولیسی هستی گفتم حتما خوشت میاد !
_ می شه از این به بعد نظر منو هم بپرسی بعد خرید کنی
+ ای بابا تو که وقت نداری بیای خرید اونوقت من چجوری نظر بپرسم هان ؟ اصن می دونی چندوقته خرید نیومدی ؟ حتی لباسات رو هم من واست می خرم ! الان می دونی دیگه شلوار نداری چون انصافا شلوار بدون پرو کردن دیگه نمی تونم بخرم .بیا فردا بریم واسه تو خرید کنیم
_ فردا که کلی کار دارم تازه اخر وقت یک جلسه ممم با فلانی دارم که نمی دونم کی تموم بشه
+ پس فردا چطور ؟
_پس فردا که کلا ماموریتم و دیر برمی گردم تهران
+ اخر هفته چی؟
ـ پنجشنبه شب رو مگه خودت نگفتی خونه ی فلانی دعوتیم صبحش هم که من حتما باید یک سر برم شرکت جمعه هم به جان تو حال خرید ندارم به جاش بچه ها رو می بریم پارک ... اصلن الان که دارم خوب نگاه می کنم می بینم خیلی هم اتاقمون خوش رنگ شده دستت درد نکنه
سلام
اتفاقی رسیدم اینجا!
این جمله اخر همسرتون خیلی خووووووووووووووب بود. خیلی!
البته پدر بنده، در موارد نادری و در وسط راه، به تور خرید می افتند، اما هیچ وقت هم آخرش با اینکه خرید نمی آیند، اعلام رضایت نمی کنند.مثلا سر انتخاب کاغذ دیواری، ما هر اتاقی را یک رنگ انتخاب کردیم، بابا پوستر اتاق بنده را فقط پسندیدند و یک طرح کاغذ دیواری را... اتاق خواب خودشان را اصلا! به روی همه هم آوردند و خورد حسابی تو ذوقمان
شلوار را هم مادرم چون از یک تولیدی می خرند، بدون پرو هم میشود خرید. یعنی سایز بابا را می دانند دیگر در یک تولیدی. البته گاهی هم اشتباه می شود یا سایزها تغییر می کند، آن می شود دوباره کاری ما که برویم عوض کنیم...
موفق باشید.
سلام کوثر جان
از دست این باباها
چرا اینقده از خرید فرارین اخه
منم باید واسه شلوارهای همسر همین کار رو بکنم
سلام
خیلی جالب شد اسم وبلاگتون رو تو وب دکتر ربولی دیدم و این مطلب عروسی و رو خوندم
بعد امروز یاد ستایش و اون پست که راجع به کچلیش نوشتی بودی و گفته بودی مردم فضولن افتادم
یادته اسم دختر من هم ستایش بود و موهاش تا کمرش بود گفتم مردم برای من هم فضولی می کنن و هزار تا حرف میگن مثل جلوی رشدش رو میگیره و حجاب براش بذارید وقتی هم که روسری داشت یک عده تو خیابون به من میگفتن امل بچه سه ساله که روسری نمی خواد و خلاصه ....
الان یادت کردم وب فبلی و به طبع اون وب جدیدت را پیدا کردم و یکی یکی خوندم تا رسیدم عروسی دایی ممر و گفتم ببین این بی انصاف از روی نوشته اون بنده خدا کپی زده و حالا که چند پست قبلترش را خوندم متوجه شدم شما همون بنده خدایی خلاصه از این کشف مشعوف شدیم رفت
سلام گندم جان
اره اون کامنتتون کاملا یادمه
چه خوب که منو پیدا کردی خوشحالم که دوباره اینجا می بینمت
راستی شما منو توی اینستا فالو کردین؟ اخه عکسای یک ستایش خوشگل با موهای بلند و فوق العاده زیبا دیدم حدس زدم شاید شما باشین
این بوس هم مال ستایش شما
خخخخخ تازه فهمیدم سپهر تو خرید شبیه کیه:-)
ولی توی اونهمه صورتی همسر بیچاره رو غرق کردیا
حقشه والا
مینا جان تو چرا اینقده رمزی هستی اخه من چجوری بخونمت؟
مرسی که یاد منم دادی چطوری نظرم را به همسر تحمیل کنم !!!!!!!عالی بود !!باز هم از این آموزش ها بگذار لطفا !!!
بداموزی داشتم ها اگه همسرجانتان بفهمه دیگه نمی زاره با من بگردی
البته ماشین لباس شویی هم باشه بد نیست ها! شاید کمی رنگ ها رو ملایم کنه ! حضور ذهن که دارید ان شاالله ! کمی سفید کننده و تمام
نه دیگه ماشین لباسشویی هنوز زوده اخه هنوز رنگ قرمز یواشش دلمون رو نزده
الان بده ما خانوما به فکر تنوع و شاد شدن روحیه هستیم هان ؟!!
از دست شما اقایون قدرنشناس والا