یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

مثلا داشتم اناکارنینا می خوندم نمی زارن که

عروسک باب اسفنجی  دراز کش روی میز هست و یک زیر لیوانی چوبی هم روی دهنش قرار داره . ستایش می دوه طرفش و یک نگاهی بهش می اندازه : وای شارژش ۱۰۰٪ شد .بعدشم زیرلیوانی رو برمی داره ُ سپهر داد می زنه چی شارژش 100% شده ؟  

+تبلتم دیگه  

_کدوم تبلت؟  

+ همین تبلت باب اسفنجیم مگه نمی بینیش  

_اون که تبلت نیست اون عروسکه 

+نخیر تبلته بیا ببین چه بازی هایی توش دارم  

_وای خدای من تو چقدر خنگی اون فقط عروسکه  

+درحالی که داره با انگشتش روی پشت باب اسفنجی می کشه می گه تازه کلش اف کلنز رو هم دارم  

_با تعجب بلند می شه و می ره سمت ستایش و می گه کو؟ 

+ایناهاش تازه ببین اون بازی پریدن از روی قطار رو هم داره  

_از تو ابله تر تاحالا ندیدم اینم عروسکه چندبار بهت بگم  

 +نخیرم تبلتم هست ببینم چندتا امتیاز گرفتم وای تونستم این مرحله رو رد کنم  

_عروسک رو از دست ستی می گیره و می گه حالا که اینطور شد بازی کلش اف کلنز رو پاک می کنم و بعد شروع می کنه با انگشتاش روی پشت باب اسفنجی خط کشیدن  

+ مامان مامان ببین تبلتم رو ازم گرفت  

_این تبلت نیست چندبار بگم 

+با گریه می گه من روش رمز گذاشتم نمی تونی بری توش  

_حالا که اینطور شد رمزش رو عوض می کنم و تند تند با انگشتاش روی پشت باب اسفنجی می کشه  

+مامان مامان ،داداش تبلتم رو خراب کرد (همراه با گریه و جیغ) 

_این تبلت نیست این عروسکه ،دختره ی خنگ  

با صدای بلند فریاد می زنم بچه ها بس کنین ، سپهر عروسک رو پرت می کنه وسط خونه و می ره توی اتاقش و در رو هم محکم می بنده ستایش عروسکش نه ببخشید تبلتش!!! رو بغل می کنه و گریه می کنه که شکسته , در اتاق سپهر رو باز می کنم و بهش می گم داره خیال پردازی می کنه چی کارش داری اخه , جواب می ده باید واقعیت رو بفهمه , در اتاقش رو می بندم و میام ستی رو بغل می کنم و یک نگاهی به تبلتش!! می اندازم و می گم الان درستش می کنم بعدشم می گم بیا یک رمزی روش بزاریم تا داداش نتونه بازش کنه می خنده و رمز تبلتش می شه صورت خودش  

 

سپهر رفته مدرسه و ستایش هم از شنبه مدرسه اش شروع می شه  

مهرتون مبارک :) 

نظرات 9 + ارسال نظر
زهرا چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 11:49 http://pichakkk.blogsky.com/

ای جونم ستایش
من عاشق این خیال پردازی های بچه ها هستم پری. بعضی هاشون خیلی جالبن

اره دنیاشون خیلی خوشگله

لیلاشبهای مهتابی چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 16:22 http://yalda4000.blogfa.com

کره خر های دوست داشتنی من ببخشید مربوط به پست قبلیه

Mina چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 22:18 http://posiiiitive-enerrrgy.mihanblog.com

عزیزم :-)

یه حس مبهمی پیداکردم ....
چرا بزرگترا میخان کوچیکترا مثل خودشون بشن؟
سپهر پسر خوبیه اما با ستایش خیلیییی فرق داره....

"سپهر پسر خوبیه ولی خیلی کرم می ریزه " این جمله بهتره

نیایش جمعه 3 مهر 1394 ساعت 13:21

همه دوران بچگی به همین خیال پردازی هاست...چرا سپهر سعی داره خرابش کنه؟!

سپهره دیگه
فکر می کنه خواهر 5 ساله اش باید کاملا منطقی و عاقلانه فکر کنه

سوری جمعه 3 مهر 1394 ساعت 20:02

با سپهر موافقم. نذارین زیاد تو فاز تخیلی بره. چون بعدا تو مدرسه هم مشکل پیدا میکنه. براش دوستای واقعی جور کنین بذارین باهاشون بازی کنه. البته دخترا ی کم تخیلی میزن اما زیادش که نتونه ازش خارج شه خوب نیس

اخه هنوز کوچولو هست سوری جونم
بچه گی هست و دنیای تخیل و رویا

شقایق شنبه 4 مهر 1394 ساعت 18:07

به نظرمن سپهر کاملا حق داره این خیال پردازیها ماله بچه های زیر سه ساله نه بچه ای که ازهفته دیگه مدرسش شروع میشه تواین سن باید فرق تبلت رواز عروسک تشخیص بدن به نظرم شماهم کمی باید کتاب تربیت کودک مطالعه کنید وبه بچه ها برای هر کارشون حق ندید فقط به خاطر اینکه بچه هستن

سمیه دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 14:16

وای خدای من چه خیال پردازی کودکانه قشنگی

من عاشق دنیاش هستم
باب اسفنجیش رو خونه ی یکی از دوستام جا گذاشته بهم می گه می شه به خاله نسیم بگی واسم بیارتش فقط بگو عروسک باب اسفنجی یک وقت نگی تبلت ها چون اون نمی فهمه

سمیه دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 14:18

و چقدر قشنگ تبلتش رو شارژ کرد .. با نعلبکی ... عزیزم

تنها چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 14:39

نذار سپهر بچه ام رو اذیت کنه . من عاشقشم با این رویاهای قشنگش . اصلا هم تخیل در سن 5 سالگی چیز بدی نیست .

چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد